فضای مجازی و نمایشی شدن زندگی روزمره
اگر بخواهیم تصویری از جهان کنونی ارائه دهیم، به جرات میتوان گفت که اشیا، ابژههای بدنمند و فضای مجازی، بخش معناداری از جهان امروز شدهاند و نقش مهمی در زندگی روزمره ما ایفا میکنند. در این راستا و در عصر ارتباطات و دهکده جهانی بسیاری از ما از گوشیهای هوشمند و فضای اینترنت فقط به عنوان یک ابزار استفاده نمیکنیم، بلکه به آنها شدیداً وابستهایم و حتی شماری از ما، به آنها عشق میورزیم!
زندگی روزمره ما آنقدر تحت تاثیر ابزارهای ارتباطاتی و شبکههای اجتماعی فضای مجازی قرار گرفته و فضاهای عمومی و خصوصی آنقدر به هم آمیخته شدهاند که مرزهای آن محو شده است، به طوری که امروزه دیگر پنهان نگه داشتن زندگی خصوصی تا اندازهای دشوار و گاهی غیرممکن به نظر میرسد.
در این میان، آنهایی که هویت خود را از فضای مجازی میگیرند، میکوشند در شبکههای اجتماعی به عنوان «چهره» معرفی شوند و برخی آنقدر در تسخیر جادوی فضای مجازی گرفتار شدهاند که حاضرند برای «چهره» شدن یا به اصطلاح «سلبریتی» یا «شاخ» شدن خود را معرض اقداماتی عجیب و غریب قرار دهند. بسیاری از اینها برای در اوج ماندن، فالو شدن و لایک گرفتن هزینههای گزافی میپردازند که نهتنها برایشان موجه جلوه میکند بلکه از آنها الگوبرداری هم میشود؛ از پرداخت مبالغ قابل توجه برای جذب فالوِر و لایک گرفته تا انتشار سلفیهای غیرمتعارف که گاهی منجر به مرگ هم شده است.
میل به «دیدهشدن» و کسب جلال و جبروت دستنایافتنی در چنین جامعهای که در آن «مجاز» مرزهای حقیقت را در نوردیده و تصاویر بهغایت مغشوش و حتی متعارضی از واقعیت ترسیم میکند، آنقدر فراگیر و جدی است که قشرهای مختلف بخواهند حضور خود را در این میدان بیازمایند تا اگر تیرشان به هدف نشست، در آن عرصه بتازند و «یگانه» و «دستنیافتنی» شوند، آنگاه برای دورماندن از چشم بدِ رقیبان و شاخهای دیگر - فارغ از گرایشهای دینی یا غیردینیشان- در بخش بیوگرافی شبکه اجتماعی خود بنویسند: « فَاللّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» یا «وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ»! اینها صرفا نشانههای هستند از درگیر شدن جامعه ایرانی با نوعی از الهیات نوپدید که شاید بتوان آن را «الهیات مجازی» و حتی به طعن «الهیات سلبریتیستی» نامید.
مساله دیگر در این زمینه «کالایی شدن ارتباطات» در فضای مجازی است؛ همان نکتهای که مفاهیمی چون خانواده، کودک، عشق، کارِ خیر و سایر ارکان زندگی اجتماعی را تحت تاثیر قرار داده و آنها را به ابژههایی نمایشی-کالایی تبدیل کرده که از رهگذر آنها میتوانند خودنمایی کرده و برای خود هویت، ارزش و سود دست و پا کنند.
امروزه شبکههای اجتماعی شکل تازهای از روابط خانوادگی، کودکی کردن، سفر رفتن، عشق ورزیدن، انجام کارِ خیر و... را به نمایش میگذارند که نه تنها وجوه شخصی و خصوصی این عرصهها را به چالش میکشند، بلکه بر ابزاری و کالایی شدن اموری که ماهیتا ابزار و کالا نیستند دامن میزنند. از سوی دیگر با رواج چشموهمچشمیهای مبتذل و گاه حسادتهای غیراخلاقی و سبُک، بسیاری از امور معنوی و اخلاقی زندگی انسانی را به عرصهای برای خودنمایی و حتی کسب درآمد و سود بدل میکنند.
وجه دیگر این مساله، بهرهگیری کاربران از تجربههای زیستهی چهرههای شبکههای اجتماعی، به مثابه یک روش یا الگو برای زندگی است. این رفتار کاربران فقط منحصر به سبک زندگی لاکچری یا خودنماییهای پرستیژساز نیست؛ بلکه گاهی در میان چهرههای فضای مجازی «میانمایگی»، «بیمایگی» و «سطحی بودن» هم به عنوان عناصری از یک سبک زندگی جذاب ترویج و تبلیغ میشود. در این راستا گاهی یک چهره تبدیل شده به سلبریتی یا شاخ، به صرف اینکه خودش لایفاستایلش را به رسمیت شناخته و توانسته آن را ترویج کند، با ارائه روایتهای جذاب و مبتذل، آن سبک زندگی یا رفتارهای خاصش را به یک فضای هژمون گره میزند و تاثیرات بالایی را در بین کاربران به جای میگذارد. بعد از این فرایند، موج پرسشها و اظهارنظرها از از سوی کاربران در کامنتها و دایرکتها به راه میافتد که بعضا سوالاتی تخصصیاند و عموما این چهرهها مرجع مناسبی برای پاسخگویی به سوالات نیستند، ولی به دلیل مرجعیت جعلی و ساختگی که فراهم شده خود را در مقام یک مرجع پاسخگویی میبیند و این جایگاهی است که فالوِرهایش به او بخشیدهاند! در این زمینه ما با یک تاثیرگذاری جعلی و منفی مواجهایم که کار طاقتفرسای متخصصان و پژوهشگران حوزههای مرتبط را در سطوح مختلفی کماثر یا بیاثر میکند. در این وضعیت، واقعیت و حقیقت مقهور و مغلوب مجاز شده و از کارکرد میافتند.
هرچند گونههای مختلفی از «چهرهشدن» و «سلبریتیسم» در فضای مجازی وجود دارد، اما یک حقیقت در آنها بارز است و آن امر نمایشی در زندگی روزمره ایرانیهاست. این مسئله اگر چه تنها به فضای مجازی محدود نمیشود، ولی قطعا بعد از ظهور نسل جدید رسانههای ارتباطی در فضای مجازی شکلی حاد و فراگیری به خود گرفته است. در این فضا جامعه ایرانی حتی از اصیلترین، معنویترین و حقیقیترین ویژگیها و رفتارهایش هم یک «اکت نمایشی» میسازد، آن را عرضه میکند و از این طریق از درون وجوه اصیل، حقیقی و معنوی آن ویژگیها و رفتارها را تهی کرده و آنها را به مشتی ادا و اطوار فرو میکاهد. این رفتارهای نمایشی منحصر به هیچ طبقه یا قشر خاصی نیست و از نظر فراگیری آنقدر فزاینده بوده که حتی در بسیاری از موارد، تمایز میان ریاکاری و عمل اخلاص را در یک جامعه دینی به نحو عجیب و غریبی مغشوش و محو کرده است. این ویژگی صرفا به حوزههای خاصی مانند هنر و بازیگری و ورزش و آشپزی و... محدود نمیشود، بلکه چنان حوزههایش چنان گسترده است که مثلا کنش فرهنگی چون مطالعه کتاب را هم به اکتی مبتنی بر خودنمایی و از این نظر غیرفرهنگی بدل میکند. حال چه برسد به معنویترین و عرفانیترین لحظات مناسکی و مبتنی بر خلوت بین انسان و خدا که به امری نمایشی و از این نظر عمومی بدل شده که از پس آن نوعی هویت خاص اعتقادی و مبتنی بر باورهای دینی و مذهبی جستجو و تمنا میشود.
همه اینها نشان دهنده حاد شدن مسئله «نمایش» در جامعه ایرانی است و پرونده جدید مهر این موضوع را در یک نگاه کلان و در همه حوزههایی که میتوان این مسئله را در آنها جست، مورد بازاندیشی قرار خواهد داد. در این زمینه، پرسشهایی مانند اینکه هدف سوژه ایرانی از نمایش حوزههای مختلف خصوصی و عمومیاش در شبکههای اجتماعی چیست؟ این نمایش تا کجا مجاز، معقول و طبیعی است؟ نمایشی شدن زندگی روزمره ایرانیان در قالب فضای مجازی تا چه حد آسیبزاست؟ آیا ایرانیها در این زمینه زیادهروی کردهاند؟ چه عواملی ما را به سمت نمایش کردن زندگیمان سوق میدهد؟ و چه عواملی کاربران را به پیروی از سبکزندگی چهرههای فضای مجازی مجاب میکند؟ و دهها پرسش دیگر مورد توجه این پرونده خواهد بود.