۱۰ دی ۱۳۹۹ - ۱۰:۰۰

دستور شهید برونسی به علامه میرزا جواد آقا تهرانی

دستور شهید برونسی به علامه میرزا جواد آقا تهرانی
علامه میرزا جواد آقا تهرانی به منطقه والفجر مقدماتی آمده بودند، ولی امام جماعت نمی‌شدند!
کد خبر: ۳۲۴۲۸
عالم مجاهد، فقیه پرهیزکار و عبد صالح خدا، مرحوم آیت اللّه میرزا جواد آقا تهرانی در سال ۱۲۸۳ هجری شمسی در خانواده‌ای اصیل و مذهبی در تهران به دنیا آمد. پدر بزرگوارش مرحوم حاج محمد تقی و برادرش مرحوم حاج آقا رضا شاهپوری، هر دو از تاجران پرهیزکار و مورد اعتماد بازاریان بودند. برادر بزرگوارش حاج آقا رضا به انتخاب مرحوم آیت اللّه العظمی بروجردی، تا آخر عمر در سمت سرپرستی مسجد اعظم قم تلاشی مخلصانه و موفق داشت.
 
دستور شهید برونسی به علامه میرزا جواد آقا تهرانی

هنگامی که برای عزیمت به جبهه‌های جنگ از او سوال شد که آقا حال شما مساعد نیست و کهولت سن اجازه نمی‌دهد که در صف رزمندگان اسلام باشید، در پاسخ گفت: به این مساله واقف هستم، اما می‌خواهم مثل آن پرستویی باشم که موقع پرتاب حضرت ابراهیم (ع) به طرف آتش، یک قطره آب به منقار خود گرفته بود، به اوگفتند کجا می‌روی؟ گفت میروم این قطره آب را روی آتش بریزم! گفتند: این قطره آب که اثر نمی‌گذارد در این انبوه آتش! پرستو گفت: من هم می‌دانم تاثیر ندارد، اما می‌خواهم ابراهیمی باشم. من هم می‌دانم که در جبهه تاثیر چندانی ندارم، اما منهم می‌خواهم در صف ابراهیمیان زمان باشم.
 
لامه میرزا جواد آقا تهرانی
 

دستور شهید برونسی به میرزا جواد آقا


مرحوم علامه میرزا جواد آقا تهرانی به منطقه والفجر مقدماتی آمده بودند، به دلیل تواضع زیادشان امام جماعت نمی‌شدند مگر به زور.
ایشان به ما می‌فرمود: شما از من جلوتر هستید. خیلی اعتقاد و احترام عجیبی به رزمنده ­ها داشت.

یک شب ایشان به تیپ امام جواد (ع) آمدند و سخنرانی کردند. بعد که سخنرانی تمام شد، موقع نماز بود، اما قبول نمی ­کردند بروند جلو و امام بایستند. آقای برونسی گفت: آقا! بروید و امام باشید. علامه فرمود: شما دستور می­ دهی؟

آقای برونسی گفت: من کوچکتر از آنم که دستور بدهم، ولی خواهش می­ کنم. علامه گفت: نه پس خواهش را نمی­ پذیرم.
بچه­‌ها گفتند: خوب آقای برونسی! مصلحتا بگوئید دستور می­ دهم تا بپذیرند. ما آرزو داریم پشت سر این عارف بزرگ نماز بخوانیم.
شهید برونسی هم، همین کار را کرد و علامه در جواب فرمود: چشم فرمانده عزیز.
بعد از نماز، علامه حال عجیبی داشت، شهید برونسی را کنار کشیده بود و اشک می‌ریخت، می‌فرمود: دوست عزیزم از جواد فراموش نکنی و حتماً ما را شفاعت کن
 


شلیک گلوله با خرج ذکر توسط میرزا جواد اقا

 
دفاع مقدس
 
 
روز اولی که میرزا جواد آقا تهرانی، عضو مجلس خبرگان رهبری به جبهه آمده بودند، من ایشان را شناختم. دیگران فکر می­ کردند ایشان یک روحانی پیر معمولی است که به اهواز آمده و با آن قد خمیده، عصا زنان به رزمنده­‌ها پیوسته است! یکی دو نفر هم همراهشان بودند.

یک روز بعد از نماز گفتند حاج آقا می­ خواهند بروند خط! من گفتم: با من بیایید! فرمانده اجازه داد و ما عازم خط شدیم. من ایشان را به سنگری که خودم ساخته بودم بردم. سنگر هم با فاصله از قبضه بود. چرا که پس از آنکه ما ده تا گلوله می­ زدیم، عراقی‌ها دویست تا گلوله در همان جا خالی می­ کردند! برای همین پای قبضه با بلوک سنگر یک نفره ­ای ساخته بودیم که به محض شروع آتش باران عراق، توی آن جاگیر می­ شدیم و دیگر امکان هیچ تحرکی هم نداشتیم!
میرزا جواد گفتند من هم می­ خواهم شلیک کنم! گفتم: شما همین جا باعث تقویت روحیه ما هستید و همین جنگ است!
ایشان گفت: نه سلاح کو؟ کو دشمن؟ ایشان را پای قبضه بردیم. به بچه‌ها سپردم که ده پانزده تا گلوله با ایشان بزنیم و فوراً ایشان را به عقب منتقل کنیم.
جلوتر از ما، در نزدیکی دشمن، یک نفر دیده بان مستقر بود و به ما تصحیح تیر می‌داد. حاج آقا گفتند: من می­ خواهم گلوله را بیاندازم! گلوله‌ها هم سنگین بود و برایشان مشکل بود؛ لذا کمک کردیم و گلوله را تا کمر وارد لوله خمپاره کردیم و بعد تحویل حاج آقا دادیم. ایشان چند ثانیه گلوله را نگه داشتند و این دعا را زمزمه کردند: «یا محمد یا علی یا علی یا محمد اکفیانی فانکما کافیان وانصرانی ...» منتظر ماندیم که صدای دیده­بان از بیسیم بیاید و تصحیح بدهد که گفت: "اوه! اوه! امروز چه کار دارید می­ کنید؟ " ایشان نمی‌دانستند که میرزا جواد آقا آنجا هستند. خمپاره اول به یک انبار مهمات خورده بود! دومی و سومی و چهارمی و پنجمی هم به همین طریق، همگی به اهداف مهمی برخورد کردند که دیده بان به ما خبر می­ داد.
 
شهید برونسی


شفاعت میرزا جواد آقا شرط گرفتن عکس


در جبهه یک نوجوان بسیجی خدمت ایشان رسید و گفت آقا بیائید با هم یک عکس بگیریم، ایشان فرمایند: من به شرطی با شما عکس می‌گیرم که یک قول به من بدهید؛ قول بدهید وقتی فردای قیامت دست جواد را می‌گیرند که به طرف جهنم ببرند، بیائید و مرا شفاعت کنید!

آن جوان قول داد و بعد آقا با او عکس گرفت

منابع:
بیانات مقام معظم رهبری ۱۳۶۸/۸/۲۶
کتاب آیینه اخلاق
خبرگزاری دفاع مقدس
ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.
گزارش خطا
تازه ها