۱۴ نکته کمتر شنیده شده از سید علیاکبر ابوترابیفرد
سید علیاکبر ابوترابی در دوازدهم خرداد ۱۳۷۹ در مسیر زیارت حرم علی بن موسی الرضا (ع) به همراه پدرش آیت اللَّه سیدعباس ابوترابیفرد بر اثر سانحه رانندگی در ۶۱ سالگی درگذشت و پیکر هر دو در صحن آزادی حرم امام رضا به خاک سپرده شد.
۱- حاجآقا نیم قرن مجاهدت کرد. از مبارزه علیه شاه تا مسولیت کمیته در پیروزی انقلاب و حضور در جبهه و ۱۰ سال اسارت و نمایندگی مجلس بعد از اسارت...
۲- هنگامی در جبههی سوسنگرد در تپههای اللهاکبر به ماموریت شناسایی رفته بود، اسیر شد، اما به اشتباه خبر شهادتش همه جا پیچید و شهید چمران که آنموقع فرماندهش بود برایش مرثیهای نوشت: از شیر جسورتر بود، ارادهاش پولاد را خجل میکرد. از هیچ ماموریتی روی بر نمیگرداند و در مقابل هیچ دشمنی عاجز نمیشد. ایمانش، چون کوه بر لوح سرنوشت استوار شده بود و همه وجود خود را وقف سبیل الله کرده بود.
۳- در اسارت رسما رهبری اسرا بر عهدهاش افتاد. بیشمار اسیرانی که حاجآقا مسیرشان را عوض کرد. رهبر انقلاب در پیام شهادتشان فرمودند: همچون خورشیدی بر دلهای اسیران مظلوم میتابید، و، چون ستارهی درخشانی، هدف و راه را به آنان نشان میداد و، چون ابری فیاض، امید و ایمان را بر آنان میبارید.
۴- سالهایی که نماینده مجلس بود، از خودرویی که مجلس داده بود استفاده نمیکرد. پیکانی داشت که همه جا با آن میرفت و با همان هم از دنیا رفت.
۵- دو دست لباس داشت که وصله میشد، ولی مرتب و تمیز بود. یکی از نمایندگان با دیدن وصلهی شلوارش گفته بود: تو آبروی کشور را میبری با این لباس. حاجآقا بود: آبروی کشور به عمل مسئولین است نه به شلوار من.
۶- خوراکش همچون زهاد اهل ریاضت بود (بیشتر اوقات هم روزه بود)، اما عملش مثل رزمندگان در جبهه، زیاد و پرجنب و جوش بود.
۷- خوابش مثال روایت حضرتعلی (ع) در توصیه به مجاهدان بود: و لا تذوقوا النوم إلا غرارا أو مضمضه (خوابتان باید سبک و کوتاه باشد، همچون شخصی که آب را فقط مضمضمه میکند!)
۸- در مسیر پیادهروی مشهد که غالبا ۱۸ روز طول میکشید و شبها هر کسی دو تا پتو میگرفت و دنبال جای نرم برای استراحت میگشت، حاجاقا همان وسط مسجد عمامهاش رو زیر سرش میگذاشت و عبایش را رویش میکشید و میخوابید.
۹- گاهی عبایش را کنار پیادهرو جلو ساختمان مجلس پهن میکرد و همانجا به درخواست مراجعین رسیدگی میکرد. مسئولین حراست مجلس گفته بودند: به حاجآقا بگویید صورت خوبی ندارد کنار پیاده رو بنشیند. حاجآقا گفته بود: اگر آنها نگران آمد و شد مردم هستند جایمان را عوض میکنیم. اما اگر نگرانند که مردم بد عادت شوند که در اشتباهاند. مسئولان باید در کوچه و خیابانها راه بیفتند و به وظایفشان عمل کنند.
۱۰- فرزندانش قبل از اسارت به دنیا آمدند. بعد از اسارت، جلوی آقازادگی فرزندانش را از همان سنین پایین گرفت. پسرانش یاسر و میثم میگفتند بابا به ما گفته بود حق ندارید خودتان را جایی معرفی کنید. در هیچ مهمانی و دیدار با دوستانش هم ما را معرفی نمیکرد.
۱۱- آزادهای میگفت: حفظ آبروی دیگران برای آقای ابوترابی اهمیت زیادی داشت. گاهی بعضی از اسرا مسائل شخصی دیگران افشا میکردند و مشکلاتی به وجود میآمد. روزی حاج آقا در میان جمع، اهمیت این موضوع را با سوالی مطرح کرد و پرسید: اگر قرار باشد شما پا روی قرآن بگذارید یا آبروی کسی را ببرید کدام یک را انتخاب میکنید؟ اکثراً گفته بودند: پا گذاشتن روی قرآن معصیت است، ما دومی را انتخاب میکنیم. حاجآقا گفته بود: اشتباه میکنید! چرا که قرآن برای آبرو دادن به انسان آمده است. شما وقتی آبروی کسی را بردید معنایش این است که به قرآن بیحرمتی کردید.
۱۲- میگفت: راز عظیم خلقت، گنجینهی بزرگ آفرینش و همهی آنچه را که عرفا و اهل زهد دنبال آن میگردند، چیزی نیست جز خدمت به خلق. آنقدر که خاک شوی تا دیگران برای رسیدن به خواستههای مشروعشان پا روی تو بگذارند.
۱۳- شعارش در کلام و عمل، حلقهی مفقودهی مدیران امروز کشور است: پاک باش و خدمتگزار
۱۴- با امامرضا از دورهی جوانی عهدی بسته بود. هر دو به عهدشان وفا کردند. حاجآقا هیچ وقت از مسیر اهلبیت جدا نشد. آخر هم در جاده مشهد [که به آن میگفت جادهی عشق]از دنیا رفت و روز شهادت امام رضا کنار امام رئوف آرام گرفت.
شادی روحش صلوات
۲- هنگامی در جبههی سوسنگرد در تپههای اللهاکبر به ماموریت شناسایی رفته بود، اسیر شد، اما به اشتباه خبر شهادتش همه جا پیچید و شهید چمران که آنموقع فرماندهش بود برایش مرثیهای نوشت: از شیر جسورتر بود، ارادهاش پولاد را خجل میکرد. از هیچ ماموریتی روی بر نمیگرداند و در مقابل هیچ دشمنی عاجز نمیشد. ایمانش، چون کوه بر لوح سرنوشت استوار شده بود و همه وجود خود را وقف سبیل الله کرده بود.
۳- در اسارت رسما رهبری اسرا بر عهدهاش افتاد. بیشمار اسیرانی که حاجآقا مسیرشان را عوض کرد. رهبر انقلاب در پیام شهادتشان فرمودند: همچون خورشیدی بر دلهای اسیران مظلوم میتابید، و، چون ستارهی درخشانی، هدف و راه را به آنان نشان میداد و، چون ابری فیاض، امید و ایمان را بر آنان میبارید.
۴- سالهایی که نماینده مجلس بود، از خودرویی که مجلس داده بود استفاده نمیکرد. پیکانی داشت که همه جا با آن میرفت و با همان هم از دنیا رفت.
۵- دو دست لباس داشت که وصله میشد، ولی مرتب و تمیز بود. یکی از نمایندگان با دیدن وصلهی شلوارش گفته بود: تو آبروی کشور را میبری با این لباس. حاجآقا بود: آبروی کشور به عمل مسئولین است نه به شلوار من.
۶- خوراکش همچون زهاد اهل ریاضت بود (بیشتر اوقات هم روزه بود)، اما عملش مثل رزمندگان در جبهه، زیاد و پرجنب و جوش بود.
۷- خوابش مثال روایت حضرتعلی (ع) در توصیه به مجاهدان بود: و لا تذوقوا النوم إلا غرارا أو مضمضه (خوابتان باید سبک و کوتاه باشد، همچون شخصی که آب را فقط مضمضمه میکند!)
۸- در مسیر پیادهروی مشهد که غالبا ۱۸ روز طول میکشید و شبها هر کسی دو تا پتو میگرفت و دنبال جای نرم برای استراحت میگشت، حاجاقا همان وسط مسجد عمامهاش رو زیر سرش میگذاشت و عبایش را رویش میکشید و میخوابید.
۹- گاهی عبایش را کنار پیادهرو جلو ساختمان مجلس پهن میکرد و همانجا به درخواست مراجعین رسیدگی میکرد. مسئولین حراست مجلس گفته بودند: به حاجآقا بگویید صورت خوبی ندارد کنار پیاده رو بنشیند. حاجآقا گفته بود: اگر آنها نگران آمد و شد مردم هستند جایمان را عوض میکنیم. اما اگر نگرانند که مردم بد عادت شوند که در اشتباهاند. مسئولان باید در کوچه و خیابانها راه بیفتند و به وظایفشان عمل کنند.
۱۰- فرزندانش قبل از اسارت به دنیا آمدند. بعد از اسارت، جلوی آقازادگی فرزندانش را از همان سنین پایین گرفت. پسرانش یاسر و میثم میگفتند بابا به ما گفته بود حق ندارید خودتان را جایی معرفی کنید. در هیچ مهمانی و دیدار با دوستانش هم ما را معرفی نمیکرد.
۱۱- آزادهای میگفت: حفظ آبروی دیگران برای آقای ابوترابی اهمیت زیادی داشت. گاهی بعضی از اسرا مسائل شخصی دیگران افشا میکردند و مشکلاتی به وجود میآمد. روزی حاج آقا در میان جمع، اهمیت این موضوع را با سوالی مطرح کرد و پرسید: اگر قرار باشد شما پا روی قرآن بگذارید یا آبروی کسی را ببرید کدام یک را انتخاب میکنید؟ اکثراً گفته بودند: پا گذاشتن روی قرآن معصیت است، ما دومی را انتخاب میکنیم. حاجآقا گفته بود: اشتباه میکنید! چرا که قرآن برای آبرو دادن به انسان آمده است. شما وقتی آبروی کسی را بردید معنایش این است که به قرآن بیحرمتی کردید.
۱۲- میگفت: راز عظیم خلقت، گنجینهی بزرگ آفرینش و همهی آنچه را که عرفا و اهل زهد دنبال آن میگردند، چیزی نیست جز خدمت به خلق. آنقدر که خاک شوی تا دیگران برای رسیدن به خواستههای مشروعشان پا روی تو بگذارند.
۱۳- شعارش در کلام و عمل، حلقهی مفقودهی مدیران امروز کشور است: پاک باش و خدمتگزار
۱۴- با امامرضا از دورهی جوانی عهدی بسته بود. هر دو به عهدشان وفا کردند. حاجآقا هیچ وقت از مسیر اهلبیت جدا نشد. آخر هم در جاده مشهد [که به آن میگفت جادهی عشق]از دنیا رفت و روز شهادت امام رضا کنار امام رئوف آرام گرفت.
شادی روحش صلوات
ارسال نظرات
نظرات مخاطبان
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
چقدر با رفتنش برای خودمان ناراحت شدم که چنین مرد بزرگی را کشور ازدست داد ولی او به ارزویش یعنی جوار امام بودن رسید .
بهتره که تابلو درست کنند ازرفتار وحرفهای ایشان ودردفاتر مسولان کشور ازکوچیک تا بزرگ نصب کنند بلکه بفهمند که مملکت برای آنها نیستخ