نیم نگاهی به سال 98، سال سخت ملت ایران
یک غافلگیری غیرمنتظره در اوایل سال ۹۸. بارش طولانی و بیوقفه باران به تدریج خوشحالی اولیه از کاهش خشکسالی را به ترس از سیلاب سراسری تغییر میدهد. چند روزی بیشتر نمیگذرد که سیل استانهای شمالی و غربی را به ترتیب بهم میریزد. زندگی تعدادی از ایرانیها ویران میشود و آب با بیرحمی تمام آدمها و خانهها را از سر راه خود برمیدارد. همه غافلگیر شدهاند و مدیریت فشل دولتی که سابقه عدم کارکرد به موقع و متناسبش؛ این اتفاقات را ترسناکتر نیز میکند تا به خودش بیاید مردم آواره شدهاند و خانه و زندگیشان را آبهای گلآلودی فرا گرفته است که خیال فرونشستن ندارند. اخبار تلویزیون پر میشود از درماندگی و مشکلات تلخ هموطنان در آغاز سال جدید که بنا به سنتی بسیار قدیمی؛ طولانیترین عید در ایران است وقرار است شادی جمعی بزرگی به همراه خود بیاورد. چیزی در حدود یک سوم کشور درگیر مشکلات فزایندهای میشوند که احتمالاً تا سالهای سال طعم گس آن در هر نوروز به یاد آنها میآید. ماجرا اما به همین شکل باقی نمیماند. به زودی معادلات تغییر میکند.
حیرت تحلیلگران اجتماعی که در سالهای اخیر از چیزی به نام واگرایی و عدم همبستگی در جامعه ایران زیاد صحبت میکردند؛ شاید بیش از همه باشد.
اما اینجا سرزمین اتفاقات غیرقابلپیشبینی است. با وقوع سیل، ایرانیها دوباره کنار هم میایستند.
چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟ سیل در گلستان و بعدتر لرستان و خوزستان ملت ایران را به حرکت درمیآورد و حماسهای شگفت و باورنکردنی در میان مردمانی به وجود میآورد که زیر رگبار تندی از شماتت اجتماعیِ بیتوجهی به همنوع قرار دارند. با شروع اتفاقات دامنهدار تلخ ابتدای سال در شمال و غرب کشور فضای عمومی کشور به یکباره دگرگون میشود. حتی فضای شبکههای اجتماعی در ایران که معروف به بدبینی و ناامیدی است؛ اگرچه در مواردی آلوده به تزریقاتی یأسآور و ناامیدکننده میشود؛ اما در کلیتی قابلقبول برای یاری ایرانیان آسیبدیده هموار میشود. ملت ایران از هر نقطه جغرافیایی کشور با دست پر یا خالی به یاری سیلزدگان میشتابند و آنچه باقی میماند برای همه آنهایی که دهه طلایی شصت را درک کردهاند یادآور همان روزهاست.
اتفاقات کوچک اما حیرتانگیز و غرورآمیزی در این میان رخ میدهد که هر کدام برای ایستادن یک ملت بر دامنه افتخار کافی است. مردمان روستایی در نزدیکی «معمولان»؛ روستای کاملاً به زیرآب رفته لرستان که از آسیب سیل در امان مانده بودند؛ آذوغه بر دوش چندین و چند کیلومتر راه روستایی را میپیمایند تا مردمان روستای همجوارشان در فراموشی گم نشوند. مردم روستای حاجی آباد حالا دیگر به افسانهها شبیه شدهاند. افسانهای از همبستگی یک روستا که از روز اول پای کار روستایشان میایستند و با دست خالی و امکانات محدود غیردولتی و غیررسمی از روستایشان محافظت میکنند و کمی بعدتر تصاویر هوایی، روستای آنها را چون گوهری محافظتشده در بین انبوه شهرها و روستاهای تخریب شده از سیل نشان میدهد. زلزلهزدگان سرپل ذهاب، همانها که هنوز در کانکس و چادر زندگی میکنند؛ سیلزدگان را آسیبدیده تر از خود مییابند و مجموعهای کوچک اما پرمهر از کمکهای مردم سیلزده سرپل ذهاب روانه آققلا میشود. در شیراز سیلی به شدت غیرمنتظره میآید و مسافران نوروزی این شهر با تلفات سنگینی مواجه میشود. سیل رعدآساست و پنج دقیقه باران به راه میاندازش و اتومبیلها را به هم میکوبد و مردان و زنان و بچهها را گرفتار میکند. یک ساعت از وقوع سیل نگذشته است که سیل مهربانی شیرازیها یکی از کلانشهرهای اصلی ایرانی به راه میافتد. چیزی که تنها گوشهای از آن در شبکههای اجتماعی دیده میشود. پلاکاردهایی که اعلام میکند آماده پذیرایی از سیلزدگان است. هتلی که در اطراف است مایحتاج اولیه سیلزدگان را تأمین میکنند وصاحبان حرف و مشاغل گوناگون به میدان می آیند و اعلام میکنند که اتومبیلهای آسیب دیده، گوشیهای موبایل آب دیده و … را رایگان تعمیر میکنند تا از خاطره تلخ شیراز برای آسیبدیدگان کمی کاسته شود.
ایران دگرگون شده است و نشانههایی جدید از خود نشان میدهد. نشانههایی که در میان بحثهای کارشناسی و غیرکارشناسی این سالها درباره خوی فردگرایانه ایرانیها، کاملاً جدید به نظر میرسد.
به شیوه فیلمهای سینمایی درست در همین نقطه، از اولین ماه سال ۹۸ به آخرین ماه سال جاری عبور میکنیم. اوضاع دوباره بهم ریخته است و روزگار یارای آرامش ایرانیها را ندارد. بیماری ترسناکی به نام کرونا وارد ایران شده است و روز به روز اخبار مبتلایان و قربانیان این بیماری افزایش پیدا میکند. همه جا صحبت از این بیماری منحوس جهانی است که به سرعت سرایت پیدا میکند و میتواند منجر به مرگ شود و… اما دوباره مردم ایران به پا میخیزند.
تصویر پرستاری که مدتی طولانی ماسک بر چهرهاش بوده است و رد آن حالا بر صورتش باقی مانده است تصویر اسطورهای انتهای سال ۹۸ است. پزشکان و پرستاران ایرانی که در سالهای اخیر زیر فشار اجتماعی سوداندوزی و خطاهای پزشکی قرار گرفته بودند به یکباره برپامیخیزند و نشان میدهند که تعمیم تصویر حقهبازانه از معدودی از جامعه پزشکی به تمام آنها ناروا است و صحت ندارد. پزشکان و پرستاران در خط مقدم مقابله با این بیماری سخت قرار میگیرند. در حالی که خانوادههای آنها نگرانترین ایرانیهای این روزها هستند و در حالی که هر چند روز یک بار؛ خبر شهادت یکی از آنها به دلیل تلاش و پیگیری برای مداوای بیمارانشان منتشر میشود.روزگار طولانی رنج تازه آغاز شده است و پرستاران و پزشکان سر عقب نشستن ندارند.
تصور ایرانیها در انتهای سال ۹۸ تصاویر دیگری هم دارد. مثل تصویر یک بسیجی نوجوان که یک بشکه ساده عطرپاشی مخصوص هیئتهای مذهبی را به دوش گرفته است. صبح تا شب با دوستانش تلاش کرده است تا هزینه مواد بهداشتی را به قول خودش از جایی جور کند و حالا نیمه شب مشغول ضدعفونی کردن معابر و خیابانهایی است که فردا صبح قرار است مردم با آنها در تماس باشند. تصاویر دیگری هم وجود دارد. گروههای جهادی خودجوشی که چند چرخ خیاطی پیدا کردهاند، چند اوستاکار پیدا کردهاند تا یادشان دهند و حالا شب تا صبح مشغول خیاطی و ساختن ماسک برای اقشاری هستند که دسترسی به این لوازم ندارند. تصویر روحانیونی که به محض مواجه شدن با بهت و عصبیت اجتماعی مردم در بیمارستانها روی عبای بلند خود لباس متناسبی میپوشند و به بیمارستانها میروند و از تی کشیدن کف بیمارستان تا آب قند درست کردن برای پرستاران فعالیت میکنند. (چند روز قبل تصویر روحانی جوانی که همسر و فرزند متولدنشدهاش بر اثر کرونا درگذشتند و گوشهای خلوت از بیمارستان را برای غصه خوردن و زاری انتخاب کرده بود تا روحیه بقیه بیماران و پرستاران را خراب نکند حتی تصویر روحانیون در دوره ما را نیز عوض کرد.)
سرایت بیماری کرونا ادامه دارد. آن طور که میگویند ظاهراً هم اکنون در نقطه اوج آن هستیم. روزانه خبر ابتلای بالای هزارنفر منتشر میشود و پرستاران و پزشکان همچنان ایستادهاند.اخبار و تصاویر غارت فروشگاههای اروپایی و آمریکایی منتشر میشود و اینجا خبری از اینها نیست. برخی صاحب خانهها و صاحب مغازهها اجاره این دو ماه را میبخشند؛ بسیجیها و جهادیها همچنان پای چرخ خیاطی خوابشان میبرد و با سطلهای خالی از مواد ضدعفونی کننده به مساجد و هیئتهایشان برمیگردند و مردم همچنان نذر میکنند برای سلامت پرستارها و پزشکهایی که با جانشان معامله کردهاند و به میدان آمدهاند؛ میدان ملتسازی از ایرانیها در سال صعب و اندوهناک ۹۸.
این البته همه ماجرا نیست؛ مابین فروردین واسفند نیز ایرانیان روزگار خوشی نمیگذرانند. اتفاقات تلخ و یاسآلودی که بیش از همه ملت بودن آنها را نشانه گرفته بود بر سر ایرانیان آوار میشود. بیتدبیری و افزایش یکباره نرخ بنزین و ناآرامیهای اعتراض آمیز و البته خشونت باری که بعد از این اتفاق رخ میدهد؛ شهادت بزرگترین قهرمان ملی ایرانیها و جریان مقاومت در سراسر دنیا در تاریخ معاصر در شبی هولناک در دی ماه تمام نشدنی، اشتباه نیروهای پدافندی کشور در مورد آسیب قرار دادن یک هواپیمای مسافربری و درگذشت تمامی ۱۷۶ مسافر آن و… هر کدام برای نابودی یک ملت حتی به بزرگی ایران کافی است و ایرانیان هنوز در کنار هم ایستادهاند.
***
امسال سال گروههای جهادی؛ بسیجیها، روحانیون و تمام آرمانگرای جوانی است که سالهای سال زیر بار انبوه بیآرمانیهای دولتی و ساختاری به مرحله ناامیدی نزدیک شده بودند اما خودشان را نجات دادند. گروههای جهادی اولین پیشقراولان انقلاب هستند که به گلستان و لرستان و خوزستان میرسند و اولین کسانی هستند که به فکر کمک رسانی مردمی به بیماران کرونا و اقشار آسیبدیدهای افتادهاند که توانایی دسترسی به امکانات بهداشتی ندارد. در شرایط سخت و پیچیدهای که نهادهای دولتی و مسئولین در بهت غافلگیری و فشار همهجانبه فاجعه به سر میبرند گروههای جهادی اولین کسانی هستند که جاده سنگلاخی و طولانی روستاهای خرم آباد را با پای پیاده طی میکنند و به پشتکوهماندگانی میرسند که اگر در انتظار دولت میماندند معلوم نبود چه سرنوشتی در انتظارشان میبود. ماسک و لوازم ضدعفونی به کورههای اطراف تهران میرسانند که مردمانش در معرض خطر مستقیماند.
این گروههای خودجوش مردمی بدون اینکه در ساختارهای تنگ و تاریک اداری در ایران گیر کنند؛ حالا دیگر بعد از سه تجربه زلزله سرپل ذهاب و سیل فروردین ۹۸ و بیماری کرونای اسفند ۹۸ میتوانند به عنوان یکی از مهمترین نیروهای محرک اجتماعی به حساب آیند که در مواقع حوادث پیشبینی نشده مثل سیل و زلزله و بیماریهای واگیردار به سرعت خود را سازماندهی میکنند و در سریعترین فاصله ممکن خلاء میان حکومت و مردم را پر میکنند.
به همان ترتیب که امسال سال بلوغ و نمایش تواناییهای دستکمگرفته شده گروههای جهادی بود امسال اساساً سال سلبریتی ها نبود. در سه اتفاق تلخ و مستقیم یا غیرمستقیم مربوط به آنها در یکی دو سال اخیر آنها کارنامه خوبی از خود نشان ندادند و اینگونه است که حالا در آخرین بحران کشور خبری از آنها که معمولاً در این مواقع خوب سرک میکشند نیست.
به فروش رفتن ۱۱ دقیقهای بلیطهای جشنواره فیلم فجری که سلبریتیهایی آن را تحریم کرده بودند تنها ضربه امسال به جایگاه اجتماعی سلبریتیها نبود. انتقادات بیشماری به آنها در جریان بیانیه آبانماه وارد شد و آنها به زودی با سوالات بیپاسخی درباره نقششان در مستقر شدن دولت کنونی مواجه شدند. عکسها و علائم تبلیغی آنها در حمایت از دولت کنونی بلافاصله در کنار بیانیه ضددولتی آنها قرار گرفت و نتیجه یک رسوایی سراسری برای همه آنها بود. زرنگی سلبریتیهای ایرانی نقطه انتها داشت و آنها ظاهراً در حال نزدیک شدن به این نقطه بودند. شاید نشانهای بر تغییر اساسی در فرهنگ عمومی. تناقض فوقالعاده آشکار سلبریتیها و نادیده گرفتن آشکار نقششان در به وجود آمدن موقعیت فعلی برای کشور و مردم، گویا دیگر قابلتحمل نبود.زرنگیهای طنازانه آنها در استوریها و پستهای صفحاتش هم دیگر خریداری نداشت و آنها در حال مشاهده روی دیگری از ایرانیها بودند که تاکنون ندیده بودند.سلبریتیهایی که تمام توان و پتانسیل اجتماعیشان را بر روی رأی آوردن یک فرد گذاشته بودند حالا با شرایطی مواجه شده بودند که سیاستهای آن فرد مردم جامعه را به زحمت انداخته بود و حالا آنها باید پاسخگوی این تعارض میبودند.
همه اینها را اضافه کنید به سرنوشت نامعلوم کمکهایی که به حساب سلبریتیها در جریان زلزله کرمانشاه واریز شده بود و مردم همچنان از سرنوشتش بیخبرند.
***
در لابهلای سطور امیدوارکننده به آینده فرهنگی ایرانی، نقاط تیره و تاری هم در سال ۹۸ دیده میشود که عدم ذکر آنها، به دستیابی به شناختی کلی از فرهنگ عمومی در سال ۹۸ ضربه میزند. در همه روزهای بحران، در روزهای سیل و زلزله و کرونا به طور متناوب اخباری از احتکار لوازم و اجناس موردنیاز در این زمانههای نفسگیر منتشر میشود. سودجویان قابلترحمی که با تصور دسترسی به سود نجومی یکشبه، این چنین با زندگی مردم بازی میکردند همه آدمهایی هستند که هر روز پیرامون ما مشغول زندگی هستند؛ مغازه دارند؛ داروخانهدارند، تاجر و واردکننده هستند؛ یک کارمند ساده گمرک یا وزارت هستند و حالا چه بلایی بر سر این جامعه آمده است که قیمت سودجویی آدمها به اندازه جان سایرین ارزش پیدا کرده است.
در روزهای اخبار کرونا در دو شهرستان اخباری از آتش زدن دو بیمارستان شنیده میشود. دو بیمارستانی که برخی از مردم آن منطقه حدس زده بودند که قرار است پذیرای بیماران کرونایی باشد و آنها نمیخواستند این اتفاق بیفتد. درست است؛ مردم مناطقی از کشور ایران محل درمان عمومیشان را آتش زدند به این دلیل که مانع از بستری شدن عده دیگری از هموطنانشان شوند که به بیماری سخت و جانکاهی دچار شدهاند. واقعیت ترسناکی که با فاصله گرفتن از روزهای کرونایی، هولناکی آن بیشتر مشخص میشود.
در همه روزهای کرونایی اخبار تأیید نشدهای از ترک محل خدمت توسط پزشکان، پرستاران یا مسئولین درمانی بخشهای مختلف از ترس کرونا پخش میشود که به شدت تاسفبرانگیز است. تصاویری از رهاسازی دستکشها و ماسکهای آلوده در سطح شهر و سرانجام نادیده گرفتن هشدارهای بهداشتی و شکلگیری تجمعاتی که برای خرید یا مناسبات دیگر شکل گرفته بود همه و همه مواردی است که در مقابل قهرمانی ایرانیها اندک است و با نگاه به آینده و در مقابل خوی و خصلت تاریخی و مذهبی ایرانیها به شدت دلهرهآور. ترس اینکه اگر فراگیر شوند چه؟ تا سالهای بعد دلسوزان ایران را رها نخواهد کرد.
مشخص است که تبعات سال سخت ۹۸ در سال آینده ادامه خواهد یافت و واضح است که سال آرام و بیدردسری در انتظار ایرانیهای خسته از سال قبل و سالهای قبل نیست. اما تاریخ معاصر و منطق بینقص خیر و شر روزگار نشان داده است که دوران سخت گذران است. انتهای این مسیر روشن است.