حرف آخری که اول زده شده است
اشرف کاظمیان
درباره مهدویت و شخص شخیص مولای منتظران حرفهای گفته شده و نا گفته بسیار است، اما شاید یکی از دشوارترین چالشهای نظری و هزارانبرابر آن عملی همان ویژگی دشواری است که قرآن برای پیوند بین توحید و مهدویت به کار برده است و تفاوت عمده اعتقاد به منجی بین اسلام و سایر ادیان و مکاتب است.
به عبارتی گرچه مفهوم مهدویت به معنای یک مکتب متکی به امید و تکامل یا یک امر پیشگویانه و رازورزانه که میتواند ناشی ویژگیهای هستی شناسی جوامع کهن باشد، در جامعه شناسی دین مبتنی بر دیدگاه مادی در کنار خرافه و جادو و توتم، طبقهبندی شده و حتی روشنفکری دینی گاهی با همین نگره متون مرتبط به موعودگرایی را تفسیر نمادین میکند؛ اما انتظار دشوار اسلام از اهل ایمانش اعتقاد به امری است که با هیچکدام از روشهای مادی و اثباتگرایانه مدرنیزه کردن دین قابل جمع نیست.
قرآن کریم در ابتدای سوره بقره، قبل از ورود به جنبههای عبادی (مانند نماز) و کارکردی دین (زکات)، هدایت قرآن را مشمول کسانی معرفی کرده است که پیش از هر چیزی میتوانند ایمان به غیب داشته باشند.
درک غیب یعنی اعتقاد به آنچیزی که در ورای محسوسات فاصلهی بین حقیقت و واقعیت را پر میکند؛ چیزی است که به راحتی تکلیف فهم نمادین و تفسیر اثباتگرایانه و دلالتهای ظاهری از معارف را روشن کرده و نهایتاً مختصات بندگی را فراتر از شناختشناسی تجربی، تحلیلی و حتی شهودی مشخص کرده است.
نقطهی مشترک اصل توحید و امر غیبت نیز همین جاست. کسی که نماز را به سیاق یوگا و روزه را به عنوان رژیم و زکات را یکسره برای نوعدوستی تفسیر کرده است و اذکار را وردِ ذن و قبله را فنگشویی تعبیر مینماید؛ چگونه میتواند به بودن و مدیریت و نقش بزرگ امامی که سن و سال بر او بی تاثیر است و هزار سال از حیاتش میگذرد و ممکن است هزاران سال دیگر هم بماند و باشد تا زمان ظهورش، ایمان بیاورد.
ایمان به غیب از معدود تکیهگاههایی است که اجازه استحالهی کامل دین را از بین برده است و الا در قرون جدید بشر، خدا را نیز برابر شهوات خودش مهندسی کرده، چه برسد به ادیان و احکام آن!
بر اساس سوره بقره اعتقاد به غیب دروازه ایمان به سایر اجزای دین است. چنانکه فهم غیبت نیز به جز با این اعتقاد قابل استمرار نیست.
امت پیامبر در قرون اولیه، امکان درک این مسئله را نداشتند و از این غربال نگذشتند، اما روز به روز که اطلاعات، انسان را از خودش بیشتر غافل میکند و حقیقت در دل، زیر آوار سرگرمی و داده میرود؛ تحقق اَبَرانسانهایی که از زیر این آوار برمیخیزند و از اسلام به ساحت ایمان میرسند، چنان به هدایت قرآن دست پیدا میکنند که برایشان غیبت بیمعناست.
باری، قرآن حرف آخرش را همان اول فرموده، تا انسان بداند #غیب، رمز تحقق ایمان موحد است و تجلی زندگی مومنانه در پس روزگاران غیبت. وقتی که انسان میتواند شعاع نور را دل سیاهی و غبار ببیند و به سوی آن قدم بردارد؛ بنابراین گزاف نیست اگر ادعا کنیم مهدویت و توحید در ساحت ایمان به غیب دارای کالبدی یگانه اند. یا مهدویت همان هدایتی است که ایمان به غیب شرط آن است.
به عبارتی گرچه مفهوم مهدویت به معنای یک مکتب متکی به امید و تکامل یا یک امر پیشگویانه و رازورزانه که میتواند ناشی ویژگیهای هستی شناسی جوامع کهن باشد، در جامعه شناسی دین مبتنی بر دیدگاه مادی در کنار خرافه و جادو و توتم، طبقهبندی شده و حتی روشنفکری دینی گاهی با همین نگره متون مرتبط به موعودگرایی را تفسیر نمادین میکند؛ اما انتظار دشوار اسلام از اهل ایمانش اعتقاد به امری است که با هیچکدام از روشهای مادی و اثباتگرایانه مدرنیزه کردن دین قابل جمع نیست.
قرآن کریم در ابتدای سوره بقره، قبل از ورود به جنبههای عبادی (مانند نماز) و کارکردی دین (زکات)، هدایت قرآن را مشمول کسانی معرفی کرده است که پیش از هر چیزی میتوانند ایمان به غیب داشته باشند.
درک غیب یعنی اعتقاد به آنچیزی که در ورای محسوسات فاصلهی بین حقیقت و واقعیت را پر میکند؛ چیزی است که به راحتی تکلیف فهم نمادین و تفسیر اثباتگرایانه و دلالتهای ظاهری از معارف را روشن کرده و نهایتاً مختصات بندگی را فراتر از شناختشناسی تجربی، تحلیلی و حتی شهودی مشخص کرده است.
نقطهی مشترک اصل توحید و امر غیبت نیز همین جاست. کسی که نماز را به سیاق یوگا و روزه را به عنوان رژیم و زکات را یکسره برای نوعدوستی تفسیر کرده است و اذکار را وردِ ذن و قبله را فنگشویی تعبیر مینماید؛ چگونه میتواند به بودن و مدیریت و نقش بزرگ امامی که سن و سال بر او بی تاثیر است و هزار سال از حیاتش میگذرد و ممکن است هزاران سال دیگر هم بماند و باشد تا زمان ظهورش، ایمان بیاورد.
ایمان به غیب از معدود تکیهگاههایی است که اجازه استحالهی کامل دین را از بین برده است و الا در قرون جدید بشر، خدا را نیز برابر شهوات خودش مهندسی کرده، چه برسد به ادیان و احکام آن!
بر اساس سوره بقره اعتقاد به غیب دروازه ایمان به سایر اجزای دین است. چنانکه فهم غیبت نیز به جز با این اعتقاد قابل استمرار نیست.
امت پیامبر در قرون اولیه، امکان درک این مسئله را نداشتند و از این غربال نگذشتند، اما روز به روز که اطلاعات، انسان را از خودش بیشتر غافل میکند و حقیقت در دل، زیر آوار سرگرمی و داده میرود؛ تحقق اَبَرانسانهایی که از زیر این آوار برمیخیزند و از اسلام به ساحت ایمان میرسند، چنان به هدایت قرآن دست پیدا میکنند که برایشان غیبت بیمعناست.
باری، قرآن حرف آخرش را همان اول فرموده، تا انسان بداند #غیب، رمز تحقق ایمان موحد است و تجلی زندگی مومنانه در پس روزگاران غیبت. وقتی که انسان میتواند شعاع نور را دل سیاهی و غبار ببیند و به سوی آن قدم بردارد؛ بنابراین گزاف نیست اگر ادعا کنیم مهدویت و توحید در ساحت ایمان به غیب دارای کالبدی یگانه اند. یا مهدویت همان هدایتی است که ایمان به غیب شرط آن است.
ارسال نظرات