سوگواره ای برای مجاهدی خستگی ناپذیر در میدان های مقاومت
حاج قاسم عزیز
آسوده بیارام!
در این سال هایی که تو خواب و آرام نداشتی؛ من به راحتی و بی دغدغه در کنار خانواده ام لمیده بودم و از مواهب این روزگار بلعیده بودم و البته در این میان گاهی به اخبار رشادت های تو و فرزندانت؛ لبخند رضایت می زدم و از دور گاهی نیز – برای سرپوش گذاشتن بر وجدانم یا خفه کردنش- تنها و تنها دعایت می کردم.
و تکلیف من با «تکلیف مداری» تو چه تفاوت ها داشت! من به انجام فرایض و نوافل- در بستری از ریا و عُجب- می اندیشیدم و تو در معرکه با سلاحِ ایمان زمزمه عاشقانه « وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ » می سرودی! من در ختمِ مفاتیح و تلاوت قرآن، در شکوک و جمع بین رسالات مراجع دقت نظر داشتم و تو چشم در چشم دشمن؛ غرش شیرمردانه می زدی و خاکریزهای پی در پی نفاق و عناد را در می نوردیدی و در حالی که من با وسواس در عبادت های چرب و شیرین- در زیر طاق آسایش و آرامش- غنوده بودم؛ تو به این معامله الهی و فوز عظیم چنان که پروردگارت می گفت: « فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» دل خوش کرده بودی.
و من – با تبختر و عوام فریبی- در حالی که یکی دو تصویر از شهدا را دلخوشکنک به در و دیوار نصب کرده بودم و ظاهری « تبارک االه» ساخته بودم؛ تو بر بال روح نواز شهدا سیر می کردی و هر روز با زمزمه مستانه آنان در « سدره المنتهی» سیر می کردی و به این بازیچه های ناچیز و حقیر چشمداشتی نداشتی و بر آسمان طمع کرده بودی که « فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ» و این در لبخند رضایت تو همیشه نقش بسته بود.
حاج قاسمِ رشیدم
مستانه بنوش جرعه شیرین شهادت را!
در این سال هایی که تو بی تاب شهادت بودی؛ من به جمع کردن ذخیره های دنیا مشغول بودم و حریصانه به این جا و آن جا سرک می کشیدم تا یک وجب بیشتر به نام خود کنم و نمی دانستم که تو می دانی که همه این ها جیفه نشخوارکننده نشخوارکنندگانی بیش نیست که « أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ»
و چه خوش نگاهی به عالم داشتی که اکنون همه عالم در قباله عشق تو قرار گرفته و همه وجود انسان های آزاده برای تو و به یاد تو می تپد؛ اما من در داشته های ناچیز خود غرق شده ام و بی هیچ توشه ای باید فریاد مدام « آه من قلّه الزّاد و طول الطّریق و بعد السّفر و عظیم المورد» سر دهم و بار گران- گناه و لذت ها و آرزوهای بی انتهای- خود را بر دوش کشم.
و در این سال ها که تو در سرما و گرمای بیابان های عراق و سوریه؛ جان خویش را در دست گرفته بودی و در میدان خطر، سماع عاشقانه می کردی؛ من به اذکار و ادعیه مشغول بودم و دل به سجاده ای بسته بودم که موج خودآرایی و خودخواهی های انزواگرایانه یک بسترنشینِ خاکستر نشین بود.
قاسم؛ ای آسمانی ترین واژه مجاهدان مقاومت
سلام بر تو!
که در این سال هایی که حرم های آل الله در خطر و حضر بود؛ و زیر چکمه های پلید جنایتکاران سعودی و غرب؛ به انهدام و نابودی نزدیک می شد؛ لرزه بر اندام همه آنان افکندی و خیمه و خرگاه آنان را تا مرزهای جغرافیایی اهریمنی شان به عقب راندی و نشان دادی که می توان؛ در جبهه الهی بر همه عالم چیره شد که « فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ» و این ترس بر هیمنه شان ابدی خواهد بود.
و در این سال هایی که ناموس جهان اسلام در دستان – اشبه الرجال- دست به دست می شد؛ با دستان پر مهرت؛ چتر امنیت بر آنان گستردی و هرجا که سایه سربازان و فرزندانت بر آن گسترده می شد؛ زمین و آسمانش در امن و امان قرار می گرفت و من در آن هنگام تنها به گرانی و ارزانی یک کالا ضربان قلبم تند و کند می شد؛ در حالی که کالای گران بارِ جانِ شیرین تو و همرزمانت همواره در تیررس یک تک تیرانداز نشانه رفته بود و به ماشه آن بسته بود .
تو هرگز در این سال ها یک خواب راحت نداشتی تا من- و فرزندان ایران و بلکه سوریه، فلسطین، لبنان، عراق- آسوده و بی هراس روزها و سال ها بخوابیم و در این بی خبری بمانیم که تو و هم چون تویی چه کرده ای!
کردهای عراق در شب تار هجوم داعش می دانند که تو چه کرده ای؛ میدان نبرد ادلب و شامات می دانند که تو چه کرده ای؛ اوتاد متبرک سامرا و کاظمین و کربلا می دانند که تو چه کرده ای؛ و چه فراموش کار است آدمی- که در این روزها مظلومیت تو و همه دلاورمردان جبهه مقاومت و حشدالشعبی- آشکار شده است. کافی است اخبار رسانه ها را مرور کنیم تا ببینیم که چگونه سردار مظلوم این روزها بوده ای!
ای مظلوم ترین مجاهدی که سمت و سوی مجاهده ات دشمن بود؛ نه جاهلان و خودفروخته های سرزمین های اسلامی!
امیر قاسمِ دلاور
آغوش بازکن!
در این سال هایی که توطئه های داعش و تکفیری ها تا پای مرزهای میهنم رخنه کرده بود؛ من تنها طعنه ها و کنایه های روز و شب فضای مجازی و حقیقی را به گوش شنیدم و لب بر دفاع از یاران غریبت بر نیاوردم که نکند عارضه ای بر روح لطیفم وارد شود. نباید متشنج می شدم و بر روزمرگی ام خدشه ای وارد می شد!
در این سال هایی که دفاع از حرم؛ گل های باغ تو را یکی یکی می چید؛ من به تماشایی ذبوحانه و بزدلانه بسنده کردم و تنها بر سن و سال شان غصه خوردم که زمانه چه زود این گل ها را پرپر کرد و صد حیف که برای آنان زود بود!
در این سال هایی که تو در میدان حاضر بودی و برای مطاع دنیا پشیزی ارزش قائل نبودی؛ من به سرمایه گذاری هایم خوشنود بودم و از آب گل آلود اقتصاد؛ مایه سود و منفعت شکار می کردم و در دلم می خندیدم که آن ها سود خویش را با حقوق های نجومی می گیرند و وظیفه جانبازی و سربازی تنها برای آنان است!
در این سال هایی که تو میدان نبرد را با اتحاد شیعه و سنی؛ عراقی و یمنی و سوری و افغانی پیوند می دادی؛ در عقبه سپاه حق من و ما به تفکیک های قرمز و آبی و چپ و راست؛ گریبان دریدیم و برای لطمه زدن بر داشته های حریف؛ گاه سرمایه های گران سنگی را نیز فروختیم و به تاراج گذاردیم.
در این سال هایی که جبهه واحدی برای مقاومت در همه بلاد اسلامی تشکیل شد و با تدبیر راه گشای تو همه فرماندهان رو به سوی نابودی دشمن کرده بودند و البته پشت مرزهای اسرائیل و برای فتح بیت المقدس نقشه می کشیدی؛ به نقل و قول های این و آن و چرب و شیرین دنیا، خود را از معرکه به در بردیم و به حاشیه ها و گردباد حوادث مشغول شدیم.
در این سال هایی که دوباره تو و یارانت را به میدان « جهاد فی سبیل الله» فراخواندند و هروله شوق انگیز شما در میان « ملائکه الله» به وضوح شنیده شد؛ گوش های من به صدای ماهواره ناشنوا شده بود و چشم هایم به خبرهای دروغِ رسانه های سخیف عادت پیدا کرده بود و به نصایح گاه و بی گاه؛ در کنج پایتخت بسنده می کردم و مال و جانم را از آسیب های احتمالی بیمه می کردم.
اما حاج قاسم
ای جانِ جانان
این ها را گفتم که بدانی به روی سپید و گلگون تو سوگند که دنیا با تمام ارزش های رنگین و لعابینش برای ما دیگر بی تو ارزش ندارد.
دیگر آن لذت های زودگذر برای ما از رونق افتاده است.
به جان حضرت صدیقه، بیا و برخیز!
قسم به شرافت مان این بار با فرماندهی تو همه هیمنه استکبار را در هم می کوبیم و گوش به فرمان تو- همه سرزمین های دشمن را با گام های مان شخم می زنیم و در این راه از نثار وجودمان دریغ نمی داریم.
فقط تو بیا!
و بدان بعد از تو برای تو تا ابد سوگواریم و آرام نمی گیریم تا انتقام تو را بگیریم. این انتقام سخت تنها با محو اسراییل و آمریکا خواهد بود و نه کمتر! به روح آسمانی ات سوگند!
سلام ما – قبرستان نشینان عادت سخیف- را به مولای مان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و قافله سالار عشق حضرت عباس(ع) برسان و از ایشان بخواه که عاقبت ما نیز هم چون تو ختم به شهادت شود.
آمین!