خندوانه؛ آنتی تز تنبلی فکری ایرانی
این روزها با رشد منابع لذت دهنده کمتر کسی به سراغ کتاب میرود. میل مدام به لذت، عادت استانداردی نیست
تابناک جوان:جامعه جوری شده که مثلا با باز کردن یک کتاب ، اگر یک لذت فوری ببرد ادامه میدهد و گرنه خیر .به تعبیری از این تفکر که بنا به اقتضای بشری باید لذتها را به تاخر ، به کام آورد ؛ دور شده است .
طبعا زیاد که پی لذت فوری باشد به قول " ابن مسکویه " دچار شرّه میشود که این خود از عاملان تنبلی و یکجانشینی است .
یک نویسنده را در نظر بگیرید راحتتر است که یک موضوع سطحی را ، بدون پرداختن به عمق و زوایای حوادث و شخصیتها بنویسد و در مقابل خواننده هم ترجیح میدهد این چند خط آسوده را به آسودگی و یله بر راحتی ، بخواند و نیاز زیادی برای تمرکز نداشته باشد .
یا جوانی که جویای کار است ، شغلی با حقوق بالا می خواهد ؛ یا دختری که به خانه ی بخت می رود ، یک زندگی ایده آل می خواهد .
پیامد اینگونه اثرگذاری و اثرپذیری جامعه ؛ بی علاقگی به اندیشه و مشتاق بلاهت بودن است .
این چنین جامعه ای اگر چه گاهی بنا بر فطرت انسانی می اندیشد ؛ اما تفکر حرفهای و مداومی در آن یافت نمی شود .
بر اساس این تنبلی فکری ، از مطالعه دور میشود ؛ حال آنکه بعضی چیزها هم گزک به دستش می دهد که انواع توجیه ها را به خود بباوراند که اگر کتاب نمی خواند نتیجه مبارزه با ممیّزی است و گرانی کتاب و ...
پرانتز این که همه می دانند کتاب هایی داریم با برچسب غیر قابل انتشار و همه میدانند که ( کمی شعاری و ناجور با عدل ) به جای یک بیتزا می شود یک کتاب ۳۰۰ صفحه ای خواند .و مرض است که با وجود بدیهی بودن اینها برای تنبلی های فکری بهانه آورد .
اصلا اهل کتاب نباشد ولی تا بشنود " خروس " گلستان یا " روسپیان غمگین " مارکز ، ممیّزی خورده ؛ برود صد تا سایت و کانال را زیر و رو کند ؛ بیابد و بخرد و بخواند که خود را از ولوله ی روز عقب نیندازد .
بد این است که ککش نگزد ؛ که اسیر هیجانات شده و از ولوله ی تفکر در دنیا چقدر دارد عقب میفتد .
همین جاست که باید ایستگاه نیل به لذت را در خود ، دستکاری کند و کمی عقب تر ببرد .
یادگیری اینکه برای کامجویی عمیق تر و ابدی تر باید کمی صبر کرد و برای دوری از هیجانات ، به بار فکری افزود ؛ می تواند راه حلّی برای این تنبلی آبلوموفی باشد .
رهایی از امیال نخستین و عادتهای غریزی ، مدخلی میشود برای ورود به دنیایی عظیم که کام جویی در آن چون چشمه ای جوشان پایانی ندارد .
همان جایی که مجیدِ " قصه های مجید "ِ کودکیمان به آن مراجعه نمود ؛ یعنی از خوردنِ میگو و بستنِ کروات برای جلب شخصیت اعتباری به حقیقت مطلق سرک کشید .
بعد از آن این شخصیت ، خودش را تن مایه ی اثرگذاری و اثرپذیری نشان می دهد .
اینکه در فراروی خود با جامعهای عامّه با برخورداری های ۳ضعیف اجتماعی روبه رو هستیم ؛ مشخصا میتواند ما را به ژانر و گونهای از اثرگذاری نیازمند کند به نام " کمدی " .
از آن دست که در برنامه های دورهمی و خندوانه و قند پهلو مورد توجه برنامه ساز قرار گرفته است . ( حالا چرا برنامه های طنز بدین ضرورت را در شبکه ای جدا با زیر مجموعه های نشاط ، سرگرمی ، یادها و مسابقه قرنطینه نموده اند الله اعلم ) .
کمدی ؛ پایان خوشی به مخاطب ِ با موقعیت رو به پائین هدیه میدهد که برایش خوشایند است و علاقه و پیگیری او را به خندیدن و اندیشیدن و کامجویی تحریک می کند که به این سه نیازمند است .
برنامه سازی که چنین و چنان می کند تا در هیاهوی منابع سرگرم کننده و توجیحات راست و درست مخاطب ، مجالی هم برای تفکری هر شبه برای او باز شود کم از نویسندهای نیست که به اعماق زوایا و شخصیتها میرود تا مخاطب را به چالش تفکر بکشد .
حمیده سادات جعفری
ارسال نظرات