والدین و جامعه نسل به نسل با فرزندانی متفاوت روبهرو هستند. نه اینکه هر نسلی برای خود دغدغهها و مشکلات خاصی نداشته باشند، اما به نظر میرسد برای نسل جدید با حضور و همراهی همیشگی رسانه و شبکههای اجتماعی دغدغهها و مسائل متفاوتی شکل گرفته که بیشتر از همیشه نیاز به آگاهی والدین و جامعه دارد.
اتفاقی که این روزها در لایوهای ایسنتاگرامی و بین سلبریتیها میافتد بهانهای شده برای بررسی و کنکاش بیشتر روی علائق و تفکر و خواستههای نسل جدید. این بررسیها همچنین نشان میدهد که والدین و جامعه در چه بزنگاههایی عمدا یا سهوا نقشی در بروز این شرایط برای نوجوانان یا دهه هشتادیها اعمال کردهاند.
دراین مصاحبه دکتر سید مهدی ناظمی؛ استاد و پژوهشگر در حوزه فلسفه درباره چرایی زیست
سلبریتیهای اینستاگرامی و اقبال دهه هشتادیها نسبت به این افراد صحبت کردهاند.
گفته میشود بیشترین علتی که باعث شده لایو تتلو پربازدید بشود، ایام قرنطینه، فراغت نوجوانان و همچنین دسترسی بیشتر آنها به اینترنت است
من با این حرف مخالف نیستم. اما به نظرم این دلیل اصلی نیست. چیزی که شما گفتید در واقع تکنیکهایی است که سلبریتیها از آن استفاده میکنند. این افراد در واقع از رسانههای نوظهور ارتزاق میکنند؛ بنابراین آنها این موقعیتشناسی را دارند که چه موقع چه حرکتی را انجام بدهند و چه موقع چه حرفی بزنند؛ بنابراین میبینیم د موقعیتهای ایدئولوژیک یا مذدهبی از خیلی از این سلبریتیها اثری نیست، ولی در موقعیتهای دیگر همگی با هم در حال اظهار نظر هستند.
اینجا منظور از سلبریتی بیشتر سلبریتیهای اینستاگرام هستند که در همین فضا معروف شدهاند؛ نه کسانی که از قبل شهرتی داشتند و حالا به فضای مجازی آمدهاند. نکته دیگری که باید در تعریف سلبریتی به آن دقت کرد این است که سلبریتی یک شخصیت واقعی نیست. آقای مقصودلو یک شخصیت واقعی است، ولی
تتلو یک سلبریتی است. در واقع شخصیت ثانوی او یک سلبریتی است. تفاوتی ندارد آن شخصیت اولیه یک انسان خوب باشد یا نه. این دو میتوانند کاملا از هم جدا باشند و معمولا هم همینطور است. اما او به شخصیت طرفدارانش و آنهایی که او را دنبال میکنند وابسته است.
بیشتر بخوانید:
تفاوت سلبریتی اینستاگرامی با دیگر سلبریتیها در چیست؟قدرت سلبریتیهای فضای مجازی در چند مفهوم خلاصه میشوند. مفهوم «دیده شدن»، «افشاگری» و «مفاهیم جنسی». این سه با هم تفاوت اساسی دارند. بعضی سلبریتیها فقط روی مفهوم اول و دوم سرمایهگذاری میکنند و بعضی روی سومی.
سلبریتیهای اینستاگرامی چیزی برای عرضه ندارند؛ بنابراین میخواهند همه آنهایی که چیزی برای عرضه ندارند را دور خود جمع کنند و به نوعی جمعیتی شبیه خودشان را به رخ بقیه بکشند؛ و این وضعیت بی مایگی در بی مایگی است.
سوال اصلی این است که علت تجمع نوجوانان یا دهه هشتادیها در این تجمعات و احساس تعلق خاطری که به این افراد در چیست؟سلبریتی برای اینکه در این امر موفق باشد باید آن سه مفهومی که عرض کردم را مانند اجزای یک مثلث در کنار هم جمع کند. سلبریتی اینستاگرامی برای ادامه حیات در فضای مجازی باید این سه مفهوم را رادیکال کند. اصل ماجرا دیده شدن و دیدنی کردن است. اصلا ایسنتاگرام دعوت به دیدن و دیده شدن است. یعنی تلاش کنید سوژهای که در جایی امکان دیده شدن ندارد و اصلا دیدنی نیست را در اینستاگرام دیدنی کنید؛ که همانطور که میبینیم اینستاگرام در این موضوع موفق هم هست.
میشود با مثالی این موضع را توضیح بدهید؟
مثلا طرز تکلم سلبریتی در اینستاگرام. وقتی سلبریتی مستهجن و بیپرده صحبت میکند افرادی دور او جمع میشوند تا این صحبتها را بشوند. چون در فضای دیگر این امکان وجود ندارد. ژست سلبریتی اینستاگرامی این است که با وجودی که من طرفداران و دنبالکنندگان زیادی دارم، اما میتوانم در چهارچوبی غیر از افراد معروف و پرطرفدار دیگر با شما صحبت کنم. میتوانم فحش بدهم، بددهنی کنم، خلاف عرف و شرع حرف بزنم و.... این فضایی هیجان انگیز و کشف نشده برای نوجوان است. نوجوان به اقتضای سنش شاید گاهی دوست داشته باشد چهارچوبها و فضاهای عرفی موجود را پس بزند. شاید گاهی هم با دوستانش این کار را انجام بدهد. اما اینکه یک سلبریتی اینستاگرامی در حضور تعداد زیاد مخاطبینش این کارها را انجام بدهد قطعا برایش هیجانانگیزتر است. این ابعادی دیده نشده است که سلبریتی اینستاگرامی آن را دیدنی میکند. همچین این همان بازی افشاگری است. یعنی من چیزهایی را میگویم و حرفهایی را میزنم که جایی دیگر کسی این حرفها را نمیزند. حالا اگر این حرفها ارزشی هم نداشته باشد مهم نیست. مهم این است که جای دیگر آن را نمیشنوید.
اما تمام سلبریتیهای اینستاگرامی «متسهجن»؛ به معنی پرداختن به مسائل جنسی نیستند.
مستهجن بودن اینجا فقط مربوط به حوزه مسائل جنسی نیست. انسان ذاتا یک موجود ملبس است. از بدو تولد او را میپوشانند و هنگام مرگ هم او را میپوشانند و در قبر میگذارند. قدرت سلبریتی اینستاگرامی در رفع این این لباس است. حالا در حوزهای. با پرسیدن سوالات غیرمتداول، با مطرح کردن موضوعات سطحی و گذران بیهوده وقت سعی میکنند از معانی مثبت و ارزشمند رفع لباس کنند.
مثلا بعضی سلبریتیهای اینستاگرامی وجهی از زندگی خود که علیالقاعده باید پنهان باشد و مربوط به خلوت خانواده است را علنی میکنند.
مباحثی که تا اینجا گفته شد بررسی حالات سلبریتیهای اینستاگرامی بود. اما طرف دیگر ماجرا نوجوانان و طرفدارانی هستند که به سمت این افراد با همه این خصوصیات گرایش پیدا میکنند. زمینه این گرایش چرا و چهطور در این نسل به وجود آمده است؟
عمده علت این گرایش مربوط به رسانه است. نسل به نسل تحولات فرهنگی و رسانهای متفاوت از نسل خود میبیند. نباید تصور شود که منظور از تحول رسانهای تحول در یک سختافزار و یا حتی نرمافزار است. تحول رسانهای بیشتر معطوف به یک تحول فکری است. تا فکر و قوه ناطقه انسان تغییر نکند؛ رسانههای ما تغییر نمیکنند. این تغییر یک تغییر درونی است.
نوجوان تجربه تاریخی نسلهای گذشته را ندارد. ما هم در خانوادهها این تجربه را انتقال نمیدهیم. همین الان چند درصد خانوادهها در هفته چندشب دور هم مینشینند و گلستان و بوستان سعدی میخوانند؟ یا خیلی سادهتر تلویزیون رو خاموش کنند و کمی با هم صحبت کنند؟ ما این کارها را نمیکنیم. تا برسیم به خانه تلویزیون را روشن میکنیم و تا موقع خواب هر آنچه دارد نگاه میکنیم. نوجوان هم با خودش میگوید حالا که کل زندگی دیدن است، پس من تا کی چیزی را که خانواده تصمیم میگیرد ببینم؟ من هم میروم سراغ دیدنیهای ممنوعتر. سراغ حرفهایی که تلویزیون نمیزند. اگر تا دیروز از رفتوآمد با افراد بددهن منع میشد حالا میتواند با گوشی و اینترنتی که خود خانواده برایش خریده و با وقتی که در اختیار او نمیگذارد سراغ کسانی برود که بددهن هستند و جذابیت این مسیر را تجربه کند.
هرچه میگذرد ما نسل آسیبپذیرتری در برابر رسانه داریم. وقتی حافظه تاریخی در سهلانگاری به فراموشی سپرده میشود یک نسل رسانهای شکل میگیرد. یک فرد دهه پنجاهی سینمازده، یک فرد دهه شصتی تلویزیونزده و یک فرد دهه هفتادی متاثر از رسانههای نوظهور و اینترنت است. دهه هشتادیها هم با شبکههای اجتماعی رشد کردند.
رفتار درست والدین با این نسل متاثر از شبکههای اجتماعی باید چگونه باشد؟
ما در طول تمام این سالها سیاست تربیتی درست و مشخصی برای این نسل نداشتهایم. باید بر اساس یک سیاست تربیتی از همان ابتدا «شنیدن» را به آنها یاد بدهیم. این نسل اصلا نمیتواند بشنود.
چه کسی وظیفه داشت این سیاست تربیتی را اعمال کند؟
نظام جمهوری اسلامی باید توسط نخبگان و خبرگان و فرهنگیان کشور این سیاستها را تبیین کند و در قالب یک کار لازمالاجرا به خانوادهها و نهادهای تربیتی ابلاغ کند. حداقل این ماجرا کارهای فرهنگی بود که آن هم درست انجام نشده است.
باید گفته میشد که در عصر ظهور رسانههای نوظهور سهم تلویزیون، اینترنت، گفتگو در خانواده، کتاب و... هرکدام باید چقدر باشد. کودکان ما از چهار الی پنج سالگی باید یاد بگیرند که وقتی از روز خود را باید با خانواده بگذرانند. سهم پرداختن به زمان شخصی و زمان جمی باید مشخص باشد.
اما از آنجایی که اهمیت و لزوم هیچکدام را درک نکردیم امروز با نسل آسیبپذیر در برابر رسانه روبهرو هستیم.