آقای عابر بانک فوتبال و 7 واقعیت اقتصادی و اجتماعی
حسین هدایتی که به خاطر حمایتهای مالی از باشگاه پرسپولیس در یک مقطع به «آقای عابر بانک فوتبال» شهرت دارد به اتهام «تبانی 586 میلیارد تومانی» محاکمه شد.
این محاکمه البته بخش دیگری از جریان رسیدگی به پروندۀ «بانک سرمایه» است و جالب این که میگوید «من تا به حال پایم را هم در بانک سرمایه نگذاشتهام.»
اظهارات حسین هدایتی دولابی دربارۀ «پول شویی» هم جالب است: «من در طی این 40 سال کارگری کردم. دربارۀ این که به نام کارمندانم حساب باز کنم از مراجع آگاه به امور بانکی پرسیده بودم که آیا این موضوع پول شویی محسوب میشود یا نه. گفتند نه.»
قصد نقل گزارش دادگاه را ندارم چون خوانندگان یا دیروز خوانده اند یا می توانند از طریق لینک در همین جا مطالعه کنند و انگیزه قضاوت هم در میان نیست چون تازه جلسۀ اول تشکیل شده و حکم نهایی را باید قاضی صادر کند.
در این واقعیت اما تردیدی نیست که اگر همۀ پول های حسین هدایتی دولابی طیب و طاهر باشد باز هم او نماد سرمایهداریِ دلالی و غیر مولد در دو دهۀ اخیر است و حتی اگر اتهام اخلال در نظام اقتصادی و رشوه و تبانی و اختلاس و مانند اینها به اثبات نرسد باز هم او نمادی از ابتذالی است که در سالهای پس از جنگ و با خصوصیسازی رانتی و سر بر کشیدن مؤسسات مالی و ورود افراد بیهویت به عرصههای مخالف شاهد بودیم و هستیم و جامعهای را که با سودای محو اختلاف طبقانی دست به یکی از بزرگترین انقلابهای تاریخ زد در چنبرۀ اختلاف شدید طبقاتی و حاکمیت پول و سرمایه گرفتار ساخته است.
از این منظر گزاف نیست اگر گفته شود حسین هدایتی آیینۀ اقتصاد غیر تولیدی و ضد تولیدی است هر چند عجالتا به نظر نمی رسد مانند سلطان قیر و سلطان رشوه نگران باشد سر او بالای دار برود یا با لبخند این گونه تظاهر میکند و البته بعید نیست زیادی خوشبین باشد.
با تأکید بر وجه نمادین آقای عابر بانک اما هشت نکته را می توان یادآور شد:
1. در همان روزهایی که حسین هدایتی دستودلبازانه پول خرج میکرد و به بازیکنان فوتبال مثل نقل و نبات، وسکه میداد این پرسش برای مردم عادی هم مطرح بود که چرا این کار را میکند؟ مگر مالک باشگاه است؟ مگر شرکتهای او حساب و کتاب ندارند؟
همان موقع مردم عادی هم حدس میزدند که نام خود را سر زبان ها میاندازد تا شهرت و اعتبار کسب کند و به واسطۀ این اعتبار وامهای کلان بگیرد. چگونه است که مردم عادی به موضوعی پی میبرند ولی مقامات مختلف مرتبط پی نمیبرند یا نبردند و شک نکردند؟
2. به هر پروندۀ اقتصادی که نگاه میکنیم یک سر آن بانکی خصوصی یا موسسهای مالی اعتباری است.
اگر هم تخلف نکنند تعداد زیاد آنها مشکل ایجاد کرده و با خلق پول به تورم دامن میزنند و به لطف آن تورم به سپردهها سود میپردازند و همان سپردهها را که امانت مردم است به امثال حسین هدایتی میسپارند و وضعی میشود که میبینیم. همه را البته نمیگوییم و اسم هم نمیآوریم.
خوب، وقتی چنین است چرا مجلس شورای اسلامی قانونی تصویب نمی کند؟ هر چند تصویب هم کند با این سیستم قانون گذاری سال ها میان مجلس و شورای نگهبان و مجمع سرگردان می شود.
3. بسیاری از موارد اتهامی حسین هدایتی و امثال او به ذهن روزنامه نگاران هم رسیده بود. اما وقتی راست راست راه می رود و پول خرج می کند اگر رسانه ای بنویسد شکایت می کنند و مدیران ترجیح می دهند به این موضوعات نپردازند و این گونه است که باید صبر کنی و صبر کنی و تنها گزارش محاکمه را منتشر کنی که اگر بازگشت پول در کار نباشد این گزارش ها نوشداروی پس از مرگ سهراب است.
اگر رسانه ها آزادی عمل داشته باشند وخطای آنها به حساب انگیزه خیر معنوی گذاشته شود بخشی از بار قوۀ قضاییه هم برداشته می شود با چراغ هایی که پیشاپیش روشن می شود و در همان اول کار نه بعد از 568 میلیارد تومان.
4. اگر روزگاری امثال خیامی و ایروانی و خسروشاهی به عنوان سرمایه دار شناخته می شدند و تولید مشخص و ملموس صنعتی داشتند امروز امثال بابک زنجانی و حسین هدایتی نماد سرمایه داری ایرانی شناخته می شوند که معلوم نیست تولیدشان چیست.
خیامی رفت اما ایران ناسیونال باقی ماند و ایروانی رفت و کفش ملی را با خود نبرد اما از حسین هدایتی و بابک زنجانی ها چه می ماند؟
این اشارات و نام بردن ها البته به معنی نفی تمام مصادره های بعد از انقلاب نیست. چون انقلاب ایران به جز وجه ضد سلطنتی وجه ضد سرمایه سالاری هم داشت و در فضای بعد از انقلاب طبیعی بود که نگاه منفی به صاحبان سرمایه وجود داشته باشد چون به رژیم نسبت داده می شد. منتها بعد باید اصلاح می شد.
5. در این همه دانشگاه ها چند پایاننامه دربارۀ همین فعالیتها بوده است؟ حسین هدایتی چرا موضوع پایاننامههای اقتصادی و جامعهشناسی و روانشناسی نباشد؟ چرا پایاننامههای رشتههای مالی و اقتصادی و حقوق به این گونه پرونده ها و وامدادنها اختصاص نیابد؟ چرا دانشجو و دانشگاه این قدر از جامعه دور است؟
6. خصوصی سازی باید مورد تجدید نظر قرار گیرد. نه اقتصاد دولتی که انگیزه کُش است و نه اقتصاد خصوصی بی حساب و کتاب و سرمایه سالار. چرا تعاونی های اقتصادی مدل اروپایی و نه کشورهای کمونیستی تشکیل نشود؟ چرا دغدغه اقتصاد تعاونی به مفهوم مدرن و اروپایی آن از بین رفته است؟ چرا به امثال بابک زنجانی و حسین هدایتی میدان دهیم و تعاونی واقعی ایجاد نشود؟
7. چرا این حجم از فساد را در دهۀ 60 شاهد نبودیم؟ یک دلیل همان وضعیت بانکهاست که اشاره شد. دلیل دیگر اما این است که درست است مصادره کردند اما بالا نکشیدند و در اختیار بخش تولید قرار دادند و خط تولید ولو با مدیریت دولتی باقی ماند و اندیشۀ عالی نسب حاکم بود.
در دوره هاشمی رفسنجانی و سالهای سازندگی هم اگر چه واردات بی رویه را شاهد بودیم اما به سرمایهداری صنعتی هم توجه میشد. در دولت اصلاحات از بورژوازی ملی غافل نبودند و با دولت احمدینژاد و تزریق بی رویه دلارهای نفتی بود که زمینه رشد امثال بابک زنجانی و حسین هدایتی فراهم آمد.
به بورژوازی ملی نیاز داریم و به سرمایهداری تولید محور. خود باشگاه فوتبال هم میتواند سودده باشد نه این که یکی مثل هدایتی آن را کمک کند در حالی که خودش از بانک پول گرفته است!
در این اقتصاد تنها شرکت ها صوری و کاغذی نیست. باشگاه فوتبال هم محملی برای پولشویی می شود و حتی برخی بسترهای دیگر.
کار به جایی میرسد که وقتی خبر اختلاس و سوءاستفاده منتشر میشود کسانی بیشتر از این بابت ناراحت میشوند که چرا این امکان برای خود آنها فراهم نیست و با این که سرنوشت بابک زنجانی و حسین هدایتی را میبینند دوست دارند یکی مثل آنها باشند!
منبع: عصر ایران
همه چی بدون حساب کتاب است
به راحتی تحریم میشه،
دلالی شغل بسیار درامدزایی میشه،
تولید ودرامد ناشی از آن سخت میشه،
دروغ و توجیه زیاد میشه،
انکها مردم و استثمار میکنن و....
اقتصادی که با اقتصاد دنیا درهم تنیده نشه همینه.
جامعه هم شاهد پرونده هايي مثل امير خسرو آريا، شانديز، موسسات مالي اعتباري، جابري، ياوري(بانك سپه)، هدايتي و خيلي پرونده هاي ديگه كه به مدد مافياي قدرت نگذاشته اند صداشون در بياد، خواهد بود.
"درس عبرت"