مادر؛ مهربان ترین اعجاز خلقت
مادر تابلوی آفریدگار است . تار و پود روح مادر را از مهربانی بافته اند.
مادر کانون خانواده است و نقش انکار ناشدنی در پرورش جسم و جان فرزندان، حمایت عاطفی و جسمانی از آنها برعهده دارد؛ به همین خاطر شعرهای بسیاری در وصف مادر سروده شده است. در مطلب حاضر مجموعه اشعار در وصف مادر خواهید خواند.
کیست مادر؟ نقشه ایجاد ما
کیست مادر؟ بانی بنیاد ما
قلب او سرچشمه امیدهاست
سینه او مشرق خورشیدهاست
رمز عشق جاودانی مادر است
کیمیای زندگانی مادر است
هرچه دارم من همه از مادر است
پای تا سرشعلهام زین اخگر است
در چشمهای خوب تو یک آسمان غم است
انگار خیس شبنم گلهای مریم است
در من شکست بغض ترک خورده قدیم
وقتی که در صدای تو آه دمادم است
از دستهای روشن تو شعله میکشد
مادر! نوازشی که به پاکی شبنم است
پیچیده عطر عشق زلال تو در دلم
عشقی که جاودانهترین عشق عالم است
در چشمهات گرچه شررریز آرزوست
اما برای زخم غزلهام، مرهم است
با تو تمام پنجرهها رو به سمت نور
بی تو نگاه آینهها غرق ماتم است
مادر چگونه از تو بگویم که واژهها
هر قدر عاشقانه شود باز هم کم است
نرفت از سرم هر گز هوای تو مادر
هنوز میتپد این دل برای تو مادر
چهسان زبان بگشایم که خجلت آهنگم
نکردهام دل و جان را فدای تو مادر
چه چاره گر نبرم داغ هجر تو به عدم
امید قلب حزینم لقای تو مادر
چو شبنم است سرو برگ رنگ این گلشن
مدام میشنوم من صدای تو مادر
درین چمن که حضور جفاست مضمونش
چه نعمت است به عالم وفای تو مادر
مقیم منزل عزت کسی توان گشتن
که بود حاصل کارش رضای تو مادر
نشد ز کیف و کم عمر چشم ما روشن
حقیقت است به هر جا صفای تو مادر
رموز جوهر تُست بایزید و بایقرا
به این مقام رسیدن عطای تو مادر
نبود لایق این گنج و این کمال رفیع
اگر نبود نصیبش دعای تو مادر
هنوز میتپد این دل برای تو مادر
چهسان زبان بگشایم که خجلت آهنگم
نکردهام دل و جان را فدای تو مادر
چه چاره گر نبرم داغ هجر تو به عدم
امید قلب حزینم لقای تو مادر
چو شبنم است سرو برگ رنگ این گلشن
مدام میشنوم من صدای تو مادر
درین چمن که حضور جفاست مضمونش
چه نعمت است به عالم وفای تو مادر
مقیم منزل عزت کسی توان گشتن
که بود حاصل کارش رضای تو مادر
نشد ز کیف و کم عمر چشم ما روشن
حقیقت است به هر جا صفای تو مادر
رموز جوهر تُست بایزید و بایقرا
به این مقام رسیدن عطای تو مادر
نبود لایق این گنج و این کمال رفیع
اگر نبود نصیبش دعای تو مادر
مادر، اگر دعای شبانگاهیت نبود
من در لهیب آتش غم میگداختم
مادر، اگر گناه نبود این به درگهت
بیشک تو را به جای خدا میشناختم
تا دیدهام به روی جهان باز شد، ز شوق
لبخند مهربان تو جان در تنم دمید
فریاد حاجتم چو برون آمد از گلو
دست نوازش تو به فریاد من رسید
مادر، قسم به آن همه شبزندهداریت
که اندر سرم هوای تو هست و صفای تو
آیینهدار مهر و عطوفت تویی، تویی
خواهم که سر نهم به خدا من به پای تو
روزی که طفل زار و نحیفی بُدم، ز مهر
چون جان خود، مرا تو نگهدار بودهای
مادر، به راه زندگی من فدا شدی
دایم مرا تو مونس و غمخوار بودهای
مادر قسم به تو، که تویی نور کردگار
یزدان تو را، ز نور وفا آفریده است
نازم به آن شکوه و به آن عزت و مقام
جنت به زیر پای تو خوش آرمیده است
ارسال نظرات