قیصر امین پور همان گونه میسرود که زندگی میکرد و همان گونه به پرواز درآمد که در چکامه هایش اوج میگرفت و شعاع لطافت وجودش همه را- حتی کسانی که توفیق درک حضورش را نداشتند- مشعشع میساخت. قیصر الهام بخش نسلی از شاعران است که بی ادعا و خاموش و در غربت؛ ترانههای جاودان میسرودند. او محبت بی دریغش را نثار همه جوانانِ جویای حقیقت میساخت و همیشه با سلوک مهربانانه اش، کلمه به کلمه سخنهای دیگران را مینیوشید و هرگز نه شعر را فروخت و نه اجازه داد نام و نشانش – بر عکس کسانی که با صدای بلند منیت و غرور خود را فریاد میزنند- بر تریبونها برده شود و نه هرگز از او برای منافع گروهی و قبیلهای بهره برداری شود و نه سروده هایش حتی بوی نان نمیداد.۱ او با قوت و اقتدار، حماسه سرایی میکرد و حماسه هایش همانهایی بود که به اعتقاد درآمده بود و به «فکر دیگر بود». همه میدانند که برای «دیدن تصویر (او) قاب لازم نیست».
او همواره پیش چشم مشتاقانی بود که جرعه جرعه لذت شرب مدام ادب و اخلاق او را میچشیدند. او کسی بود که «دستور زبان عشق» را عمیقاً میفهمید و عاشقانه هایش زمزمه همه شاعران جوان و آرمان خواه بوده است. او بی آن که ادعایش، پیش از شعرهایش، آسمان اندیشههای مردم را درنوردد، «یادداشتهای درد جاودانگی» را میسرود و میگفت: «ما دل به دست هرچه که بادا سپرده ایم». قیصر گرچه قیصر «چامه و چکامه» بود؛ ولی از شعار و مجاز دل خسته بود ۲ و برای کشف حقیقت به اعماق روشنایی میرفت و در صبح تنفس میکرد. هیچ کس رنجوریش را ندید و لبخندِ دانش و ایمانش برای همگان امید را به ارمغان میآورد و دردهایش از جنس نور بود و دردهایش را گرچه نهان بود، «دردهای مردم زمانه» ۳ شکل میداد و با اضطراب میپرسید که چرا «مردم قفس را آفریدند؟» ۴ زندگی را شکفتن و رویش میدانست ۵ و «بی بال پریدن» را به مردم آموزش میداد و همه شاگردانش این آموختن و زیستن را مدیون معاشرت آسمانی با او میدانند و هم چنان در اندوه غروب نبودنش، حیرت زده به این واژههای آهنگین دل خوش داشته اند و همه میخواهند که «یک بار (دیگر) تکرار میشد» ۶.
افسوس که قیصر را نشناختیم و هنوز هم غریبانه در شاهراه شعر پارسی غریبانه نشسته است به انتظار و باید دانست که بیش از گذشته «قحط قیصر است» ۷ و زود از دست زمین و زمانه رفت:
«ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
چقدر زود
دیر میشود»
.....
۱. این ترانه بوی نان نمیدهد بوی حرف دیگران نمیدهد
۲. خسته ام از آرزوها، آرزوهای شعاری شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری
۳. دردهای من؛ گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست درد مردم زمانه است
۴. خدا هفت آسمان باز را ساخت، ولی مردم قفس را آفریدند
۵. زندگی شکفتن است با زبان سبز راز گفتن است
۶.ای کاش میشد یک بار، تنها همین یک بار تکرا میشدی
۷. قیصر مرو که قحط سر و قحط قیصر است در خشکسال عاطفه چشمان ماتر است
* اشارات دال گیومه از الفاظ و اشعار قیصر است.