صفحه نخست

دیگه چه خبر

فرهنگ و هنر

خانواده و جامعه

چند رسانه ای

صفحات داخلی

۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۸:۲۹

روایتی خواندنی از حضور طلبه‌های خواهر در غسالخانه کرونایی‌ها

قبل از اینکه وارد سالن شویم، با جوان‌ترها صحبت کردم. دیدم بعضی‌ها کمی اضطراب دارند. روایاتی از اهل بیت(ع) را نقل کردم که فرموده‌اند که اگر فردی مسلمانی را بشوید، خداوند چه اجر و ثواب و مقاماتی به او می‌دهد.
کد خبر: ۱۷۷۲۴

مرضیه عظیمی از طلبه‌های فعال مشهدی و در حال حاضر مسئول فرهنگی مکتب نرجس مشهد است. او فعالیت‌های جهادی متعددی را به خصوص در حاشیه شهر مشهد در کارنامه خود دارد. با شیوع بیماری کرونا یکی از نیازهایی که به طور جدی در مشهد پدید آمد، شست‌وشوی اموات بود که سازمان تبلیغات اسلامی فراخوانی را برای طلاب آماده و از آنان برای این کار دعوت کرد. او یکی از بانوانی است که با توجه به مسئولیت خود، چند نفر دیگر را هم به این برنامه دعوت کرده است. در ادامه بخشی از روایت‌های این طلبه خانم را می‌خوانید‌ که داوطلبانه تغسیل اموات در آرامستان رضوان مشهد را انجام داد.

 ـ ورود شما و سایر خواهران طلبه به کار غسل اموات به چه شکل بود؟

با شیوع اپیدمی کرونا، یکی از کارهایی را که از ما درخواست کردند، حضور در آرامستان بود. به من زنگ زدند و گفتند که نیرو معرفی کنید. اول فراخوان و پیام دادم. تعدادی پذیرفتند. بلافاصله پرسیدم که خانواده‌هایتان راضی هستند. گفتند بله، حتی بعضی‌ خانواده‌ها گفته بودند که حتماً این کار را انجام بدهید تا پیکر مسلمان روی زمین نماند. مخصوصا بعد از آن فتوای رهبری تیمم کافی نیست و باید غسل و کفن شوند. بعد که تقاضا کردند اسامی را اعلام کنم، گفتم خودم هم حاضرم که بیایم. گفتند خودتان هم می‌آیید؟ گفتم بله، چه اشکالی دارد.

 ـ روز اولی را که رفتید به خاطر دارید؟

ما ‌رفتیم سازمان تبلیغات. از طریق سازمان تبلیغات با ماشین به آرامستان رفتیم. اتفاقا روز اول را روزه گرفتم. گفتند روزه‌ات را باید باز کنی چون ضعف می‌کنی. گفتم ان‌شاءالله که می‌توانم ادامه بدهم. هر وقت دیدم ضعف دارم، بیرون می‌آیم.

قبل از اینکه وارد سالن بشویم، با جوان‌ترها صحبت کردیم. دیدم بعضی‌ها کمی اضطراب دارند. روایاتی از اهل بیت را نقل کردم که فرموده‌اند که اگر یک نفر مسلمانی را بشوید، خداوند چه اجر و ثواب و مقاماتی به شما می‌دهد. ضمن اینکه خودم تجربه‌ چنین چیزی را داشتم. تجربه حضور در بالای سر مادرم بود. موقع شست‌وشوی مادرم، روی پیکرشان آب می‌ریختم و خانم‌هایی که در غسالخانه بودند می‌شستند.

بعد آماده شدیم برای برنامه‌های بهداشتی لازم. لباس‌های مخصوص دارد. تمام مراحل با ذکر بود. همه رو به قبله ایستادیم و دعایی را برای امام زمان قرائت کردیم. سپس ما را از زیر قرآن رد کردند و وارد سالن شدیم. با آن لباس‌های فضایی که به قول معروف مشهور است به لباس فضایی.

 ـ شرایط داخل سالن غسالی چگونه بود؟ کار را باید چند نفره انجام می‌دادید؟

وارد سالن که می‌شدیم دیگر از شش نفر کمتر نبودیم. آنجا دو تخت و دو سنگ محل شستن بود. معمولاً سه تا میت را می‌آوردند آنجا می‌گذاشتند. هر دو نفر می‌رفتند برای شستشوی یک میت. اولش بعضی‌ها بودند که آمادگی نداشتند و نگاه می‌کردند. خودم هم هیچ آموزشی ندیده بودم. من برای مادرم فقط آب ریخته بودم. آنچه را خوانده بودیم و یاد گرفته بودیم اصلاً عملی ندیده بودیم. مسئول غسال‌های آنجا واقعاً با ما همکاری می‌کردند. در حد یک ربع آموزش دادند و بعد هم شروع کردیم به شستشو.

 ـ برخورد اول کسانی که با شما آمده بودند و تجربه‌ای نداشتند چطور بود؟

یک بار زیپ یک کاور را باز کردیم. یکی از خواهران آن را که دید همان جا ضعف کرد و افتاد. بلافاصله او را بردند. طبیعی بود. بعضی از بچه‌ها این جوری شدند، ولی بیشتر بچه‌ها توان خودشان را وفق می‌دادند با محیط. مخصوصا بعدتر که می‌دیدند باید تندتر کار کنند.

چهار نفر اول میت را می‌شستیم. بعد برای غسل دادن، باز دو نفر که بلد کار بودند می‌آمدند. اموات باید با سه آب شسته می‌شد؛ آب سدر، آب کافور و آب خالی.

 ـ فن‌پیچ کردن کجا بود؟

در یک طرف سالن که اموات را می‌شوییم، خانمی مسئول کفن کردن است. او باید پاک پاک باشد و اصلا نباید در شستشو همکاری کند. هر روز وقتی خسته می‌شد، یک نفر به او کمک می‌کرد.

وقتی شستن اول و غسل میت تمام می‌شد، روی برانکارد تمیزی که کفن روی آن پهن بود میت را با احترام انتقال می‌دادیم. بعد هم مرحله کفن کردن و حنوط بود، یعنی کافور به هفت موضع باید قرار داده بشود.

 ـ حضور طلبه‌ها در آنجا چه تفاوتی را ایجاد کرده بود؟

کار قشنگی که خواهران طلبه انجام دادند و بعد سعی کردیم آن را هر روز انجام بدهیم، تلقین خواندن بالای سر میت بود. یعنی همان طور که داشتند کفن می‌کردند. البته موقع شستشو هم این کار را می‌کردیم. ‌زیارت عاشورا پخش می‌کردیم، برایش آل یاسین می‌خواندیم یا اگر سر صبح می‌رفتیم دعای عهد می‌خواندیم. گاهی اوقات آیت‌الکرسی قرائت می‌شد. پشت سر هم می‌گفتیم بچه‌ها ذکر بگویید. صلوات بفرستید. هر کسی را که می‌شویید اقلاً سعی کنید حمد یا چند قل هوالله بخوانید تا با آرامش بیشتری به خانه ابدی وارد شود.

وقتی متوفی را کفن می‌کردیم، اعوذ بالله رب بالاسلام دینُ را برایش بلند بلند می‌خواندیم. خیلی‌هایشان سید بودند و می‌گفتیم ان‌شاءالله وقتی با خانم حضرت زهرا ملاقات کردی سلام ما را هم برسان و اولین شب قبرت به بهترین شکل باشد، زیرا مطمئن بودیم که روحش در آنجا حضور دارد.

 ـ حس و حال خودتان چطور بود؟

روز قبلش خیلی حال روحی عجیبی داشتم. یک ساعتی گریه ‌کردم. البته برای خودم. می‌گفتم خدایا روی همین سنگ من را هم باید بگذارند. من را هم همین جا شستشو می‌دهند و چطور می‌خواهم با این همه گناه به این مرحله برسم و هر چقدر زیارت عاشورا و آل یاسین خواندم، باز گریه می‌کردم. فردایش به لطف پروردگار اصلاً این حالت‌ها را نداشتم. با آن توشه‌ای که روز قبل ذخیره کردم مقاوم شدم. روز اول بچه‌ها می‌گفتند خانم شما روزه بودید، چطور سه نفر را شستید؟ گفتم شکر خدا اصلاً ضعف نداشتم. معجزه الهی بود. ماه رجب بود و من دوست داشتم که روزه بگیرم. روز اول نیم ساعت به اذان مغرب به خانه رسیدم، اما ذره‌ای ضعف نداشتم. کرونایی‌ها شکل‌های مختلفی دارند، مثلا این چیزهایی که به گردن‌هایشان است مرتب خون‌ریزی دارد. خیلی اذیت شدند و برایشان صلوات می‌فرستادم و قرآن می‌خواندم و کارم را هم به سرعت انجام می دادم. البته غمگین بودیم که اموات اینطور هستند. خوشحال بودیم که دل یک مؤمن را شاد می‌کنیم و نمی‌گذاریم که بدنش روی زمین بماند.

 ـ موقعی که می‌خواستید برای انجام این کار بروید، خانواده مخالفتی نداشتند؟

من حتی ساعت سال تحویل لباس پوشیده بودم، اما وسیله نقلیه‌ای پیدا نشد. زنگ زدم به مسئولش گفتم ماشین نیست. بیاید دنبالم. گفت نگران نباش. می‌آییم دنبالت. چند دقیقه مانده بود به سال تحویل. دیدم دیر کردند. رو به قبله بودم با همان لباس و چادر نشسته بودم که سال تحویل شد و بعد دوستانم آمدند. یک خواهرم و برادرم در جریان بودند. خواهر کوچکم خیلی حساس است. چون آن موقع که بدن مادرم را دیده بود، موقتی فلج شد. او یک روز فلج بود برای همین اصلا به او نگفتم.

 ـ بعد از این کار، کسی دچار بیماری نشد؟

هیچ کس. عین یک امداد الهی است. یک خانمی که واقعاً جثه‌شان کوچک، لاغر و سرمایی است همراه ماست. آنجا ما لباس‌های آستین کوتاه می‌پوشیدیم زیر آن گان‌ها و لباس‌های مخصوص، ولی او همه‌اش لباس‌های گرم می‌پوشید. اما خدا می‌داند چه مقاومتی داشت. می‌گفتم خانم فلانی خدا چه نیرویی به شما داده است. تند و سریع می‌شویی و غسل می‌دهی. تازه ذکر هم می‌گویی و برای خودت روضه می‌خوانی و گریه می‌کنی. واقعاً  روحیه ایمانی را آنجا می‌دیدیم.

منبع: «ایام»

ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.