نحوه به شهادت رسیدن ۱۳ مدافع حرم مازندرانی در خان طومان
شهدای مدافع حرم که در خانطومان تفحص شدند، حماسه سازان جبهه مقاومت اسلامی بودند.
منطقه خان طومان به لحاظ جاده کمربندیای که ۸ کیلومتر است و داعش از این راه به ترکیه نفت میفروشد و تجهیزات نظامیاش را تهیه میکند، موقعیت استراتژیکی برای تروریستها محسوب میشود.
درحال پیشروی و گرفتن این جاده بودیم و درصورت پیروزی قوای ما حلب به صورت کامل در محاصرهمان قرار میگرفت. ترکیه به تروریستها خبر داد که باید هر چه زودتر تکلیف این کمربندی و شاهراه روشن شود، چون در صورت بسته شدن آنجا توسط ایرانیها دیگر ارسال سلاح، مهمات و نیرو از این مسیر امکان پذیر نیست که در این صورت خیلی دوام بیاورید ۱۰ روز است.
روسیه شبانه روز در حال بمباران این منطقه بود تا اینکه آمریکا به روسیه اعلام کرد دو روزی دست نگه دارد و در واقع آتش بس شود و حملات توپخانهای و هوایی اش را متوقف کند تا کشتهها و زخمیها جمع آوری شوند.
آمریکا با این امر به نوعی دو روز روسیه را از بازی نظامی خارج کرد. گروههای مختلف تروریستی هم که بعضا با هم مشکل داشتند در این قضیه متحد شده و تصمیم گرفتند وضعیت خان طومان را مشخص کنند و بعد راجع به مشکلاتشان بحث کنند.
در این ایام، عربستان تمام زندانیهای خاورمیانه را میخرید و به عنوان مجاهد به مرزها میفرستاد تا سه ماه برایشان بجنگند، بعد از سه ماه اگر زنده بودند، آزادند و در این مدت هم حقوق خود را به روز میگیرند. در این بین دو هزار نیرو هم برای هجوم تزریق شد و تمام سلاح هم از مرز آمد.
نیروهای اسلام در این طرف درگیری قوایی متشکل از ۷۰ رزمنده مازندرانی از ایران، ۸۵۰ افغانستانی از تیپ فاطمیون، ۴۰۰ نجبا عراقی و ۲۸۰ سوری بود.
شهید رادمهر ۱۵ فروردین با نیروهایش رسید، چهار روز بعد این درگیری آغاز شد که رزمندههایی مثل سالخورده و بواس در این جریان شهید شدند و خط عمار شکست خورد، اما نیم ساعت بعد دوباره خط پس گرفته شد. واقعا باید به مازندرانی بودن مان افتخار کنیم، چون جانانه جنگیدند. شهید خلیلی که با آرپیچی نفربر میزد، خودش مجروح شد و تروریستها چند روز بعد اعلام کردند او را اسیر کردند و کشتند.
دشمن چهارشنبه نیرو آورد و پنجشنبه ساعت یک بعد از ظهر آتش تهیه شروع شد. ما هنوز اطلاعات دقیق از منطقه نداشتیم. رزمندههایی که در دفاع مقدس بودند میگفتند: در کربلای ۴، هر یک متر یک متر خمپاره میآمد. اما در خان طومان آن روز هر یک وجب، یک وجب یک خمپاره میخورد، حتی بچههایی که در سنگر هم بودند، زخمی میشدند.
دشمن تمام نقاط را از جمله ساختمان فرماندهی، مخابرات و آماد را ثبت شده داشت و نیاز نبود چهار تا خمپاره بزند، بعد تصحیح کند و گلوله پنجم درست بخورد به هدف. همان اولین گلوله مستقیم میخورد به هدف. حالا با توجه به دو هزار نیروی تکفیری که وجود داشت همه دست به دست هم دادند تا خان طومان را پس بگیرند.
جنگیدن در سوریه سخت است. آنجا دیگر جنگ با کلاش و تیربار نیست. دشمن برای زدن یک نفر، توپ ۲۳ که مختص هواپیما است میآورد و با کرنت آدم میزنند در صورتی که این سلاح فقط تانک را منفجر میکند. عربستان آنقدر سلاح میدهد که برایش مهم نیست چه سلاحی کجا مصرف میشود.
ساعت یک تا یک و نیم آن روز آتش تهیه شروع شد. در ساعت سه یا سه و نیم بعد از ظهرتانک پی ام پی انتحاری و پر از مهمات منفجرهرا به طرف خان طومان فرستادند، اما قبل از اینکه تانک پی ام پی به وسط شهر برسد، یکی از رزمندههای زرهی فاطمیون با تانک، تانک بی ام پی را زد.
اگر تانک آنها وسط شهر میآمد و منفجر میشد، آمار شهدا زیاد میشد. حتی رزمندهای که راننده تانک بود و تانک پی ام پی را هدف قرار داد، خودش شهید شد. وقتی پی ام پی منفجر شد، به قدری موجش زیاد بود که زمین از هم پاشید، هرکس نزدیک بود، شهید شد و آنکه دورتر بود، موج انفجار او را گرفت.
با این انفجار عظیم خیلی از رزمندههای فاطمیون و دیگر گروهها همان دقایق وحشت زده شدند و مجبور شدند به عقب برگردند و عدهای هم مجروح و زخمی بودند، ماندیم ۷۰ نفر مازندرانی و ۱۰۰ تا ۱۵۰ نفر هم سایر نیروها (جمعاً ۲۰۰ نفر) در مقابل دو هزار تروریست.
بعد از این انفجار، از طریق بهپاد و هلی شات خبر دادند که خط خالی شده و نیروهای آنها در حال عقب نشینی هستند، تانکها را حرکت بدهید. از هر خطی که ۱۵۰ متر هم نمیشد، ۵ یا ۶ تا تانک آمد. بدنه تانکها هم سر بود و وقتی آرپیچی به آن میخورد سر میخورد و رد میشد. جلوی چشم ما یکی از رزمندهها با آرپیچی زد به تانک و تانک دشمن منفجر نشد، فقط گلوله آرپیچی روی تانک سر خورد و رد شد.
نیروهای آنان ۴ خط و چهار مدل مختلف نیرو داشتند و دائم هم بهشان نیرو تزریق میشد. سری اول آنها موادی به بدنشان میزنند که چیزی نمیفهمند و خوشحالی زایدالوصفی به آنها دست میدهد و هر چیزی جلویشان بیاید را نابود میکنند. پشت سر مهاجمین شان، نیروهای اعتقادیشان بود، سومین گروه مزدورها و پولکیها بودند و در ردیف چهارم نیروهایی بودند که فقط تیر خلاصی میزدند. این گروه آخر که میآیند بقیه نیروها میدانند اگر بخواهند زنده بمانند باید خط را بگیرند در غیر این صورت کشته میشوند.
شهیدان سید طاهر و حسین مشتاقی در این مرحله شهید شدند و شهید قنبری دیده بان ما هم، چون در همان ساعت اول به شهادت رسید، توانستند پیکرش را به پشت جبهه برگردانند، اما بقیه ساعت ۴ به بعد شهید شدند و پیکرشان در دست نیروهای داعش ماند. قبلا به راحتی با گرفتن مبلغی پیکرها را میدادند، اما الان عربستان آنقدر در گوششان خواندند که جسدها را ندید تا خانوادههای آنها تا قیام قیامت در ذهنشان باشد که پیکر عزیزان شان ماند آنجا. مانند پیکر شهید حبیب الله پور که سال قبل شهید شده بود.
از بعدازظهر اوضاع به گونهای شد که نبرد کوچه به کوچه شده بود و دیگر کلاش را انداختیم و با نارنجک میجنگیدیم، جنگ تن به تن شده بود که اعلام کردند، برگردید عقب. عقب برگشتن برای ما که رفیقانمان را که سر یک سفره با هم نشسته بودیم و حالا دیگر شهید شدند بسیار سخت بود که بدون پیکرشان برگردیم. نمیدانستیم باید جواب خانواده شان را چطور بدهیم. بچههای مازندران در آن وضعیت و در شرایطی که آب و غذا هم نداشتیم تصمیم گرفتیم بمانیم و بجنگیم. در این موقعیت سردار رستمیان قصد داشت به خط برود که گذاشتیم گفتیم حاجی اگر صدای شما پشت بی سیم قطع شود دیگه کار بچهها تمام است.
ما خط به خط، کوچه به کوچه عقب آمدیم، اینکه میگویند محاصره شدیم و فرار کردیم و از پشت ما را زدند، اشتباه است، خدا شاهد است مدیون هستند کسانی که این حرفها را میزنند.
رزمندههای ما مظلومانه به شهادت رسیدند. خان طومان در ۴۰ کیلومتری حلب بود. خان طومان بهانه بود، هدف آنان حلب بود، اگر مقاومت نمیکردیم و تا یک روز آنها را خان طومان متوقف نمیکردند، تکفیریها به راحتی به حلب میرسیدند، مثل قضیه منافقین که قصد داشتند به تهران برسند، اما در کرمانشاه متوقف شدند. اما ما ۲۰۰ نفری در مقابل دو هزار نفر ایستادگی کردیم. بچهها خان طومان با چنگ و دندان ایستادگی کردند.
خدا اگر بخواهد کسی را ببرد به او شجاعت و نیروی زائد الوصفی میدهد. علی عابدینی، سید رضا طاهر و حسین مشتاقی از این دست بودند. واقعا بچهها مردانه ایستادگی کردند جلوی ۲۰۰۰ نفر. وقتی حاج قاسم آمد و فهمید دویست نفر جلوی دو هزار نفر ایستادگی کردند، گفت مازندران کارش را به خوبی انجام داد. به برکت خون شهدا ورودی شهر دست ما بود.
تکفیریها ازآن نیروی دو هزار نفره اعلام کردند ۷۰۰ کشته دادند. بعد از این اتفاق روسیه تازه متوجه شد که در این آتش بس چه دوری خورده و حالا از زمین و هوا میزند. چقدر به آنها گفتیم در این جریان آمریکا نقش دارد و هر جا آمریکا نقش داشته باشد، قطعا مسئلهای در آن هست و حواستان باشه.
سمت راست ما ارتفاعی بود که بالایش چند تا خانه بود. ما اگه قرار بود دور نخوریم باید حتما آن خانهها که، چون دیوارش زرد بود، معروف به خانهی زرد بود را نگه میداشتیم که به آن ارتفاع تل اربعین میگفتند. تا ورودی آن خانه رسیدیم، پهباد ما اعلام کرد در خانه کسی نیست، اما اطلاعات غلط بود. سید رضا طاهر با رعایت احتیاط دیوار به دیوار و ستون به ستون رفتند، تا سید رضا در را باز کرد، یک خشاب کامل بر سینه سید رضا طاهر خالی شد که با همان حال در لحظات آخر با زبان مازندرانی گفت «دله نه این وشون دله درنه» مشتاقی با بی سیم پشت دیوار شنید و مجالی هم به او ندادند پشت خانه به شهادت رسید.
شهید کابلی هم با اصابت خمپاره به شهادت رسید. شهید بلباسی که در مناطق عملیاتی راهیان نور همیشه با او بود، رفت که شهید کابلی را بیاورد، شهید بریری هم برای کمک به بلباسی رفت تا در میان تیر و ترکش تنها نباشد. وقتی پیکر کابلی را روی ماشین گذاشتند، با قناسه هر دو را از پشت زدند. عکسهای شهید بلباسی را اگر ببینید صاف دراز کشیده و پشت سرش خون جاری شد. اینها واقعا مردانه ایستادند.
شهید رادمهررفت به سمت ساختمان فرماندهی تا اطلاعات را امحا کند، اما سید جواد اسدی میدانست که ساختمان در محاصره است رفت تا کمک رادمهر شود. سید جواد دوید داخل کوچه تا وارد ساختمان فرماندهی شود، وسط راه دوازده هفت به اوخورد و پرت شد خورد به دیوار و افتاد پایین. آتش سنگین بود و هر دو به شهادت رسیدند. با توپ ۲۳ هر چی آمد، میدوختنش!
روح شهدا حاضر و ناظر است امیدوارم خون این شهدا که مظلومانه به شهادت رسیدند باعث شود فتنه سوریه تمام شود.
درحال پیشروی و گرفتن این جاده بودیم و درصورت پیروزی قوای ما حلب به صورت کامل در محاصرهمان قرار میگرفت. ترکیه به تروریستها خبر داد که باید هر چه زودتر تکلیف این کمربندی و شاهراه روشن شود، چون در صورت بسته شدن آنجا توسط ایرانیها دیگر ارسال سلاح، مهمات و نیرو از این مسیر امکان پذیر نیست که در این صورت خیلی دوام بیاورید ۱۰ روز است.
روسیه شبانه روز در حال بمباران این منطقه بود تا اینکه آمریکا به روسیه اعلام کرد دو روزی دست نگه دارد و در واقع آتش بس شود و حملات توپخانهای و هوایی اش را متوقف کند تا کشتهها و زخمیها جمع آوری شوند.
آمریکا با این امر به نوعی دو روز روسیه را از بازی نظامی خارج کرد. گروههای مختلف تروریستی هم که بعضا با هم مشکل داشتند در این قضیه متحد شده و تصمیم گرفتند وضعیت خان طومان را مشخص کنند و بعد راجع به مشکلاتشان بحث کنند.
در این ایام، عربستان تمام زندانیهای خاورمیانه را میخرید و به عنوان مجاهد به مرزها میفرستاد تا سه ماه برایشان بجنگند، بعد از سه ماه اگر زنده بودند، آزادند و در این مدت هم حقوق خود را به روز میگیرند. در این بین دو هزار نیرو هم برای هجوم تزریق شد و تمام سلاح هم از مرز آمد.
نیروهای اسلام در این طرف درگیری قوایی متشکل از ۷۰ رزمنده مازندرانی از ایران، ۸۵۰ افغانستانی از تیپ فاطمیون، ۴۰۰ نجبا عراقی و ۲۸۰ سوری بود.
شهید رادمهر ۱۵ فروردین با نیروهایش رسید، چهار روز بعد این درگیری آغاز شد که رزمندههایی مثل سالخورده و بواس در این جریان شهید شدند و خط عمار شکست خورد، اما نیم ساعت بعد دوباره خط پس گرفته شد. واقعا باید به مازندرانی بودن مان افتخار کنیم، چون جانانه جنگیدند. شهید خلیلی که با آرپیچی نفربر میزد، خودش مجروح شد و تروریستها چند روز بعد اعلام کردند او را اسیر کردند و کشتند.
دشمن چهارشنبه نیرو آورد و پنجشنبه ساعت یک بعد از ظهر آتش تهیه شروع شد. ما هنوز اطلاعات دقیق از منطقه نداشتیم. رزمندههایی که در دفاع مقدس بودند میگفتند: در کربلای ۴، هر یک متر یک متر خمپاره میآمد. اما در خان طومان آن روز هر یک وجب، یک وجب یک خمپاره میخورد، حتی بچههایی که در سنگر هم بودند، زخمی میشدند.
دشمن تمام نقاط را از جمله ساختمان فرماندهی، مخابرات و آماد را ثبت شده داشت و نیاز نبود چهار تا خمپاره بزند، بعد تصحیح کند و گلوله پنجم درست بخورد به هدف. همان اولین گلوله مستقیم میخورد به هدف. حالا با توجه به دو هزار نیروی تکفیری که وجود داشت همه دست به دست هم دادند تا خان طومان را پس بگیرند.
جنگیدن در سوریه سخت است. آنجا دیگر جنگ با کلاش و تیربار نیست. دشمن برای زدن یک نفر، توپ ۲۳ که مختص هواپیما است میآورد و با کرنت آدم میزنند در صورتی که این سلاح فقط تانک را منفجر میکند. عربستان آنقدر سلاح میدهد که برایش مهم نیست چه سلاحی کجا مصرف میشود.
ساعت یک تا یک و نیم آن روز آتش تهیه شروع شد. در ساعت سه یا سه و نیم بعد از ظهرتانک پی ام پی انتحاری و پر از مهمات منفجرهرا به طرف خان طومان فرستادند، اما قبل از اینکه تانک پی ام پی به وسط شهر برسد، یکی از رزمندههای زرهی فاطمیون با تانک، تانک بی ام پی را زد.
اگر تانک آنها وسط شهر میآمد و منفجر میشد، آمار شهدا زیاد میشد. حتی رزمندهای که راننده تانک بود و تانک پی ام پی را هدف قرار داد، خودش شهید شد. وقتی پی ام پی منفجر شد، به قدری موجش زیاد بود که زمین از هم پاشید، هرکس نزدیک بود، شهید شد و آنکه دورتر بود، موج انفجار او را گرفت.
با این انفجار عظیم خیلی از رزمندههای فاطمیون و دیگر گروهها همان دقایق وحشت زده شدند و مجبور شدند به عقب برگردند و عدهای هم مجروح و زخمی بودند، ماندیم ۷۰ نفر مازندرانی و ۱۰۰ تا ۱۵۰ نفر هم سایر نیروها (جمعاً ۲۰۰ نفر) در مقابل دو هزار تروریست.
بعد از این انفجار، از طریق بهپاد و هلی شات خبر دادند که خط خالی شده و نیروهای آنها در حال عقب نشینی هستند، تانکها را حرکت بدهید. از هر خطی که ۱۵۰ متر هم نمیشد، ۵ یا ۶ تا تانک آمد. بدنه تانکها هم سر بود و وقتی آرپیچی به آن میخورد سر میخورد و رد میشد. جلوی چشم ما یکی از رزمندهها با آرپیچی زد به تانک و تانک دشمن منفجر نشد، فقط گلوله آرپیچی روی تانک سر خورد و رد شد.
نیروهای آنان ۴ خط و چهار مدل مختلف نیرو داشتند و دائم هم بهشان نیرو تزریق میشد. سری اول آنها موادی به بدنشان میزنند که چیزی نمیفهمند و خوشحالی زایدالوصفی به آنها دست میدهد و هر چیزی جلویشان بیاید را نابود میکنند. پشت سر مهاجمین شان، نیروهای اعتقادیشان بود، سومین گروه مزدورها و پولکیها بودند و در ردیف چهارم نیروهایی بودند که فقط تیر خلاصی میزدند. این گروه آخر که میآیند بقیه نیروها میدانند اگر بخواهند زنده بمانند باید خط را بگیرند در غیر این صورت کشته میشوند.
شهیدان سید طاهر و حسین مشتاقی در این مرحله شهید شدند و شهید قنبری دیده بان ما هم، چون در همان ساعت اول به شهادت رسید، توانستند پیکرش را به پشت جبهه برگردانند، اما بقیه ساعت ۴ به بعد شهید شدند و پیکرشان در دست نیروهای داعش ماند. قبلا به راحتی با گرفتن مبلغی پیکرها را میدادند، اما الان عربستان آنقدر در گوششان خواندند که جسدها را ندید تا خانوادههای آنها تا قیام قیامت در ذهنشان باشد که پیکر عزیزان شان ماند آنجا. مانند پیکر شهید حبیب الله پور که سال قبل شهید شده بود.
از بعدازظهر اوضاع به گونهای شد که نبرد کوچه به کوچه شده بود و دیگر کلاش را انداختیم و با نارنجک میجنگیدیم، جنگ تن به تن شده بود که اعلام کردند، برگردید عقب. عقب برگشتن برای ما که رفیقانمان را که سر یک سفره با هم نشسته بودیم و حالا دیگر شهید شدند بسیار سخت بود که بدون پیکرشان برگردیم. نمیدانستیم باید جواب خانواده شان را چطور بدهیم. بچههای مازندران در آن وضعیت و در شرایطی که آب و غذا هم نداشتیم تصمیم گرفتیم بمانیم و بجنگیم. در این موقعیت سردار رستمیان قصد داشت به خط برود که گذاشتیم گفتیم حاجی اگر صدای شما پشت بی سیم قطع شود دیگه کار بچهها تمام است.
ما خط به خط، کوچه به کوچه عقب آمدیم، اینکه میگویند محاصره شدیم و فرار کردیم و از پشت ما را زدند، اشتباه است، خدا شاهد است مدیون هستند کسانی که این حرفها را میزنند.
رزمندههای ما مظلومانه به شهادت رسیدند. خان طومان در ۴۰ کیلومتری حلب بود. خان طومان بهانه بود، هدف آنان حلب بود، اگر مقاومت نمیکردیم و تا یک روز آنها را خان طومان متوقف نمیکردند، تکفیریها به راحتی به حلب میرسیدند، مثل قضیه منافقین که قصد داشتند به تهران برسند، اما در کرمانشاه متوقف شدند. اما ما ۲۰۰ نفری در مقابل دو هزار نفر ایستادگی کردیم. بچهها خان طومان با چنگ و دندان ایستادگی کردند.
خدا اگر بخواهد کسی را ببرد به او شجاعت و نیروی زائد الوصفی میدهد. علی عابدینی، سید رضا طاهر و حسین مشتاقی از این دست بودند. واقعا بچهها مردانه ایستادگی کردند جلوی ۲۰۰۰ نفر. وقتی حاج قاسم آمد و فهمید دویست نفر جلوی دو هزار نفر ایستادگی کردند، گفت مازندران کارش را به خوبی انجام داد. به برکت خون شهدا ورودی شهر دست ما بود.
تکفیریها ازآن نیروی دو هزار نفره اعلام کردند ۷۰۰ کشته دادند. بعد از این اتفاق روسیه تازه متوجه شد که در این آتش بس چه دوری خورده و حالا از زمین و هوا میزند. چقدر به آنها گفتیم در این جریان آمریکا نقش دارد و هر جا آمریکا نقش داشته باشد، قطعا مسئلهای در آن هست و حواستان باشه.
سمت راست ما ارتفاعی بود که بالایش چند تا خانه بود. ما اگه قرار بود دور نخوریم باید حتما آن خانهها که، چون دیوارش زرد بود، معروف به خانهی زرد بود را نگه میداشتیم که به آن ارتفاع تل اربعین میگفتند. تا ورودی آن خانه رسیدیم، پهباد ما اعلام کرد در خانه کسی نیست، اما اطلاعات غلط بود. سید رضا طاهر با رعایت احتیاط دیوار به دیوار و ستون به ستون رفتند، تا سید رضا در را باز کرد، یک خشاب کامل بر سینه سید رضا طاهر خالی شد که با همان حال در لحظات آخر با زبان مازندرانی گفت «دله نه این وشون دله درنه» مشتاقی با بی سیم پشت دیوار شنید و مجالی هم به او ندادند پشت خانه به شهادت رسید.
شهید کابلی هم با اصابت خمپاره به شهادت رسید. شهید بلباسی که در مناطق عملیاتی راهیان نور همیشه با او بود، رفت که شهید کابلی را بیاورد، شهید بریری هم برای کمک به بلباسی رفت تا در میان تیر و ترکش تنها نباشد. وقتی پیکر کابلی را روی ماشین گذاشتند، با قناسه هر دو را از پشت زدند. عکسهای شهید بلباسی را اگر ببینید صاف دراز کشیده و پشت سرش خون جاری شد. اینها واقعا مردانه ایستادند.
شهید رادمهررفت به سمت ساختمان فرماندهی تا اطلاعات را امحا کند، اما سید جواد اسدی میدانست که ساختمان در محاصره است رفت تا کمک رادمهر شود. سید جواد دوید داخل کوچه تا وارد ساختمان فرماندهی شود، وسط راه دوازده هفت به اوخورد و پرت شد خورد به دیوار و افتاد پایین. آتش سنگین بود و هر دو به شهادت رسیدند. با توپ ۲۳ هر چی آمد، میدوختنش!
روح شهدا حاضر و ناظر است امیدوارم خون این شهدا که مظلومانه به شهادت رسیدند باعث شود فتنه سوریه تمام شود.
ارسال نظرات
نظرات مخاطبان
انتشار یافته: ۲۰
در انتظار بررسی: ۰
خداوندلعنت کند کسانیکه خون ناحق ریختن وچه بچه هایی رویتیم کردن وچه مادرهایی رو درازاگذاشتن
اگر آنها در عراق و سوریه نمی جنگیدن با یسته د شهر های مرزی میجنگیدیم این جنگ پیش دستانه تمام توطئه دشمنان را خنثی کرد و خاورمیانه جدید در دل دشمنان ماند و صلح و آرامش را به منطقه آورد .
کسی نگوید چرا بچه های ما رفتند اگر آنها نمی رفتند الان داعش حرامزاده تهران بود آنها سر دادند تا ایران سرفراز بماند
بشار اسد و پدرش مرحوم حافظ اسد هم بر گردن کشور ما حق دارند،ان روزها هن اعراب و امریکا و اروپا،یا بهتر بگویم دنیا به ایران هجوم اورد و مرحوم حافظ اسد به ایران سلاح داد،در مجامع حمایت کرد،از اعراب حمایت نکرد...امروز ماهم پاسخ دادیم،،دوما این حرکات در منطقه برای ایران نیاز هست،واکسن هست برای پیشگیری،،بعد مسایل استراتژیک که ما نمیدانیم،،ضمنا مخالفان این جریان همیشه تبلیع میکنند مثل جنگ هشت ساله،،می خورن و می خوابند ،بعد معترص،،اقا همیشه ایثا رگران خون میدهند تا واق واق کنان پشت سر چفت لیس و ارامش داشته باشند...ننگ بر منافقین
من بدون هیچ تعصب و قصد واریزی میگویم از نظر تاریخی و ژنتیکی بعضی از مردم دنیا به سایر کشورها حس خیانت و برتری جویی دارن مثل انگلیسیها و فرانسویها و چینیها و رو سها ولی چه کنیم که در دنیا تنها هستیم و باید با آ نها ابراز دوستی کنیم در حالیکه در واقعیت اینطوری نیست
اللهم احشرنا معهم
اجرشون باامام حسین (ع)ان شاالله دعا کنید شهادت نصیب ما هم بشه.
روحشون شاد
خداوند انشاالله این شهدا را با شهدای سیدالشهدا علیه السلام محشور کند . مازنی ها خوب جنگیدن و شهادت حق آنها بود و بهشت گوارایشان باااااااد
خیلی مدیون شما ها هستیم.
شرمنده ایم
شرمنده ایم
خدا رحمتشون کنه. اما منظور از مظلومانه را متوجه نشدم.
شرمندتون هستیم تا ابد
خدا شهدا را رحمت کند ؛ کلی ارتشی و حتی چند سرهنگ تکاور و نیروی تکاور ارتش ایران نیز در خان تومان شهید شدند؛ فاجعه بود و امیدوارم اولا اطلاعات عملیات اصلاح شود تا چنین واقع میدانی رخ ندهد چقدر آسیب دیدیم از ضعف اطلاعات و عملیات میدان نبرد ؛ عملیات رمضان یادمان رفته؟ و.. و.. و..؛ یعنی چی بگویند خانه زرد امنه یا خالیه ولی پر از تکفیری باشه؛ سر معده تصمیم گرفتن و....
ثانیا ؛ وقتی ترکیه دست بکار شد و مسلحین را متحد و هماهنگ کرد باهم؛ ان ارزیاب های ما و بررسی کنندگان سطح میانی و عالی نظامی ما کجا بودند؟ از اینها خبر نداشتند؟ ووو...
در ایران نمیشود داستانسرایی کرد هرکس در فامیلش رزمنده یا سربازی دارد که یکبار حداقل ضعف اطلاعات و عملیات میدانی؛ منطقه و عالی؛ به تنش خورده؛ اگر سفیر ایران در شوروی سابق(نوبری) خبر میدهد که عراق سوخو 24 دریافت نموده و تجهیزات افزایش برد موشک اسکاد بی و مقدمات مجهز کردن ان به بمب شیمیایی را به تهران ارسال میکند ؛ چرا ان سطح عالی نظامی ما غفلت و تعلل یکساله می کند در پذیرفتن قطعنامه 598 ؛ تا در اوج قدرت اقتدار و با در دست داشتن فاو و جزایر مجنون و حاجی عمران و.... وارد مذاکره و آتش بس شویم؛ و چرا در اوج فشار عقب نشینی ها اینکار را کردیم؟ چرا ما در اسفند ماه 1366 نامه قبول قطعنامه را دادیم و بعد پس گرفتیم؟ خان تومان هم یک مطالعه اساسی میخواهد ؛ اگر عملیات رمضان پیروز بزرگی برای ایران در واقع بود ولی باعث نمیشود با دید سردار دکتر رضایی که عدم فتح می شمارد ان را دقیق بررسی میکردیم تا از تلفات سنگین عملیاتهای بعدی پیشگیری میشد؛ عملیات رمضان قربانی ضعف اطلاعات عملیات؛ ضعف فاحش در فرماندهی ها و عدم توانایی هماهنگ کردن ؛ و عدم تجربه و شناخت نیروها از همدیگر شد و جانفشانی رزمندگان ارتش و سپاه هدر رفت چرا که پیروزی بزرگی براحتی برای ایران قابل حصول بود با چند تمهید درست قبل و حین عملیات
ثانیا ؛ وقتی ترکیه دست بکار شد و مسلحین را متحد و هماهنگ کرد باهم؛ ان ارزیاب های ما و بررسی کنندگان سطح میانی و عالی نظامی ما کجا بودند؟ از اینها خبر نداشتند؟ ووو...
در ایران نمیشود داستانسرایی کرد هرکس در فامیلش رزمنده یا سربازی دارد که یکبار حداقل ضعف اطلاعات و عملیات میدانی؛ منطقه و عالی؛ به تنش خورده؛ اگر سفیر ایران در شوروی سابق(نوبری) خبر میدهد که عراق سوخو 24 دریافت نموده و تجهیزات افزایش برد موشک اسکاد بی و مقدمات مجهز کردن ان به بمب شیمیایی را به تهران ارسال میکند ؛ چرا ان سطح عالی نظامی ما غفلت و تعلل یکساله می کند در پذیرفتن قطعنامه 598 ؛ تا در اوج قدرت اقتدار و با در دست داشتن فاو و جزایر مجنون و حاجی عمران و.... وارد مذاکره و آتش بس شویم؛ و چرا در اوج فشار عقب نشینی ها اینکار را کردیم؟ چرا ما در اسفند ماه 1366 نامه قبول قطعنامه را دادیم و بعد پس گرفتیم؟ خان تومان هم یک مطالعه اساسی میخواهد ؛ اگر عملیات رمضان پیروز بزرگی برای ایران در واقع بود ولی باعث نمیشود با دید سردار دکتر رضایی که عدم فتح می شمارد ان را دقیق بررسی میکردیم تا از تلفات سنگین عملیاتهای بعدی پیشگیری میشد؛ عملیات رمضان قربانی ضعف اطلاعات عملیات؛ ضعف فاحش در فرماندهی ها و عدم توانایی هماهنگ کردن ؛ و عدم تجربه و شناخت نیروها از همدیگر شد و جانفشانی رزمندگان ارتش و سپاه هدر رفت چرا که پیروزی بزرگی براحتی برای ایران قابل حصول بود با چند تمهید درست قبل و حین عملیات
روحشان شاد و یادشان گرامیباد راه شهدا ادامه دارد
یا حسین امان از برخی مسئولین اداری کشور که مسئولیت چنین کشوری را بر عهده می گیرند ولی به فکر دنیایی خود هستند خدا به حق خون شهدا هدایت یا نابودشان کند.
آخه این ین بیچاره ها را چرا الکی به کشتن دادین؟ لعنت بر بشار خودش بره بجنگه به ما چه
ما تو خان طومان دقیقا چکار داشتیم؟
خیانت روسها باعث شد هموطنانمان کشته شوند روسها در آمفی تءاترهای سنگی قدیمی سوریه داشتن سمفونی اجرا می کردند گزارش مستند در همین تابناک پخش شد
روحشان شاد
یا خدا چه خبر بود اونجا.واقعا نمیدونم چرا انسان ها انقدر هم دیگرو میکشن!!!