دانشمندان در تلاشند که کابوسهای شما را بخوانند و تغییر دهند
ترسناک ترین رویا که دختر من در دانشگاه تا به حال دیده است، همان چیزی بود که همیشه درباره پاهای در حال دویدن میگفت یا همانطور که در خانواده ما به نام «پاهای در حال اجرا» مشهور شدند. او در آن زمان در مهدکودک بود و رویا چیزی بیش از تصویری از یک شلوار تنگ سیاه که با بدنی نامرئی او را تعقیب می کرد، نبود.
این اولین چیزی بود که او هنگام صبح که از خواب برخاست، وقت صبحانه مطرح کرد. ما کمی در مورد آن صحبت کردیم و من از او پرسیدم که اگر او را گرفتار کرده بودند، فکر میکند که پاها از او چه میخواستند؟
او پاسخ داد: «مرا گاز بگیرند.»
من پرسیدم: «با چی؟»
که این باعث خنده او شد، اما نه به حدی که خواب را به معلمش که او را مجبور به کشیدن تصویر خوابشان و سپس صحبت درباره آن کرده بود، تعریف نکند. پس از آن این ترس محو شد، ولی خاطره اش همچنان باقی ماند.
احمقانه یا نه، کودکانه یا نه، پاهای دونده، روز بعد باعث پریشانی او شد. در مورد کابوسها، معمولاً آنها راجع به نوعی پرخاشگری جسمی، یک تصادف جدی، یک بیماری یا تعقیب است.
کابوسها همچنین ممکن است شامل شخصی باشد که به دیگران آسیب برساند. پروفسور مایکل شرل، محقق خواب در انستیتوی مرکزی سلامت روان در مانهایم آلمان میگوید: «انسانها موجوداتی اجتماعی هستند. ما برای زنده ماندن خود به گروهمان وابستهایم و نقض قوانین آن گروه میتواند به معنای محرومیت باشد.» شریدل میگوید: «فکر میکنم آن کابوسها به این اهمیت اشاره میکنند.»
برای همه ما بهتر خواهد بود اگر کابوسها در وهله اول وجود نداشته باشند، اما تعجب آور است که آنها وجود دارند و کار خودشان را انجام میدهند. اگر مغز، خوابهایمان را که گاهی پوچ و بیمعنا هستند و گاهی هم ترسناک هستند، مانند یک فیلم پخش کند، جای تعجب نیست که به عنوان یک فیلم فوقالعاده ترسناک انتخاب میشوند، اما باز هم سوالاتی وجود دارد: چرا شما یک شب خواب میبینید و شب دیگر نه؟ چرا برخی از مردم بیش از دیگران از آنها رنج میبرند؟
محققان مدتها است که برای پاسخ به این سؤالات تلاش میکنند و در سالهای اخیر موفق به کشف حداقل برخی از رازها شدهاند. از این گذشته، آنها در حال توسعه روشهای جدید و غالباً پیشرفتهای را برای مشاهده مغز خواب در هنگام پخش کابوسها و حتی خواندن برخی از عناصر خاص داستان یا حداقل تصاویر هستند. حتی ممکن است راهی برای قدم گذاشتن و تغییر روایت کابوس وجود داشته باشد - تحریک مغز است که به خواببیننده اجازه میدهد که کنترل تجربه را بدست آورد، در حالی که هنوز در خواب است.
براساس مطالعه سال ۲۰۱۷ شرکت کنندگان در UK که در روانشناسی اجتماعی و اپیدمیولوژی روانپزشکی منتشر شده است، حدود ۵٪ از کل جمعیت حداقل یک بار در هفته کابوس را تجربه میکنند که برای واجد شرایط بودن به عنوان یک اختلال قابل تشخیص کافی است. براساس یک مطالعه مستقر در هنگ کنگ که در مجله Sleep منتشر شده است، سهم بیشتری از جمعیت ۳۰ تا ۵۵ درصد — به طور متوسط یک کابوس در ماه میبینند و انجمن پزشکی خواب آمریکا گزارش میدهد که حدود ۸۵٪ از ما حداقل کابوس گاه به گاه را گزارش میکنیم، یافتهای که توسط مطالعات متعدد تأیید شده است.
او پاسخ داد: «مرا گاز بگیرند.»
من پرسیدم: «با چی؟»
که این باعث خنده او شد، اما نه به حدی که خواب را به معلمش که او را مجبور به کشیدن تصویر خوابشان و سپس صحبت درباره آن کرده بود، تعریف نکند. پس از آن این ترس محو شد، ولی خاطره اش همچنان باقی ماند.
احمقانه یا نه، کودکانه یا نه، پاهای دونده، روز بعد باعث پریشانی او شد. در مورد کابوسها، معمولاً آنها راجع به نوعی پرخاشگری جسمی، یک تصادف جدی، یک بیماری یا تعقیب است.
کابوسها همچنین ممکن است شامل شخصی باشد که به دیگران آسیب برساند. پروفسور مایکل شرل، محقق خواب در انستیتوی مرکزی سلامت روان در مانهایم آلمان میگوید: «انسانها موجوداتی اجتماعی هستند. ما برای زنده ماندن خود به گروهمان وابستهایم و نقض قوانین آن گروه میتواند به معنای محرومیت باشد.» شریدل میگوید: «فکر میکنم آن کابوسها به این اهمیت اشاره میکنند.»
برای همه ما بهتر خواهد بود اگر کابوسها در وهله اول وجود نداشته باشند، اما تعجب آور است که آنها وجود دارند و کار خودشان را انجام میدهند. اگر مغز، خوابهایمان را که گاهی پوچ و بیمعنا هستند و گاهی هم ترسناک هستند، مانند یک فیلم پخش کند، جای تعجب نیست که به عنوان یک فیلم فوقالعاده ترسناک انتخاب میشوند، اما باز هم سوالاتی وجود دارد: چرا شما یک شب خواب میبینید و شب دیگر نه؟ چرا برخی از مردم بیش از دیگران از آنها رنج میبرند؟
محققان مدتها است که برای پاسخ به این سؤالات تلاش میکنند و در سالهای اخیر موفق به کشف حداقل برخی از رازها شدهاند. از این گذشته، آنها در حال توسعه روشهای جدید و غالباً پیشرفتهای را برای مشاهده مغز خواب در هنگام پخش کابوسها و حتی خواندن برخی از عناصر خاص داستان یا حداقل تصاویر هستند. حتی ممکن است راهی برای قدم گذاشتن و تغییر روایت کابوس وجود داشته باشد - تحریک مغز است که به خواببیننده اجازه میدهد که کنترل تجربه را بدست آورد، در حالی که هنوز در خواب است.
براساس مطالعه سال ۲۰۱۷ شرکت کنندگان در UK که در روانشناسی اجتماعی و اپیدمیولوژی روانپزشکی منتشر شده است، حدود ۵٪ از کل جمعیت حداقل یک بار در هفته کابوس را تجربه میکنند که برای واجد شرایط بودن به عنوان یک اختلال قابل تشخیص کافی است. براساس یک مطالعه مستقر در هنگ کنگ که در مجله Sleep منتشر شده است، سهم بیشتری از جمعیت ۳۰ تا ۵۵ درصد — به طور متوسط یک کابوس در ماه میبینند و انجمن پزشکی خواب آمریکا گزارش میدهد که حدود ۸۵٪ از ما حداقل کابوس گاه به گاه را گزارش میکنیم، یافتهای که توسط مطالعات متعدد تأیید شده است.
کابوسها از کجا میآیند
بذر کابوسهای آینده ممکن است در اوایل زندگی کاشته شود. در دورهای که به عنوان دوره «فراموشی نوزادی» شناخته میشود که از بدو تولد تا حدود سه و نیم سال به طول میانجامد و آن زمانی از زندگی است که در طی آن عملاً هیچ خاطره ماندگاری شکل نمیگیرد. اگرچه کودک در طول آن دوره حساس، ممکن است شاهد سوء استفاده جسمی، خشونت خانگی یا قرار گرفتن در دوران مراقبت از فرزند بدون داشتن دلبستگی مداوم دچار آسیب دیدگی چشمگیر شده و همچنین دچار اختلال در فراموشی میشود. این میتواند منجر به آن چه روانشناس توره نیلسن، از دانشگاه مونترال، در مقالهای که در سال ۲۰۱۷ منتشر شده در Frontiers of Neurology، فرضیه استرس شتاب (SAH) را نامیده است، شود. ایده SAH این است که سختی زودهنگام از این نوع میتواند باعث افزایش مهارتهای حاکم بر ترس و مدیریت بحران شود - که برای کودک مفید است، اما با هزینهای طولانی مدت همراه است.
روانشناس و محقق رویا، لوئیز-فیلیپ مارکیک از دانشگاه مونترال که نیلسن به عنوان مشاور پایان نامه داشت، میگوید: «این ضربه منجر به تغییرات مغزی میشود که به کودک کمک میکند تا در کوتاه مدت با شرایط تطبیق پیدا کند، اما آنها ممکن است کابوسها را بعداً در زندگی تسهیل کنند.»
مطابق فرضیه SAH، ضربه ناشی از آن نباید از حالت عادی خارج باشد. صرف تولد خواهر و برادر در دوره فراموشی نوزاد، میتواند کسی را مستعد دیدن کابوس کند.
بذر کابوسهای آینده ممکن است در اوایل زندگی کاشته شود. در دورهای که به عنوان دوره «فراموشی نوزادی» شناخته میشود که از بدو تولد تا حدود سه و نیم سال به طول میانجامد و آن زمانی از زندگی است که در طی آن عملاً هیچ خاطره ماندگاری شکل نمیگیرد. اگرچه کودک در طول آن دوره حساس، ممکن است شاهد سوء استفاده جسمی، خشونت خانگی یا قرار گرفتن در دوران مراقبت از فرزند بدون داشتن دلبستگی مداوم دچار آسیب دیدگی چشمگیر شده و همچنین دچار اختلال در فراموشی میشود. این میتواند منجر به آن چه روانشناس توره نیلسن، از دانشگاه مونترال، در مقالهای که در سال ۲۰۱۷ منتشر شده در Frontiers of Neurology، فرضیه استرس شتاب (SAH) را نامیده است، شود. ایده SAH این است که سختی زودهنگام از این نوع میتواند باعث افزایش مهارتهای حاکم بر ترس و مدیریت بحران شود - که برای کودک مفید است، اما با هزینهای طولانی مدت همراه است.
روانشناس و محقق رویا، لوئیز-فیلیپ مارکیک از دانشگاه مونترال که نیلسن به عنوان مشاور پایان نامه داشت، میگوید: «این ضربه منجر به تغییرات مغزی میشود که به کودک کمک میکند تا در کوتاه مدت با شرایط تطبیق پیدا کند، اما آنها ممکن است کابوسها را بعداً در زندگی تسهیل کنند.»
مطابق فرضیه SAH، ضربه ناشی از آن نباید از حالت عادی خارج باشد. صرف تولد خواهر و برادر در دوره فراموشی نوزاد، میتواند کسی را مستعد دیدن کابوس کند.
منبع: خبرآنلاین
ارسال نظرات