ما اینقدر از رفتن
ترامپ خوشحالیم و آنقدر از این دجال نجس متنفریم که او را لایق هر نوع مجازات ارضی و سماوی میدانیم که شاید برخی از اتفاقات سریع و عجیبی که پردههای آمریکا یی که سالها از سوی برخی به سوبش ترغیب شده و دربارهاش دروغ شنیدهایم را به عمد نمیبینیم.
اگرچه طایفهی آمریکا گرایانی مانند زیباکلام و تاجزاده که این انتخابات آمریکا آنها را نیز به شدت شگفتزده کرده سعی میکنند، تحولات کنونی آنجا را برای مردم ما و بخصوص بیسوادهایش قدرت دموکراسی ترجمه کنند، اما چه کسی است که نداند، دموکراسی بخاطر اتکایش به سلیقهی اکثریت مطلق نیاز به این همه لشگرکشی و نگرانی و آماده باش ندارد.
از سوی دیگر همه میدانند که دموکراسی به معنی غربی آن فقط انتخابات نیست بلکه بیش رای گرفتن که در هر حکومتی قابل انجام است، به کیفیت برخورد با اقلیت و بازندهها نیز مرتبط میشود.
گرچه همواره غربگرایان رقبایشان را با شیوه قدیمی و پر قدرت برچسب زنی متهم به توهمتوطئه میکردند و وجود هر گونه دیگرانی که دستگاه قدرت را تنظیم و راهبری مینمودند را انکار مینمودند، اما اتفاقات این انتخابات که در آن تصمیم و توافق نیروهای پشت پرده این بود که به هر دلیلی که ما نمیدانیم ترامپ برود، همه چیز (از مهندسی نظرسنجی گرفته تا هژمونی سنگین تبلیغاتی برای مهندسیانتخابات) حتی اعلام کشف واکسن کرونا باید به نحوی صورت میگرفت که هدف مشترک رسانهها، سرمایهدارانی که برایشان تجارت مستمر آمریکا در فرآیند جهانی_سازی از تجارت محدود و منفور ترامپ مهمتر است و بسیاری از آن دیگرانی که برخی معتقدند که پشت چهرههای متغیر اجرایی آمریکا به صورت ثابت به کنترل قدرت و سیاستها میپردازند؛ محقق شود.
گفته میشود در آمریکا، پول از همه چیز مهمتر است، اما واقعیت آن است که در جریان تعلیق حساب ترامپ و هوادارانش در توئیتر و اینستاگرام و سایر شبکههای اجتماعی عمدتا در ارتباط با فیسبوک که باعث افت محسوس ارزش این برندها و ضرر سهامدارانشان گردید نیز مشخص شد، ارادههای بالاتر از ائیدولوژی یا جریان آزاد اطلاعات و ارزشهای بازار، تنظیمگر واقعی معادلات سرسلسله گلوبالیسم است که وقتی قرار باشد به هدفی برسد نه نشان دادن چنگ و دندان نظامیان مسلح در کنگرهآمریکا (یعنی نماد دموکراسی کشور) ابا دارد و نه از ضرر مالی ناشی از دخالت امنیتی در بازار سرمایه رسانهها و نه در نهایت تعهدی به عدم سانسور و فیلترینگ دارد و آن را ضد حقوق_بشر
میداند.
به عبارتی نظام نامرئی آمریکا که غربزدهها، هر کس آن را انکار میکرد را متوهم مینامید و نظریاتشان را با مارک توهم توطئه، از بررسی شدن هم محروم مینمود، گرچه ابتدا صلاح میدانست با روشهاس شناختی و هوشمندانه و نامرئی رقیبی که بازی چند قرنه فرهنگ و تمدن آمریکا را با رفتارهای عصبی اش به هم زده بود را کنار بزند در آخر صلاح دید که کمی پردهها را بالا بزند و چنگ و دندانش را به کسی که در قامت یک بازنده، همین الان هم از همهی رئیسان جمهور تاریخ ایالات متحده بیشتر رای آورده و نماینده حدود نیمی از آمریکاییهای ملیگرا و عملگرا است، نشان بدهد.
او را فیلتر کند و با دهان بسته و محاصره نظامی و تهدید و سیلی و لگد از کاخ سفید رو سیاه بیرون بیندازد.
ترامپ قمار باز باخت، اما با باخت خودش توانست آن دیگرانِ بالاتر از همه ارزشهای تاریخی ادعایی آمریکا را از تاریک خانهشان کمی بیرون بکشد تا دنیایی که به این کشور و یا آن تئوریهای کذایی دلخوش کرده و مدام آن را به عنوان حقوق اساسی و نظریههای اقتصادی و قواعد علوم ارتباطات و علوم سیاسی به نسلهای ساده دل کشورهای توسعه نیافته القا میکند، بیشتر درباره حقیقت آمریکا و قدرت بداند.
ترامپ باخت، اما این پایان کار ترامپیسم نیست و بلکه باید به آغاز جنگ سرمایه داری و فرزندان خودش سلام کرد.