صفحه نخست

دیگه چه خبر

فرهنگ و هنر

خانواده و جامعه

چند رسانه ای

صفحات داخلی

۱۹ اسفند ۱۳۹۸ - ۱۶:۵۰

سورپرایز روز پدر برای پزشک متخصص بخش کرونا

امروز روز پدر است و حال و هوای بخش قرنطینه کرونا طور دیگری شده، دکتر محمد نیک‌پورمتخصص نفرولوژی است، پدری است که یک ماه تمام حتی شب‌ها را هم به خانه نرفته؛ حالا دانشجوهایش بهترین هدیه زندگی‌اش را به او تقدیم می‌کنند و دکتر را شگفت‌زده می‌کنند.
کد خبر: ۱۴۴۵۸
تعداد نظرات: ۱۸ نظر
دکتر «محمد نیک پور» فوق تخصص کلیه یک ماه است که بین سه‌طبقه بیمارستان بقیه‌الله رفت‌وآمد که نه! زندگی می‌کند. می‌پرسید چرا بین سه‌طبقه؟ چون مدام بین طبقه اورژانس حاد، طبقه‌های منفی یک و منفی دو، بخش بیماران کرونا «قرنطینه» و مشکوک به ویروس کرونا، بالا و پایین می‌رود.
 
 

 


می‌پرسید، چرا می‌گویم در بیمارستان زندگی می‌کند؟


چون این دوشنبه که برسد یک ماهی می‌شود که اصلاً به خانه‌اش نرفته، حتی همه‌شب‌ها را همین‌جا دریکی از اتاق‌های کنار بخش قرنطینه صبح کرده است. با وجود اینکه ۴۵ سال بیشتر ندارد؛ اما خیلی از افراد کادر بیمارستان که حتی سن و سالی بیشتر از او دارند دکتر را پدر معنوی خود می‌دانند. دلیل این ارتباط‌های خوب معنوی بین دکتر و دانشجوهایش حس پدرانه‌ای است که دکتر نیک پور نسبت به آن‌ها ابراز می‌کند، با همه مهربانی‌ها و رقت قلبی که دکتر نسبت به دانشجو‌ها و بیماران خود دارد همه می‌دانند چه دل‌تنگی زیادی بین دکتر و تنها دخترش «نازنین» وجود دارد؛ اما دکتر در این مدت خم به ابرو نیاورده است.
 

روز پدر بالباس قرنطینه

 
حالا امروز روز پدر است و حال و هوای بخش قرنطینه نیز طور دیگری شده، انگار به‌جای دکتر محمد نیک پور، همه آن‌هایی که او را پدر معنوی خود می‌دانند دلشان برای ابراز محبت پدرانه دکتر نیک پور و دخترش تنگ‌شده است.

هرچند تعدادی از دانشجو‌ها و پرستار‌ها از چند روز پیش فکرش را کرده بودند تا بزرگ‌ترین هدیه‌شان را امروز را به دکتر بدهند و او را شگفت‌زده کنند.

از قبل با «نازنین» دختر ۱۴ سال دکتر نیک پور هماهنگ شده که در زمان مشخص خودش را برای دیدن پدر به بیمارستان برساند. حالا نازنین رسیده است و دکتر نیک پور هنوز از بیماران بخش کرونایی دل نکنده است. راستش مادامی‌که در بخش قرنطینه تک‌تک پرونده‌های بیماران را بررسی می‌کند با همه بیماران هم‌صحبت می‌شود. نقش روانشناس را نیز برای آن‌ها دارد. برای هر بیمار حداقل ۱۵ دقیقه وقت می‌گذارد و درد دل‌ها و ترس هایشان را می‌شوند. پای گریه‌هایشان می‌نشیند، تا دل بیمار آرام نشود از او فاصله نمی‌گیرد؛ اما حالا نیم ساعتی است که نازنین رسیده است و مجبور می‌شوند دکتر را با ترفندی از بخش قرنطینه بیرون بیاورند. به او می‌گویند بیمار بدحال داری سریع خودت را برسان! شاید با این دسیسه بتوان او را از بیمارانی که این روز‌ها همه امیدشان دیدن دکتر شده است جدا کرد.
 
 

دیدن هدیه روز پدر

 
دکتر به‌سرعت لباس‌های آلوده را عوض می‌کند و بالباس‌های استریل سعی می‌کند به‌سرعت خودش را بر بالین بیمار بدحال برساند. از آنجایی‌که همیشه با دیدن بیمار بدحال همه جانش به درد می‌آید. عزمش را جزم کرده تا بتواند بیمار را از نظر روحی متعادل کند تا بقیه مراحل درمان را انجام دهد. همین‌که در آسانسور باز می‌شود. به‌یک‌باره نازنین جلوی در ظاهر می‌شود، همه آن‌ها که لحظه دیدن این صحنه را به انتظار نشسته‌اند اشک از چشم‌هایشان جاری می‌شود و صدای کف زدن‌های مکرر فضای سالن را پر می‌کند. اما پدر و دختر انگار یک‌لحظه دیگران را نمی‌بینند یکدل سیر یکدیگر را در آغوش می‌گیرند. دکتر نیک پور چنان چشمانش را برهم می‌فشرد تا همه عشق پدرانه‌اش را با در آغوش گرفتن نازنین به او ابراز کند؛ اما این نازنین است که اشک امانش نمی‌دهد پدر را از روی ماسک و لباس و عینک هزار بار بوسه‌باران می‌کند.

مراسم در حال برگزاری است و همه به دکتر تبریک می‌گویند. نازنین از پدر جدا نمی‌شود و دست او را محکم گرفته است. هرازگاهی زیر لب می‌گوید «بابا بریم خونه؟!»؛ اما وقتی پدر در چند جمله به او می‌گوید: «نازنین جان! تو نازنین منی درسته؟ اما خوب فکر کن همه بیمار‌ها که روی تخت خوابیده‌اند هم نازنین هستند. این را درک می‌کنی؟»

نازنین کمی سکوت می‌کند اشک‌هایش را پاک می‌کند و می‌گوید: «می‌فهمم بابا. تا هر وقتی‌که صلاح دونستید بمونید ما هم دوری شما را تحمل می‌کنیم.» نازنین حرف‌هایش که تمام می‌شود بازهم می‌زند زیر گریه. پرستار‌ها و دانشجو‌های دکتر که شاهد این ماجرا هستند بغضشان را فرو می‌دهند تا بیشتر از این آتش درد فراق پدر و دختر زبانه نکشد.
 
 

دکتر پدر معنوی ما است

 
«محمد اکبر نژاد» یکی از دانشجو‌های دکتر می‌گوید: نازنین خانم حق دارد. ما که دانشجوی دکتر هستیم تحمل دوری از او را نداریم. چه برسد به این عشق پدر و دختری. راستش دکتر عاشقانه خانواده‌اش را دوست دارد. همه این را خوب می‌دانند. مادر دکتر که با او تماس می‌گیرد همه ما متحیر می‌مانیم از حرف زدن دکتر با مادرش. دکتر نیک پور چنان قربان صدقه مادرش می‌رود و به او احترام می‌گذارد که همه ما با دیدن رفتار او متوجه جایگاه واقعی مادر می‌شویم؛ حس نوع‌دوستی و وطن‌دوستی دکتر نیز همپای عشق به خانواده‌اش در او رشد کرده است. او تک‌تک بیماران را از اعضای خانواده خودش می‌داند و درک این قصه برای ما هم که لحظه‌به‌لحظه تلاش می‌کنیم با اوباشیم بسیار سخت است. باید ببینید که این‌ها برای دکتر فقط حرف نیست.
 
 
از دکتر نیک پور می‌پرسم آیا فکرش را می‌کردید که امروز، روز پدر با دخترتان نازنین روبه‌رو شوید؟
 

دکتر کمی مکث می‌کند. راستش نمی‌دانم. یک حسی به من می‌گفت امروز اتفاق خوبی خواهد افتاد. اول فکر می‌کردم این اتفاق خوب ترخیص ۱۸ نفر از بیماران بوده که ۱۰ نفر از آن‌ها ویروس کرونا داشته و خدا را شکر خوب شده‌اند. هرچند هرروز همین تعداد ترخیص می‌شوند؛ اما حالا فهمیدیم که اتفاق خوب دیگری نیز برای من در پیش بوده است. راستش امروز قشنگ‌ترین خاطره زندگی من خواهد شد درست مثل سال‌ها پیش در ثانیه‌ای که خبر به دنیا آمدن نازنین را شنیدم.
 
 
‌می‌پرسم وقتی نازنین در آغوش کشیده بودید به چه فکر می‌کردید؟
 

«آن لحظه خیلی غافلگیر شدم وقتی دخترم نازنین را در آغوش گرفتم یک‌لحظه انگار زمان به عقب برگشته بود فکر کردم پدرم را در آغوش گرفته‌ام وقتی از نازنین کوچک‌تر بودم خیلی کوچک‌تر، حدود ۶ ساله. همیشه چشم‌به‌راه پدرم بودم تا از منطقه جنگی برگردد.

وقتی هر بار، بعد از چند ماه در خانه را می‌زد همه می‌دانستیم که او پشت در است بدون اینکه کسی قبلاً به ما خبر داده باشد. وقتی پدرم می‌رسید انگار رنگ و روی دنیا عوض می‌شد. هنوز عطر پدر را به خاطر دارم وقتی گونه‌هایش را می‌بوسیدم. وقتی دست‌هایش را دورم می‌پیچید انگار همه دل‌تنگی‌هایم در یک آن درمان می‌شد.

آغوش دخترم امروز آن روز‌ها را برای من زنده کرد. پدرم که از جبهه کردستان برمی‌گشت آغوشش طور دیگری بود. دلم برایان روز‌ها تنگ شد. دلم برای پدرم که سال‌هاست به سفر آخرت رفته تنگ شد.
 

چطور دخترتان نازنین را راضی کردید که بازهم در بیمارستان بمانید و به خانه نروید؟
 

به نازنین گفته‌ام من راهی را می‌روم که پدرم رفت. من کودک جنگم و پدرم مرد جنگ بود. پدرم برای دفاع از تک‌تک هم‌وطنان، ما را تنها می‌گذاشت و ماه‌ها پیش ما نبود؛ اما همیشه سربلند بود و ما هم به خواسته او احترام می‌گذاشتیم و منتظرش می‌ماندیم. تو هم راهی را برو که من سال‌های پیش رفتم و دعا کن که من هم مثل پدرم در این جنگ ویروسی پیروز باشم. دخترم این روز‌ها را درک می‌کند و راضی و خوشحال از من جدا شد و به خانه رفت.»
 

وقتی از دکتر پرسیدیم که شما چرا مثل بقیه پزشکان که البته آن‌ها هم از جان‌ودل مایه می‌گذارند، شب‌ها را به خانه نمی‌روید؟
 

در پاسخ می‌گوید: راستش اولین بار که با بیمار کرونایی روبه‌رو شدم و مشکلات حاد تنفسی او را شاهد بودم قصد کردم تا وقتی این ویروس ریشه‌کن نشده است در بیمارستان بمانم تا بتوانم لحظه‌به‌لحظه از حال بیمارانم که مثل خانواده من هستند مطلع باشم و به آن‌ها کمک کنم. اینجا یک سوئیت در بیمارستان به من داده‌اند. شب‌ها برای خواب می‌روم و صبح زود خودم را به اورژانس می‌رسانم و هر چه بیشتر اینجا در کنار بیماران باشم خیالم راحت‌تر است.
 

اتاق‌استراحت استاد
 

هرچند محمد اکبر نژاد دانشجوی دکتر تعریفش از سوئیتی که استاد شب‌ها دران استراحت می‌کند چیز دیگری است او برایمان از رضایت و بی توقعی استادش می‌گوید و تعریف می‌کند چند روز پیش احساس کردم دکتر کسالت دارند. آخر شب به اتاق ایشان سر زدم. دکتر سر سجاده نشسته بود. به من گفت بیا داخل. اما هیچ جایی برای نشستن من نبود. درواقع یک اتاق اداری که فقط یک میز بود و یک‌تخت بیمار برای استراحت دکتر

دانشجوی دکتر حرف‌هایش که به اینجا که می‌رسد چشمانش حلقه اشکی می‌زند و ادامه می‌دهد: «دورتادور اتاق را کتاب‌ها باز و نیمه‌باز چیده بود. دکتر حتی شب‌ها را هم مطالعه می‌کرد تا بیشتر به بیماران کمک کند. او روی یک پارچه نازک روی موزاییک‌ها نماز می‌خواند. من از آن‌همه بی توقعی و رضایت دکتر هاج و واج مانده بودم. از اتاق دکتر که بیرون آمدم دلم هزار تکه شده بود. او شبیه به آدم‌هایی که قبلاً توی فیلم‌ها دیده بودم آدم‌هایی که هیچ‌چیز برای خودشان نمی‌خواستند. دلم می‌خواهد همیشه کنارش باشم و از او یاد بگیرم.»


عشق به وطن عشق به خانواده

 
«مریم شیری» از پرستار‌های قدیمی بیمارستان بقیه‌الله درباره ارتباط دکتر با خانواده به‌خصوص مادرش می‌گوید: «همسر دکتر همیشه از طرح‌ها و تلاش‌های او حمایت می‌کند. مادرشان روز چند مرتبه زنگ می‌زند و جویای احوالشان می‌شود. وقتی مادر دکتر تماس تصویری می‌گیرد دوست دارد همکاران پسرش را ببیند. با دیدن همه پرستار‌ها با آن‌ها احوال‌پرسی می‌کند برای پرستار‌ها و بیمار‌ها دعا می‌کند و خیلی انرژی‌های خوب می‌دهد و مرتب به پرستار‌ها سفارش می‌کند که مراقب پسرش باشند.»
 

هدیه ماسک ال ۹۵

 
پرستار «مریم شیری» در ادامه می‌گوید: «همه‌جا حرف دکتر نیک پور است. همه در بیمارستان از تخصص و علم بالای او می‌گویند. در همین روز‌های سخت، تصویربرداری‌هایی که از ریه بیماران گرفته می‌شود را به‌قدری خوب تحلیل می‌کند که با دیدن عکس‌ها بیماران ریوی را از التهاب ریه بیماران کرونایی تشخیص می‌دهد. من طی سال‌ها شاهد بودم که بیماران او برایش دسته‌گل‌هایی را می‌فرستند که فقط از نحوه رفتار و درمان او تشکر کنند. هرچند دکتر همان موقع همه گل‌ها و هدایا را به دیگران می‌بخشید. این روز‌ها بیماران و همراهانشان برای دکتر ماسک می‌آوردند. ماسک‌های «ال ۹۵» که دکتر همان ماسک‌ها را هم بین پرستاران و دانشجو‌ها تقسیم می‌کند. او هیچ‌چیزی را برای خودش نمی‌خواهد.»
 

خودم، خودم و خودم کورنا را ویزیت می‌کنم
 

اکبر نژاد متولد سال ۱۳۷۲ از شاگردان دکتر «نیک پور» بیشتر از ۶ ماه است که در کلاس‌های درس بیمارستانی او شرکت می‌کند و سال اول رشته تخصصی قلب را می‌گذراند از روز‌های اولی می‌گوید که استاد را دیده است: «وقتی خبر رسیدن ویروس کرونا در بیمارستان پیچید و مبتلایان به این ویروس به اورژانس بیمارستان مراجعه می‌کردند. استاد نیک پور نامه‌ای را برای رئیس بیمارستان تنظیم کرد و در آن نوشت هیچ نیازی نیست فرزندان من «منظور دانشجو‌ها بود» به بخش اورژانس وارد شوند. آن‌ها هیچ وظیفه‌ای ندارند. تا من هستم هیچ نیازی به حضور فرزندانم در اورژانس نیست» و سه بار در متن نامه تاکید کردند «خودم، خودم و خودم مسئولیت ویزیت بیماران کرونایی را در اورژانس بر عهده می‌گیرم.»

از همان روز که دانشجو‌ها پیام استاد را دیدند بیشتر داوطلب شدند که در کنار او باشند علاوه بر محبتی که استاد دارد و روی خوشی که به بچه‌ها نشان می‌دهند در کنار او بودن خیلی درس‌های علمی برای ما دارد.

من دانشجو‌هایی را می‌شناسم که اصلاً نوبت شیفتشان نیست؛ اما به خاطر اینکه در کنار استاد و کمک‌حال او باشند در این شرایط داوطلبانه حاضر می‌شوند.»

و در آخر می‌گوید: «امروز روز پدر معنوی ما دانشجو‌های بیمارستان بقیه الله بود.»
 
 
منبع: فارس / سودابه رنجبر / کد خبر: ۱۳۹۸۱۲۱۸۰۰۰۶۶۲
ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.
نظرات مخاطبان
انتشار یافته: ۱۸
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
|
|
۲۲:۵۱ - ۱۳۹۹/۰۷/۱۳
دکتر نیک پور جون منو نجات داد از خدا فقط برای خودش و خانوادش سلامتی میخوام
ناشناس
|
|
۲۱:۰۹ - ۱۳۹۹/۰۱/۱۵
یاشاسین به فرزندان آذربایجان هم در زمان جنگ در خط مقدم جنگ کردن هم در همچنین مشکلاتی در جامعه در خط مقدم هستن یاشاسین دکتر یاشاسین آذربایجان
ناشناس
|
|
۱۱:۱۹ - ۱۳۹۸/۱۲/۲۰
سلام چقدرزیباست زندگی،زندگی دراین دوران وبااین آدمهای مثل فرشته ،شاید این ویروس آمد تامارا دوباربه دهه شصت ببرد ومردان وزنان آن روز را با چهرها ولباسها به رنگ دیگر به ما نشان بدهد،بله آن روزگااگر ماپیروز شدیم با کمترین امکانات به خاطر همین روحیه الهی وخدایی بود،البه همان روزها هم افرادی بودند که از آن بی سامانیها براخودشان جیب های بلند دوختن وپرکردند از حق وحقوق مردم فقیروامروز هم همین طور است اصلا کلا همین طور است ،پس چه بهتر که بیائیم برای کمک به این عزیزان دستورات آنها را به روی چشمانمان بگذاریم تاینکه هرچه زودتر آنهاهم با خیال راحت به دیدار خانواده های عزیز خودشان ،که عزیزان ماهم هستن بروند،ما دعامی کنیم که خداوندمهربان به حق وهمه بندگان خوبش که هرچه سریعتر این بیماری را از مملاک درسرتاسر دنیا نابودکند وسلامتی به همه جای دنیای خوب وزیبای برگرددوهمه دباره با مهربانی درکنارهم باشیم به امید آن روز مواظب خودتا باشید خدانگهدار همه شما عزیزان
آشنا
|
|
۰۸:۱۳ - ۱۳۹۸/۱۲/۲۰
آنقدر کوتاهی کردیم تا کرونا وارد خانه ما شد
تبریزی
|
|
۰۷:۳۸ - ۱۳۹۸/۱۲/۲۰
یک حاجی قاسم دیگر
مدیران کلان عبرت عبرت
ناشناس
|
|
۲۳:۴۹ - ۱۳۹۸/۱۲/۱۹
درود خدا بر چنین پزشکان وطن پرست و دین داری
سهند
|
|
۲۲:۵۹ - ۱۳۹۸/۱۲/۱۹
دسیسه نه ترفند هر اصطلاح و کلمه ای را باید در جای خود بکار برد واقعا تابناک فکرشو بکن یک دکتر رو برای دیدن دخترش باید دسیسه کنند یا برایش دسیسه بکار ببرند بار معنایی دسیسه را میدانی و آن را در یک بیان عاطفی بکار می بری صد بار گفتم بی سواد تنظیم خبرت مزخرف است غلط زیاد داری وبراستار نداری یه ویراستار بکار بگیر یا به اهل تحریریه ات بگو کمی مطالعه کنند.
ناشناس
|
|
۲۲:۵۰ - ۱۳۹۸/۱۲/۱۹
بعضیها ابروی انسانیتند.خدا چنین انسانهای شریفی را در پناه خودش محفوظ دارد.
ناشناس
|
|
۲۲:۴۰ - ۱۳۹۸/۱۲/۱۹
به افتخار و به احترام تمامی پزشکان متعهد سرپا می ایستیم
ناشناس
|
|
۲۱:۲۸ - ۱۳۹۸/۱۲/۱۹
وظیفشه دوست عزیز بقیه پزشکها هم اگه یاد میگرفتن بد نبود کارانه ۲۰۰ میلیونی گرفتن الان ناپدید شدن...
ناشناس
|
|
۲۱:۲۶ - ۱۳۹۸/۱۲/۱۹
خدا خیرش بده
ناشناس
|
|
۲۱:۱۴ - ۱۳۹۸/۱۲/۱۹
خداوند به این پزشک حاذق و تمامی پزشکان و پرستارانی که این روزها با فداکاری به مردم خدمت می‌کنند اجری بزرگ دهد. امین
ناشناس
|
|
۲۰:۱۵ - ۱۳۹۸/۱۲/۱۹
كيف كردم.خدا حفظشون كنه.
ناشناس
|
|
۱۹:۵۲ - ۱۳۹۸/۱۲/۱۹
چی بگم؟ زبان قاصر است از اینهمه ایثار.فقط میدانم که خداوند متعال بر حق است و سزای اعمال این فرشتگان را خواهد داد. شک ندارم.الهی آمین.
ناشناس
|
|
۱۸:۴۹ - ۱۳۹۸/۱۲/۱۹
چه داستان قشنگی بود- یک دکتر در بیمارستان بقیه الله- این دکتر دختر داشت مثل بقیه دکتر ها- این دکتر لباس مناسب داشت- چون در بهترین بیمارستان بود -ولی دکترها ی دیگری دارند می میرند چون لباس مناسب و ایمن ندارند
ناشناس
|
|
۱۸:۴۸ - ۱۳۹۸/۱۲/۱۹
مجید دلبندم، ماسک ان 95 هست دقت کن N95
ناشناس
|
|
۱۸:۴۶ - ۱۳۹۸/۱۲/۱۹
انسان های بزرگ و بزرگوار در این مرز و بوم هستند که هرگز نامشان را تا به حال نشنیدیم . و خدا به برکت این انسان های شریف و ارزشمند است که خیر و برکتش را بر مردم ارزانی میدارد. با اشک های ناحودآگاهم یاد جمله ای افتادم که میگویند گمنامی بدتر از بد نامی است و این جمله را دکتر نیک پور و نیک پورهایی که در کسوت پزشکی و پرستاری ف شبانه روز ناجی مبتلایان به کرونا شندند تصححی میکنند که خوشنامی در گمنامی است . زیرا هر کار خیر را پنهان کی باز خدا به به هر نحو ممکن ان را هویدا میکند و هر چقدر در صدد گمنامی باشند با خوشنامی به پااین خواهد رسید . خدا حافظ و حامی تان باشد.
ناشناس
|
|
۱۸:۰۵ - ۱۳۹۸/۱۲/۱۹
درود بر این مردان خدا، فرقی ندارن جنسیت آن چی باشه، مرد باشی یا زن، پزشک باشی یا کادر بیمارستان. در این شرایط همتون مردان خدا هستید، زنان شیر دل هسید، فارغ از هر جنس و سن و مدرک و شغل، همینکه تو بیمارستان و خط مقدم جنگ با کرونا هستید.

درود بر روانتان و درود بر دل و جراتتان