همه ما در دوران کودکی بارها از دهان
والدین خود شنیدهایم که دروغ نباید بگوییم و امروز هم که خودمان نقش والدین را برای فرزندانمان بازی میکنیم از این جمله برای تربیت فرزندانمان بهکرات استفاده میکنیم تا به آنها یاد بدهیم که نباید دروغ بگویند. درحالیکه هم پدر و مادرهایمان به ما و هم خود ما بارها به عناوین مختلف به فرزندانمان دروغ گفتهایم بدون آنکه متوجه دروغ خود باشیم. مثلاً «دیگه هیچوقت برات چیزی نمیخرم»، «آمپول که اصلاً درد نداره»، «هیچوقت نمیگذارم اتفاقی برات بیفته»، «پارک تعطیله»، «اگه نیای من میرم» و موارد دیگری که از نگاه ما والدین جنبه تربیتی دارد، ولی کودک را در یک فضای دوگانگی رها میکند. او در دنیای خودش مدام از ما میشنود نباید دروغ بگوید، ولی والدینش به او دروغ میگویند. آمپول درد دارد، ولی مادرش یا پدرش به دروغ به او میگویند درد ندارد. کودک از رفتار والدینش راستی و دروغ را درک میکند. پس ما والدین بیش از آنکه با گفتارمان روی بچهها تأثیر بگذاریم، با رفتار و کلام خود الگوی تربیتی فرزندانمان هستیم.
صداقت یعنی حقیقتگویی، یعنی گفتن آنچه رخ داده است، یعنی درستی با خود، یعنی مقابله با اشتباههای خود، یعنی صحبت کردن درباره آنچه فکر میکنیم و عملکردن به آنچه میگوییم، تا حدی که هیچ تناقض و دوگانگیای بین افکار، رفتار و کلمات ما وجود نداشته باشد. صداقت در زندگی باعث استحکام و دوام روابط خانوادگی و اجتماعی ما میشود. اگر ما با خود و دیگران رفتار صادقانهای داشته باشیم بهراحتی میتوانیم آن را به فرزندمان هم یاد بدهیم. کودکان در سنین پایین دروغ میگویند و در مراحل رشد این یک امر طبیعی است. ولی ما والدین باید مراقب باشیم که این به یک عادت تبدیل نشود و به او گوشزد کنیم که نباید دروغ بگوید و اگر همیشه راستش را به ما بگوید چه اتفاقات خوبی میافتد و فواید راستگویی و صداقت را برایش مشخص کنیم به شرط آنکه ما در رفتار خود نیز به آن عمل کنیم، چون کودکان بهشدت رفتار ما را زیر ذرهبین نگاهشان دارند.
برای داشتن صداقت با کودک باید در گام اول اهمیت صداقت برای خود ما آشکار شود و در گام دوم برای آن اهمیت قائل شویم و وقت بگذاریم. گاهی والدین فرصت ندارند، عجله دارند، عصبانی هستند، گرفتارند و به همین دلیل در تعاملات خود با کودک دقت کافی ندارند. اما فراموش نکنیم که امر تربیت، ۲۴ ساعته است و والدین حتی در لحظاتی که عصبانی، خسته، کمحوصله و گرفتارند، در حال تربیت فرزند خود هستند؛ بنابراین هیچ یک از این دلایل، قصور در امر تربیت را توجیه نمیکند. اگر ما در خانواده مدام به هم دروغ بگوییم کودک ما هم یاد میگیرد. کودکی که مدام از والدینش دروغ میشنود یاد میگیرد که چه دروغ بهتری بگوید تا کسی متوجه نشود. معمولاً کودکان از ترس تنبیه شدن دروغ میگویند. باید بدانیم که تنبیه بدنی یا تحقیر کودکان علاوه بر تخریب باورهای معصومانه آنها باعث شکلگیری نوعی اضطراب در درونشان میشود و کودکان برای دوری از این اضطراب و عواقب کارهایشان دروغ میگویند. اما به غیر از محیط خانواده جامعه هم دروغ گفتن را به بچهها یاد میدهد. مثلاً اگر دانشآموزی خواب بماند و دیر به مدرسه برسد اگر دلیل واقعی آن را بگوید تنبیه میشود، ولی اگر یک دروغی جور کند بگوید کسی با او کاری ندارد.
همیشه گفتن حقیقت برای انسان سخت است، ولی هیچ چیزی بهتر از حقیقت نیست. با کودک خود صحبت کنیم و حقیقت را آنطور که او متوجه میشود برایش بیان کنیم. همیشه در خانه باب صحبت کردن با کودک خود را باز نگه داریم. اگر همیشه با هم درباره موضوعات مختلف صحبت کنیم و واقعیت هر آنچه پیش میآید را در خانه مطرح کنیم، پایههای اعتماد خود به کودکمان را مستحکمتر کردهایم. مثلاً اگر قرار است برای خرید یا مهمانی کودک خود را نبرید به او راستش را بگویید نه به دروغ بگویید میروم دکتر یا هر چیز دیگری. زیرا کودک شما بالاخره متوجه میشود که شما خرید یا مهمانی رفتهاید و این بیاعتمادی کودک به شما را ایجاد میکند. یا اینکه اگر قرار بوده است کاری برای کودکتان انجام دهید، ولی به هر دلیل فراموش کردهاید دروغ نگویید. واقعیت را به فرزندتان بگویید شاید از شما دلخور شود، ولی این راستگویی به شما اعتبار میبخشد. حقیقت این است که صادق بودن و راستگویی اعتماد کودکان را به والدین بیشتر، در کنار آن نیز اعتمادبهنفس و همچنین مسئولیتپذیری را در کودکان تقویت میکند. وقتی کودک والدین خود را ببیند که مسئولیت اشتباهی که انجام دادهاند را میپذیرند و به او واقعیت را میگویند که فراموش کردهاند کار او را انجام دهند، درواقع این را به فرزند خود یاد میدهند که باید مسئولیت اشتباه خود را بپذیرد حتی اگر به ضرر او باشد و اگر حمایت خوبی از طرف والدین صورت بگیرد، کودکان میتوانند تقریباً با هر ناامیدی که پیش میآید مقابله کنند. برعکس این هم ممکن است و اگر کودکان مدام با دروغهای والدین مواجه شوند، حتی در مورد سادهترین حقایقی که میشنوند هم دچار شک و بیاعتمادی میشوند. اعتماد اندکاندک در کودک ایجاد میشود و اگر فرزندان ما نتوانند در جزئیترین موضوعاتشان به ما اعتماد کنند چطور انتظار داریم در آینده با ما صادق باشند و به ما و حرفهای ما اعتماد کنند. والدینی که با نوجوان و جوان خود دچار مشکل عدم ارتباط و اعتماد هستند درواقع آنها در زمان کودکی درست زمانی که شخصیت کودکشان در حال شکلگیری بوده است با عدم صداقت و راستی پایههای بیاعتمادی را بین خود و فرزندشان بنا کردهاند. والدین تصور میکنند کودکشان همیشه در همین سن میماند غافل از اینکه کودکشان در کنار آنها و با الگوبرداری از آنها در حال رشد است و این کودک در آینده به جوانی تبدیل میشود که دیگر به آنها هیچ اعتمادی نخواهد داشت.
منبع: روزنامه جوان / کد خبر:
۹۷۸۲۴۳