امام خمینی(ره)؛ واجد همه فضایل انسانیت
رشتههای علمی، نوشتجات و کتابهای امام حکایت میکند از علو مقام در آن ابعاد و در آن رشتهها. در عرفان مخصوصاً ذوق عرفانی یک طرف، پشتکار در جهات عرفانی علمی یک طرف، استاد خوب یک طرف، اینها همه دست به دست هم داد و امام را در مسائل عرفانی به یک سطح بسیار بالایی رساند. در فلسفه همینطور، در اخلاق که از همان زمان جوانی ما، آن بزرگوار مباحث اخلاقی چه از نظر تدریس و جلسات اخلاق و چه از نظر نوشتجات اخلاقی یک عنایت خاص داشتند و کتابهای موجود ایشان درباره مسائل اخلاق، حتی کتابهایی که در اوایل جوانی نوشتهاند، بسیار ارزنده و قابل استفاده است.
امام؛ مصداق انسان کامل
امام بزرگوار جداً مصداق انسان کامل بود. این انسان کامل یک لفظ دو کلمه، خیلی مفهوم و معنای بزرگی دارد یعنی انسانی که همه فضایل انسانیت در او وجود داشت. تمامی کمالاتی که ممکن بود در یک انسان وجود داشته باشد، در او وجود داشت. جداً در امام بزرگوار این معنا بود، چون در تمامی مراحل زندگی چه در داخل منزل نسبت به زن و فرزندشان، چه در خارج از منزل نسبت به شاگردانشان، دوستانشان و نسبت به عموم مردم آنچه را که شایسته یک انسان کامل بود، رعایت میکرد. آنچه من به وسیله مرحوم حاج آقا مصطفی - به واسطه آشنایی نزدیک که با ایشان داشتم - ایشان در منزلشان هیچگونه تحمیلی و استبدادی نسبت به زن و بچه نداشتند؛ حتی گاهی از حالات مرحوم حاج آقا مصطفی از من سوال میکرد و این کاشف از این است که یک نوع آزادی برای او قائل بودند که حتی به وسیله سئوال نمیخواستند تحمیل بر او بکنند، آزاد به تمام معنا، تنها چیزی که در آن محدوده محدودیت داشت، مسائل دینی بود که مسائل دینی نباید لطمه بخورد. غیبت نباید بشود، تهمت نباید زده شود؛ حرف دیگران نباید زده شود؛ جهات دیگر باید همه رعایت بشود. مسائل دینی شوخی بردار نبود. حتی من گاهی با این که خیلی به حالات امام آشنا بودم، ولی چون دلم میخواست بیشتر از خصوصیات امام آگاه بشوم، گاهی از بعضی دوستان قدیمی امام، که حالاهم یکی دوتایشان در قید حیات و بقیه شان فوت شده اند، تحقیق میکردم آنهایی که در دوران جوانی با امام بودند که خوب میدانید دوران جوانی دوران بحران است؛ دورانی است که انسان معمولاً خودش را نمیتواند کنترل بکند. در جهات مختلف، بالاخره جوانی شعبه ای است از جنون. من خیلی دلم میخواست این دوران جوانی امام را واقف بشوم که ایشان چه حالتی داشته و چه شرایطی داشته لذا از دوستان نزدیک ایشان در جوانیشان که تا این اواخر با ما آشنا بودند، سئوال میکردم دیدم همه شان اتفاق دارند که حتی در آن دوران جوانی یک لغزش از ایشان صادر نشد. مثلاً جلسات خودمانی که تشکیل میشد دوستان دور هم مینشستند، میگفتند، میخندیدند، مزاح میکردند، این دوستان امام میگفتند: که تا میرسید به این که مثلاً یک جملهای یک کسی بخواهد غیبت بکند، فوری ایشان ناراحت میشد و میگفت: غیبت نه، مزاح در جای خودش، شوخی درجای خودش، گپ درجای خودش، اما غیبت که اسلام هم او را حرام کرده، میگفت جایز نیست؛ و این برای من خیلی مسئله مهمی است، برای جوانهایمان مهمتر مخصوصاً جوانان طلاب و فضلا که یک کسی در دوران جوانی این قدر مقید باشد که به دوستان نزدیکش اجازه حتی یک غیبت را ندهد.
حاکمیت اسلام در دل و جان
خیلی اسلام در قلب او حاکم بود و لغزشهای دیگر هیچ، ابداً و اصلاً عرض کردم جوانی دوران بحرانی است و اکثراً لغزشها توأم با جوانی هست. به یک صورت، اما بینی و بین الله من الان که اینجا نشسته ام با این که خیلی نزدیک بودم البته نه در دوران جوانیم، ولی خیلی در این رابطه کنجکاوی کردم والله نشنیدم از یک نفر از دوستان نزدیک ایشان یک لغزش را از ایشان نقل کرده باشد ولو برای یکبار. حتی روی آن کنجکاوی که در این رابطه داشتم و دلم میخواست امام را بیشتر بشناسم. از بعضی شان سئوال کردم که آیا شما در دوران جوانی پشت سر امام نماز میخواندید، شرایط عدالت را در او میدیدید؟ میگفتند: بله؛ و این خیلی حرف است، خیلی مسئله بالایی است. این حرف که چند نفر دوست در خلوت، در جلوت، درسفر، در حضر، آن هم جوان، جوانی با تمام احساسات و شعلههای درونی، بعد حاضر باشند پشت سر ایشان نماز بخوانند؛ یعنی این کشف عظیم میکند که صددرصد به او معتقدند و هیچگونه لغزشی را درباره او ندیده اند. درحالیکه شاید شبها از سر شب تا صبح با هم بودند. بعضی از جلساتشان و این برای من خیلی اعجاب انگیز است و واقعاً کشف عظیم میکند که خداوند این نعمت را از همان جوانی و کودکی کمکم داشته آماده میکرده برای نجات اسلام و مسلمین و نجات ایران که تنها کشور معتقد به مقام ولایت ائمه(ع) است.
تقید به مسائل اخلاقی
از جهات مختلف هم ما چه سالهایی که در درس خدمت ایشان بودیم، چه در جلساتی که خدمتشان میرسیدیم و چه در تحقیقاتی که در رابطه با ایشان انجام میدادیم. این نکته یادم آمد یعنی جریانی یادم آمد که تقید این مرد را نسبت به مسائل اخلاقی روشن میکند. خیلی از نظر تحلیل با ارزش است، اوائل طلبگیام امام بزرگوار درآن موقع درمدرسه فیضیه تدریس داشتند. افرادی به درسشان میرفتند، ما که تازه طلبه شده بودیم، من یک روزی موقع درس امام بود، دیدم امام وارد شدند، رفتند توی همان مدرس تا درس بگویند بلافاصله برگشت. ما تعجب کردیم که چه شد ایشان امروز درس را نگفتند؛ چه حادثه ای پیش آمده، رفتیم تحقیق کردیم معلوم شد که وقتی وارد مدرس شدند دیدند که چند تا طلبه آنجا دارند با هم بحث میکنند، بعد ایشان تا آنها را دیدند، برگشتند. به ایشان گفته شد برای چه برگشتید؟ گفتند خوب، این طلبهها مشغول بحث بودند. گفتند شما درس را تعطیل میکنید برای خاطر این که چند تا طلبه مشغول بحث اند؟ امام فرمودند: ما با آنها چه فرق میکنیم. ما طلبه ایم، آنها هم طلبه؛ آنها بحث میکردند؛ ما میخواستیم درس بگوئیم، آنها زودتر از ما آمدند، حق با آنهاست. امروز جا مال آنهاست. فردا ما می آئیم. اگر آنها بودند باز بر میگردیم اگر نبودند درس میگوئیم. خیلی مقید به جهات این مسائل بودند.
زهد امام
مسئله دیگری که من اینجا بد نیست به آن اشاره بکنم، زهدی که در امام وجود داشت، یک زهد به معنای واقعی بود؛ یعنی امام زهد میکرد، در حالیکه نشان میداد زهد نمیکند. خوب بعضیها که اصلاً دروغی زاهدند؛ یعنی خودشان را به عنوان زاهد نشان میدهند، باطناً زاهد نیستند؛ به آنها کار نداریم. بعضیها هستند، زاهدند واقعاً زاهدند؛ ولی نشان هم میدهند که زاهدند هم واقعاً زاهد است، هم به قیافه اش که نگاه میکنی، به بیرونش نگاه میکنی، به فرشش نگاه میکنی، به زندگیش نگاه میکنی، میبینی آن هم زاهد است؛ اما امام یک فرض سومی بود. زاهدی بود که نشان میداد زاهد نیست. این چه جوری میشود؛ یعنی هیچ وقت لباس بد نمیپوشید. اگر به بیرونی ایشان میرفتید که این هم واقعاً، چون من هم اندرونی ایشان را دیدم و هم بیرونی را دیدم که فرشهای خوب را توی بیرونی انداخته اند تو اندرونی فرشهای بد افتاده است. در حالیکه برنامه باید عکس باشد. این برای این بود که این باطناً زاهد بود و نمیخواست نشان بدهد که من زاهدم؛ میخواست بگوید من زاهد نیستم؛ لذا فرش بیرونی را هر کس نگاه میکرد میگفت: این خیلی وضعش خوب است و معلوم میشود که به فرش و زندگی و اینها علاقه دارد؛ اما وقتی که توی اندرونی میرفتی میدیدی که فرشهای کهنه و قدیمی و پاره اند، لذا به نظر من، جدی میگویم یک زاهدی بود که میخواست نشان بدهد که زاهد نیست، حقیقتاً هم اینطور بود و این دیگر بالاترین مقامی است که در زهد انسان میتواند تصور بکند که یک زاهد باشد، ولی ظاهرش هم نشان ندهد که زاهد است. واقعاً این چنین بود، سرسوزنی در داخل زندگی ایشان اسراف، تبذیر به یک معنا خوش گذرانی عرض میشود، غذاهای متنوع نبوده.
منبع: خاطرات آیتالله محمد فاضل لنکرانی، آرشیو مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)