۱۸ ذی الحجه سال یازدهم هجری قمری،
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) در بازگشت از آخرین
حج عمر شریفشان مشهور به "
حجة الوداع" از طرف خدا مامور به کامل کردن دین و ابلاغ ثمره رسالت میشوند. به طوری که در
آیه اکمال دین در قرآن آمده است:
امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را برای شما [به عنوان] آیینی برگزیدم. (مائده ۳)
و پس از آن در آ
یه تبلیغ آمده است:
"اى پیامبر، آنچه را از جانب پروردگارت به تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکنى رسالتش را به انجام نرساندهاى؛ و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مىدارد. بی گمان، خدا گروه کافران را هدایت نمىکند. " (مائده ۶۷)
و بر این اساس بود که پیامبر سه روز در کنار
برکه غدیر توقف میکنند تا ماموریت خود را در کامل کردن دین و ابلاغ رسالتشان انجام دهند؛ که آن چیزی جز نعمت ولایت نبود.
در روز ۱۸ ذی الحجه پیامبر خدا (ص)،
حضرت علی (ع) را به عنوان وصی، جانشین، و، ولی خدا بر مردم معرفی میکنند و همه حاضرین که گفته میشود، تعدادشان به ۱۲۰ هزار نفر هم میرسید، با امیر المونین علی (ع) بیعت کردند.
در ادامه مجموعهای از زیباترین اشعار به مناسبت
عید غدیرخم را برای شما جمع آوری کرده ایم.
و یا در پاش نعلینی پر از وصله، اگر دارد
نبین با چاه خلوت کرده و مأنوس او گشته
و همچون وسعت دریاش، خونی در جگر دارد
اراده، چون کند مولا، قضا تغییر خواهد کرد
علی در سرنوشت عالم امکان اثر دارد
نبین باشد حصیر کهنه٬ دارایی این حاکم
ببین ثروت به صید او تلاشی بی ثمر دارد
به نخلستان چه با زحمت به جانِ چاه افتاده
کسی کهتر کند لب را، دوعالم کارگر دارد
به دنیای پر از کج راهه، راهِ اوست راه حق
که اسلام بدون مرتضی، حتما خطر دارد
اگر گفته بپرسید از علی، من مطمئن هستم
اگر برگی زمین افتاده باشد او خبر دارد
به آنکه شامل لطف خدا گشته، بگو اصلا
علی بر تو نظر کرده، که حق بر تو نظر دارد
نفس دارد ٬ نفسها را برای یاعلی گفتن
وگرنه عمرِ بی معشوق، لَفظش هم ضرر دارد
شعرعید غدیر وحید قاسمی
تا علی هست با نسبتر نیست
صحبت از جانشین دیگر نیست
هیچ کس با علی برابر نیست
مرد میدان سخت خیبر نیست
دست بالای دست حیدر نیست
***
تکیهی بر تخت کبریا داده
به جنون درس ابتلا داده
اذن افشایِ راز را داده
در ازل دست با خدا داده
دست بالای دست حیدر نیست
***
تیغِ طوفان سوار میگوید
قبضهی کهنه کار میگوید
فاتح کارزار میگوید
تا ابد ذوالفقار میگوید
دست بالای دست حیدر نیست
***
نه فقط ذوالفقار میگوید
کعبه با افتخار میگوید
عاشقی روی دار میگوید
قنبر شهریار میگوید
دست بالای دست حیدر نیست
***
خسته از فتنهها نشد جنگید
فارغ از روح و کالبد جنگید
تا که جان داشت، تاکه شد، جنگید
با نود زخم در اُحُد جنگید
دست بالای دست حیدر نیست
***
این مثل از زبان اغیار است
دست بالایِ دست بسیار است
شرح نقدش، هزار طومار است
شک نکن! عالمی خبر دار است
دست بالای دست حیدر نیست
***
در نجف، گبر و صوفی و هندو
مست از لا اله ألا هو
چه بگویم از آن خَم ابرو
میشود دست دشمنانش رو
دست بالای دست حیدر نیست
***
باغ در چنگ خاروخس افتاد
برق تیغش پیِ هرس افتاد
سر به سر، سر به پیش و پس افتاد
ملک الموت از نفس افتاد
دست بالای دست حیدر نیست
***
فارغ از قیل و قال میگویند
نطفههای حلال میگویند
مستند، با مثال میگویند
از «بحار» و «خصال» میگویند
دست بالای دست حیدر نیست
شعرعید غدیر حسن لفی
این کیست که بالاتر از او دستِ کسی نیست
این کیست که جز دامنِ او دسترسی نیست
این کیست که در سِیطَرهاش بود و نبود است
عالم سَرِ این سفره به غیر از قفسی نیست
این کیست که حتی همهی هولِ قیامت
در پیشِ تجلّیِ ظهورش قَبَسی نیست
این کیست که در هولِ هراس آورِ محشر
جز سایهی او هیچ کجا دادرَسی نیست
این کیست که یک عُمر نبی گفت و ستودش
بالاتر از این دستِ خدا دستِ کسی نیست
- -
صد جام به شُکرانهی این باده شکستیم
تا هست علی تا به اَبَد باده پرستیم
خورشید اگر آب کُنَد پا به سَرَش را
جبریل اگر فرش کُنَد بال و پَرَش را
اَفلاک اگر خاک شود یا که غباری
از پایِ تو گر سُرمه کِشَد چشم تَرَش را
شب پُر کند از پولک و مهتاب و ستاره
دامانِ تو را تا که ببیند سحرش را
اینها همه هیچاند در آنجا که خداوند
رو کرده به شکلِ تو تمامِ هنرش را
نام تو چه دارد که به هنگام رَجَزها
از هِیبتِ آن شیر دریده جگرش راای شاهِ سواران نظری کُن به پیاده
حالا که خدا دست اُخُوَت به تو داده
- -
آرامش طوفانیِ گیسویِ تو عشق است
طوفانِ تماشاییِ اَبرویِ تو عشق است
با آتشِ هر ضربهیِ دستِ تو خدا گفت
تیغی بزنای مرد که هوهویِ تو عشق است
بر تیغهی شمشیرِ تو حَک کرده خداوند
بر پهنهیِ هر معرکه بازویِ تو عشق است
خورشید طلوع میکند از کُنجِ حریمَت
یعنی که در این خاک فقط کویِ تو عشق است
سجادهام از جنسِ غبارِ قدمِ توست
این قبله که داریم فرا رویِ تو عشق است
- -
سر تا به قدم هرچه که داریم فدایت
عشق است اگر سر بِدَوانیم به پایت
هر شعر که در عرش خدا گفت علی بود
هر شور که در خلقتِ ما گفت علی بود
سوگند به شبهایِ تماشاییِ مکه
نامی که محمد به حرا گفت علی بود
وِردی که به هنگامِ قنوتش به لبش داشت
ذکری که نبی وقتِ دعا گفت علی بود
آن نغمه که در کوچکیام مادرم آموخت
با کودکِ اُفتاده زِ پا گفت علی بود
لالاییِ ما بود همین نام که هر شب
با زمزمه و گریهی ما گفت علی بود
تا لحظهیِ مرگَم لبم از نام تو گویاست
یا حضرتِ حیدر تپشِ سینهی زهراست
شعرعید غدیرعلی اکبر لطیفیان
کار من نیست که بنشینم املات کنم
شان تو نیست که در دفترم انشات کنم
عین توحید همین است که قبل از توبه
باید اول برسم با تو مناجات کنم
سالی یک بار من عاشق نشوم میمیرم
سالی یک بار اجازه بده لیلات کنم
همه جا رفتم و دیدم که تو هستی همه جا
تو کجا نیستیای ماه که پیدات کنم؟
پدر خاکی و ما بچهی خاکی توایم
حق بده پس همه را خاک کف پات کنم
از توای پیر طریقت که سر راه منی
آن قدر معجزه دیدم که مسیحات کنم
از خدا خواسته ام هر چه که دارم بدهم
جای آن چشم بگیرم که تماشات کنم
تو همانی که خدا گفت: تو ربُّ الارضی
سجده بر اَشهد ان لایی الّات کنم
مثل ما ماه پیمبر به خودت ماه بگو
اشهد انّ علیّاً، ولی الله بگو
آینه هستم و آمادهی ایوان شدنم
آتشی هستم و لبریز گلستان شدنم
چند وقتی ست به ایوان نجف سر نزدم
بی سبب نیست به جان تو پریشان شدنم
سفرهی نان جویی پهن کنای شاه عرب!
بیشتر از همه آمادهی مهمان شدنم
آن که از کفر در آورد مرا مِهر تو بود
همه اش زیر سر توست مسلمان شدنم
از چه امروز نیفتم به قدومت، وقتی...
ختم شد سجدهی دیروز به انسان شدنم
روی خورشید تو خورشید پرستم کرده
با تجلّی تو در معرض سلمان شدنم
ده ذی الحجهی من هجده ذالحجهی توست
هشت روز است که آماده قربان شدنم
جان به هر حال قرار است که قربان بشود
پس چه خوب است که قربانی جانان بشود
شان تو بود اگر این همه بالا رفتی
حق تو بود که بالاتر از این جا رفتی
شانهی سبز نبی باطنش عرش الله است
تو از این حیث روی عرش معلّا رفتی
انبیا نیز نرفتند چنین معراجی
انبیا نیز نرفتند تو، اما رفتی
به یقین دست خدا دست پیمبر هم هست
پس تو با دست خودت این همه بالا رفتی
باید این راه به دست دگری حفظ شود
علت این بود که تا خیمهی زهرا رفتی
تو ولی هستی و منجیِ ولایت، زهراست
تو هدایت گری و روح هدایت زهراست
آی مردم به خدا نیست کسی برتر از این
ازلی طینتِ اولتر و آخرتر از این
تا به حالا که ندیدند و بعد از این هم...
اسد اللهترین حضرت حیدرتر از این
هیچ کس نیست گه عقد اخوت خواندن
بهر پیغمبر اسلام برادرتر از این
رفت از شانهی معراج نبی بالاتر
به خدا هیچ کجا نیست کسی سرتر از این
آن دو تا "ذات" در این مرحله یک "ذات" شدند
این پیمبرتر از آن، آن پیمبرتر از این
دستِ گرم پدر فاطمه در دست علی ست
بعد از این، بارِ نبوت همه در دست علی ست
شعرعید غدیرمحسن صرامی
دردمندیم و دوای ما نگاه دلبر است
حال عشاق از دعایش از همیشه بهتر است
ما نمک پرودهی این خانه بودیم از قدیم
هفت پشت ما خدا را شکر اینجا نوکر است
در حرمها هی نشستم پای ایوان طلا
باز ایوان نجف والله چیزی دیگر است
در ولایت شک کند هر کس روایت آمده
ریشهی این شک به واقع از گناه مادر است
رهبر سنی بماند کیست، شیعه رهبرش
حیدر است و حیدر است و حیدر است و حیدر است
دل به حیدر داده ام، اما به دستور خودش
جایمان داده علی در باغ انگور خودش
نور او با نور حق و نور پیغمبر یکی ست
انبیا را سخت حیران کرده با نور خودش
احتیاجی نه به لشگر دارد او نه یاوری
حیدر کرار خود بوده ست منصور خودش
هر کسی را قابل عشق خودش دید از ازل
در دل او جای داده تا ابد شور خودش
آمده آنکه به میدان علی در کار و زار
شک ندارم کنده با دست خودش گور خودش
او اولو الامر دوعالم بوده از روز ازل
بر نمیآید به وصفش کاری از دست غزل
مرتضی نفس نفیس شخص ختم الانبیاست
مصطفی او را گرفته مثل جانش در بغل
با خدا پیغمبر از حب علی گفت و شنید
پس ولایش میشود حی علی خیرالعمل
احتیاجی بر تبر در بت شکستن هم نداشت
خود به خود با دیدن او خرد شد لات و هبل
با علی هر کس در افتد ور میافتد بی گمان
از قدیم این شد میان مردمان ضرب المثل
ابتدایش را نفهمیدیم از کی از کجا
اینقدر فهمیده ام بی ابتدا بی انتها
با وجودی که خدائی کردنش پوشیده نیست
در خرابه میشود همسفره با مرد گدا-
دور خود میچرخد و هو میکشد حق حق کنان
رو به ایوان نجف میایستد قبله نما
یکصد و ده بار دور کعبه میگردم اگر
هر اذان آن بگوید نام صاحب خانه را
دور بیهوده نزن این خانه را بی حب او
ذرهای ارزش ندارد کار تو پیش خدا
هر سحر در خلوتم با او نیایش میکنم
عشق روز افزون از او هربار خواهش میکنم
مثل حق تنها ستایش هست مخصوص علی
پس امیرالمومنینم را ستایش میکنم
گفت بابایم که از عشق علی گفتم به تو
دخترت را هم به حب او سفارش میکنم
اهل وحدت را بگو وحدت خیالی بیش نیست
من کجا با دشمن این شاه سازش میکنم
باخدای بی علی از بت پرستان بدتر است
پس خدا را با علی با هم پرستش میکنم
سجده بر ایوان طلای او نکردن زشت نیست
پای این ایوان و این گنبد نمردن زشت نیست
ساقی کوثر دو عالم را نموده مست خود
شعرعید غدیر غلامرضا سازگار
فردوس به صحرای کویر آمده امروز
یا با نفس صبح عبیر آمده امروز
فرمان ز خداوند غدیر آمده امروز
پیغمبر (ص) اسلام بشیر آمده امروز
عید است، ولی عید غدیر آمده امروز
حیدر به همه خلق امیر آمده امروز
اصحاب، رس رود ارس را بگذارید
در عید علی (ع) دل به محمد (ص) بسپارید
عید است، ولی عید خداوند قدیر است
عیدی است که پیغمبر اسلام بشیر است
عیدی است که حیدر به همه خلق امیر است
عیدی است که بر جان عدو نار سعیر است
این عید نه نوروز، نه مرداد، نه تیر است
این عید غدیر است غدیر است غدیر است
حق است که از پاره دل گل بفشانید
تا عیدی خود را ز محمد (ص) بستانید
عیدی که ز معبود رضایت شده کامل
انوار جهانگیر هدایت شده کامل
از سوی خدا لطف و عنایت شده کامل
با نطق نبی امر وصایت شده کامل
آئین پیمبر (ص) به نهایت شده کامل
ابلاغ رسالت به ولایت شده کامل
جبریل دل از خواجه عالم برباید
با نغمه اکلمت لکم دینکم آید
حکم آمده از خالق دادار، محمد (ص)
ابلاغ کن از لعل گهربار، محمد (ص)ای دست خداوند تو را یار، محمد (ص)
برگیر عنان ناقه نگهدار، محمد (ص)
مگذار رود قافله مگذار، محمد (ص)
فریاد ز اعماق وجود آر، محمد (ص)
اعلام کن این حکم خداوند غدیر است
بعد از تو علی (ع) بر همه خلق امیر است
او شیر خدا فاتح پیکار تو بوده
جان بر کف و پیوسته خریدار تو بوده
در غزوه، احزاب و احد یار تو بوده
در حمله اشرار طرفدار تو بوده
در غار حرا شمع شمع شب تار تو بوده
شمشیر تو و خالق دادار تو بوده
این است که یک لحظه تو را ترک نگفته
این است که در موج خطر جای تو خفته
ظهر است و هوا شعله، زمین گرم، خدا را
بینید همه تابش خورشید و فضا را
آورده به یاد همگان روز جزا را
بگشوده پیمبر (ص) دو لب روح فزا را
یکباره ندا داد همه قافلهها را
نه قافلهها خلق زمین را و سما را
حجاج نه، عالم شده سر تا بقدم گوش
با نطق دل آرای محمد (ص) همه خاموش
منبر ز جهاز شتران حکم ز داور
داننده و گوینده ان حکم پیمبر (ص)
عنوان سخن رهبری ساقی کوثر
شمشیر نبی شیر خدا فاتح خیبر
کای خلق بدانید همه تا صف محشر
از ابیض و از اسود و از اصفر و احمر
هر کس که منم بر وی و بر نفس وی اولا
او راست علی (ع) ابن عمم رهبر مولا
این دست قدیر است قدیر است قدیر است
بر خلق بشیراست بشیر است بشیر است
پیوته نذیر است نذیر است نذیر است
خورشید منیر است منیر است منیر است
دانا وبصیر است بصیر است بصیر است
تا حشر امیر است امیر است امیر است
این حج و زکوه است و صلوه است صیام است
تا حشر امام است امام است امام است
این است که بر دوزخ و بر نار قسیم است
این است که تاحشر زعیم است زعیم است
این بر همه اسرار، علیم است علیم است
این آیت عظمای خداوند عظیم است
این است که مهرش همه جنات نعیم است
این است که بغضش شرر نار جحیم است
این است که از نار بشر را برهاند
در حشر شما را به محمّد (ص) برساندای مردم عالم به علی روی بیارید
بر خاک علی (ع) چهره طاعت بگذارید
بر صفحه دل نام علی (ع) را بنگارید
میراث نبی را به وصیش بسپارید
از غیر علی (ع) غیر علی (ع) دست خدا را بفشارید
این نصّ کلام الله و این قول رسول است
با مهر علی (ع) طاعت کونین قبول است
این جا نبی اصل نبی دست اله است
بی دوستیش هر چه ثواب است گناه است
در حشر تباه است تباه است تباه است
این است که بر لشگر دین مبر سپاه است
این است که بر خلق پناه است پناه است
قرآن و خداوند گواه است گواه است
کامروز زمعبود عنایت شده کامل
توحید و نبوت به ولایت شده کامل
این است امیری که خدا خوانده امیرش
این است وزیری که نبی خوانده وزیرش
این است بشیری که رسل بوده بشیرش
این است بصیری که خرد خوانده بصیرش
این است بزرگی که بزرگیست حقیرش
این است صراطی که نجات است مسیرش
بودند علی (ع) دوست اگر مردم عالم
بالله قسم خلق نمیگشت جهنم
سرچشمۀ لطف و کرم و جود علی (ع) بود
از روز ازل شاهد و مشهود علی (ع) بود
بر لوح و قلم مقصد و مقصود علی (ع) بود
در ارض و سما عابد و معبود علی (ع) بود
بر خیل ملک ساجد و مسجود علی (ع) بود
تا هست علی (ع) باشد و تا بودعلی (ع) بود
مردم، علی (ع) و آل علی (ع) مشعل نورند
بی نور علی (ع) مردم عالم همه کورند
ما غیر علی (ع) در دو جهان یار نداریم
داریم علی (ع) را به کسی کار نداریم
با دشمن او جز سر پیکار نداریم
بیم از ستم و طعنۀ اغیار نداریم
جز دوستی حیدر کرّار نداریم
بی او همه هیچیم و خریدار نداریم
روزی که سرشتند بعالم گل ما را
دادند همان لحظه بحیدر دل ما راای جان نبی جان دو عالم به فدایت
جنّ و ملک و حوری و آدم به فدایت
ارواح رسولان مکرم به فدایت
صد موسی و صد عیسی مریم به فدایت
لوح و قلم و عرش معظم به فدایت
هر چند نیم قابل من هم به فدایت
تا هست زبان سخن و نطق و سپاسم
بالله قسم جز تو امیری نشناسمای همدم ما پیشتر از آمدن ماای مُهر تولای تو نقش کفن ما
با مِهر تو حق روح دمیده به تن ما
با حّب تو جان باز رود از بدن ما
روزی که زبان یافت توان در دهن ما
شد نام دل آرای تو اول سخن ما
(میثم) نه، همه شفیته دار تو هستند
خاک قدم میثم تمار تو هستند
اشعار ناب غدیر
عباس براتیپور
تا شد به روی دست نبی (ص) مرتضی (ع) بلند
شد رایت جلال خدا برملا بلند
بشنید، چون که نغمه «یا ایهاالرسول»
گردید منبری همه از پشتهها بلند
مرآت پاک لمیزلی، آیت جلی
شد بر سریر دست حبیب خدا بلند
آیین پاک ختم رسل ناتمام بود
گر بر نمیشد آن مه برج ولا بلند
هنگامه شد به کوری چشمان دشمنان
شد بانگ مرحبا ز همه ما سوی بلند
خورشید دین، سپهر یقین، ختم مرسلین
شد زین سبب میان همه انبیا بلند
تا شد به عرش دست نبی ماه عارضش
شد این ندا ز بارگه کبریا بلند
تکمیل شد شریعت پاک محمدی
چونان که گشت دین خدا را لوا بلندای مظهر صفات خداوند لایزال
وی از تو آسمان ولایت به پا بلند
هرجا که بود پیکر هر ناتوان به خاک
هر جا که بود ناله هر بینوا بلند
هر جا که بود طفل یتیمی سرشکبار
هرجا که بود شعله شور و نوا بلند
از بهر دستگیری آنان سپندوار
یکباره میشد ا» ید مشکلگشا بلند
تا خانهزاد خود کُنَدَت کردگار پاک
بهرت نمود خانه خود را بنا بلند
آهنگ «تفلحوا» چو شنیدی ز کوی دوست
و آواز خوش چو شد ز حریم حرا بلند
یکباره دست بیعت خود را از روی شوق
کردی به سوی شمس رُسل، مصطفی بلند
مدحتگر تو ذات جلالت مأب حق
مدح تو کرده با سخن «هل اتی» بلند
پا بر حریم خانه، چون بگذاری از شرف
فریاد شوق میشود از بوریا بلند
با ذوالفقار تو همه جا آشکار بود
دست بلند شیر خدا، «لافتی» بلند
ما ریزهخوار خوان ولای توایم و بس
از لطف توست این که بُوَد بخت ما بلند
خمّ غدیر بود و به قدرت خدا نمود
جاه و جلال آن دُر یکدانه را بلند
در پهن دشت ظلمت کفر و نفاق و کین
همواره بود آیت شمس الضّحی بلند
باب المراد اهل جهانی و میکنند
بر آستان قدس تو دست دعا بلندای نفس قدرت ازلی، یا علی - نمای
نخل شکوه نهضت «روح خدا» بلند
ما پیروان مکتب سرخ ولایتیم
گر میزنیم گام سوی کربلا بلند
عرش خدا زغصه بلرزاند، آن زمان
تیغی که گشت بر سر آن مقتدا بلند
تا مست جام توست «براتی» به روزگار
سر میکند به عشق تو روز جزا بلند
پروانه نجاتی
دشت تا خیمه زد آهنگ خروشیدن را
چاه هم تجربه کرد آتش جوشیدن را
دست خورشید در آفاق رسالت چرخید
چنگ زد گیسوی تردید پریشیدن را
و بیابان چه تبی داشت از انبوه سکوت
تا مبارک کند این آینه پوشیدن را
عشق ابلاغ شد و حلقه مستان گُل کرد
تازه کرد آن خُم نو، چشمه نوشیدن را
پر شد آغوش غدیر از دم «بخٍّ بخٍّ»
تا بکوبد هیجانات نیوشیدن را
عطر «من کنتُ...» و غوغای «علی مولاه»
قافله قافله راند این همه کوشیدن را
مهدی رحیمی
دستی به هوا رفت و دو پیمانه به هم خورد
در لحظه «می» نظم دو تا شانه به هم خورد
دستور رسید از ته مجلس به تسلسل
پیمانه «می» تا سر میخانه به هم خورد
دستی به هوا رفت و به تایید همان دست
دست همه قوم صمیمانه به هم خورد
«لبیک علی» قطره باران به زمین ریخت
«لبیک علی» نور و تن دانه به هم خورد
یک روز گذشت و شب مستی به سر آمد
یعنی سر سنگ و سر دیوانه به هم خورد
پس باده پرید از سر مستان و پس از آن
بادی نوزید و در یک خانه به هم خورد
نادر بختیاری
السلامای غدیر! مَهبَط عشق!
مقصد دولت مسلّط عشق!
السلامای غدیر! مقصد یار!
وی گلافشان ز موجموج بهار!
چه بهاری توراست؟ کز خُم تو
مست عشقیم در تلاطم تو؟
تشنگان ولایتیم همه
عطش بینهایتیم همه
لب خشکم ارگ ترَک خوردهست
غیرتم بارها محک خوردهست
قصه اهل کوفه بودن چیست؟
مست آب و علوفه بودن چیست؟
لب، اگرتر کند علی (ع)، تیغیم
حنجرِ عارفانه تبلیغیم
از ولایت هر آن که دم نزند
نفس از بام صبحدم نزند
عشق را وقت استماع رسید
وحی در «حجةالوداع» رسید
ما علی (ع) را گرفتهایم هنوز
تا نبی (ص) را چو خویش، گُم نکنیم
از سبو میزدیم تا دیگر
جام را در شراب خُم نکنیم
ورنه «مروان»، «معاویه»، «هارون»
همگی از نبی (ص) سخن گویند
من، ولی، دستِ آن کسان بوسم
کز نبی (ص) زینبی (س) سخن گویند
غیر آل علی (ع) که میداند؟
دین احمد، به تیغ، پابرجاست
حقِّ بدعتگذار، شمشیر است
جایِ احساس و عشق، دیگر جاست
«ابن ملجم» نکشت، مولا را
مرگ، طاقت نداشت پیش علی (ع)
همه گفتند: امام را کشتند
لیک زنده است تا همیشه علی (ع)
لفط بر لفظ، من نمیبافم
هر طرف بنگرم، علی (ع) بینم
نه در آن کوچه یا در این خانه
هرکجا بگذرم، علی (ع) بینم
اوست نوری زلامکان و زمان
که جهان در شعاعهاش، گُم است
گر به دنبال دیدن اویی
عکسش افتاده در «غدیر خُ «» است
شیعه، سنیترین مذهبهاست
زان که سنت، ملاک هر شیعهست
زین سبب هرکه اهل سنت شد
دم ز حیدر زند، اگر شیعهست
سنی و شیعه را اگر فرقیست
اندک است آن چنان که دشنه و تیغ
هر دو در قلب خصم، خواهد شد
تا که خورشید، سرزند زستیغ
آفتاب، آفتابِ اسلام است
بر سرِ ی، سرِ حسین (ع) ببین
دین، به تیغ دو تیغه، مدیون است
«خیبر» و «خندق» و «حنین» بین
ذوالفقارِ ستیز! مولا
کوفیانه را به قعرِ گور فرست
جوشِ رجّالههاست از شش سو
سیصد و سیزده غیور فرست
همرهانم! برادران! دیریست
دشمنان، در کمین ما هستند
نه به دنبال، شوکت مایند
در پی مسخ دین ما هستند
بین ما، تا شکاف اندازند
فرقهها ساختند، بیهوده
اشتراکات را نهان کردند.
چون چراغی که میزند دوده
روشنایی بجو، که تاریکی
تیه گمراهی است باور کن
مصطفی، آن که ماه کامل ماست
هم ستاره علیست، آری چون.
علی (ع) آیینه خداوند است
عشق از او، انعکاس مییابد
نور، بر گِرِد قامتش پیچد
ماهِ من، ناشناس میتابد
یاد کن خلوتِ فقیران را
در شبِ سرِ یثرب و کوفه
گریهها، گریههای مولاوار
رازها، رازهای مکشوفه
پرده برداشت حیدر از اسرار
هرچه بود و نبود، با من گفت
غصهها را و زخمها را سرخ
دردها را کبود، با من گفت
بعد از آن صحبت غریبانه
اسمان را بنفش، میبنیم
آخرین مرد، خواهد آمد و من
آسب و تیغ و درفش، میبینم
آخرین مرد، آخرین امید
آخرین حامی ولایت حق
آخرین گردبادِ نورانی
انتشار عدالت مطلق
رضا اسماعیلی
ای علی،ای ارتفاعت تا خدا
بی نهایت، بیکران، بیانتهاای علی،ای همسر بانوی اب
جلوه حق، اسم اعظم، نور ناب
ای علیای خوب،ای تنهاترینای ملایک با نگاهت همنشین
ای علی،ای آفتاب حق سرشتای قسیم روشنیهای بهشتای فراتر از تصور، ازخیال
بحر عرفان، آفتاب بیزوالای تو خورشید نهان در زیر ابر
کوه علم و کوه حلم و کوه صبر
چون تو مردی نیست در این روزگار
هیچ تیغی نیز، همچون ذوالفقار
جان ما را کن ز عشقت منجلیای فدایت جان عالم، یا علی
کاش میکردیم بیعت تا بهار
میشکفتیم از کرامات علی
در بهارستان او گل میشدیم
زائر آواز بلبل میشدیم
از غدیر خم، سبویی میزدیم
در صراط عشق، هویی میزدیم
زائر کوی تولا میشدیم
جرعه نوش عشق مولا میشدیم
با نزول سوره سبز غدیر
باز میکردیم، بیعت با امیر
با علی، آیینهدار سرنوشت
وارث بوی خدا، بوی بهشت
شد غدیر خم، هلا،ای عاشقان!
میوزد عطر علی از آسمان
چیست تفسیر غدیر خم؟ علی
عشق را، مولا، عدالت را، ولی
چیست تفسیر غدیر خم؟ ولا
رستخیز عشق، بیعت با خدا
چیست تفسیر غدیر خم؟ حریم
رو به روی ما، صراط مستقیم
چیست تفسیر غدیر خم؟ امید
مژده رحمت به امت، بوی عید
چیست آیا این غدیر خم؟ سحر
صبح صادق، نور لبخند ظفر
چیست آیا...؟ ساقی و ساغر، شراب
اتشی در جان هستی، عشق ناب
چیست آیا...؟ خنده فتح المبین
روز اکمال رسالت، عید دین
چیست آیا...؟ سیب سرخی ناگهان
سهم ما از عشق، آری عاشقان
در غدیر خم خدا شد منجلی
در دل خورشیدی مولا علی
چیره شد فرمانروای آفتاب
گشت سهم آفرینش، نور ناب
عشق بارید و زمین آیینه شد
مهربانی وارد هر سینه شد
خاک را بوی نجیب گل گرفت
عالم هستی، تب بلبل گرفت
آسمان شد با زمین همسایه باز
شد زمین مهمانسرای اهل راز
چشمها با نور همبستر شدند
قلبها با هم صمیمیتر شدند
قبله توحید، آن جان جهان
روح ایمان، خاتم پیغمبران
در غدیرستان خم، اعجاز کرد
راز معصوم خدا را باز کرد
گفت پیغمبر: علی نور خداست
بعد من، او پیشوا و مقتداستای شمایان! امت سبز زمین
در میان خلق عالم، بهترین
حرف حق این است و در آن شبهه نیست
هم علی حق است و هم حق با علیست
عشق را در قلب خود دعوت کنید
با علی، نور خدا، بیعت کنید
این حقیقت از کسی مستور نیست
جانشین نور، غیر از نور نیست
در غدیر خم ولایت شد قبول
برد بالا دست مولا را رسول
رفت بالا دست خورشید غدیر
شد امام و متدای ما، امیر
عشق، بیعت کرد با نور خدا
شد عدالت، سرور و مولای ما
نور احمد، برگرفت از رخ نقاب
«آفتاب آمد، دلیل آفتاب»
زین بشارت، آسمان خندید مست
نور بارید و طلسم شب شکست
شد جهان، آیینه باران علی
عالم هستی، چراغان علی
جون علی، آیینه عدل است و داد
دست در دست علی باید نهاد.
چون علی، نور خدای سرمد است
بیعت ما با علی، با احمدست
شد ز عشق حق، وجودش صیقلی
هر که بیعت کرد، با نور علی
باز دل در کوی مستی گم شده
عالم هستی، غدیر خم شده
باز هم مستیم، از جام غدیر
باده مینوشیم با نام امیر
باز فصل شور و شیدایی شده
در زمین از عشق، غوغایی شده
آمده عید ولایت، عاشقان
روز اکمال رسالت، عاشقان
در غدیر خم، بیا کامل شویم
«یاعلی» گوییم و صاحبدل شویم
«یاعلی» گوییم تا بالا شویم
قطرهها،ای قطرهها دریا شویم
با علی، نور خدا، بیعت کنیم
عشق را در قلب خود، دعوت کنیم
با علی، هم عهد و هم پیمان شویم
هم زبان و هم دل قرآن شویم
با علی، قرآن ناطق، بوتراب
سوره عصمت، امام آفتاب.
چون که احمد گفت: او نور جلیست
بعد من،ای عاشقان! مولا، علیست
محمدعلی مجاهدی
چون وجود مقدس ازلی
شاهد دلربای لم یزلی
وقت پیمان گرفتن از ذرات
با صدایی رسا و بانگ جلی
«اولست بربکم» فرمود
پاسخ آمد از هر طرف که: بلی
تا بسنجد عیارشان، افرودخت
آتشی در کمال مشتعلی
داد فرمان، روند در آتش
تا جدا گردد اصلی از بدلی
فرقهیی ز امر حق تمرد کرد
گشت مطرود حق ز پر حیلی
با شقاوت قرین و مد شد
شد پریشان ز فرط منفعلی
فرقه دیگری در آتش رفت
ز امر یزدان قادر ازلی
نادر شد بهرشان چو خلد برین
که بود این سزای خوش عملی
با سعادت قرین شد و همدم
گشت مقبول حق ز بی خللی
بهر این فرقه حق عیان فرمود
جلوات نبی و نور ولی
که منم نور احمد مختار
مهر من نیست غیر مهر علی
ناگهان شد عیان در آن وادی
نور مولا علی ز بی حللی.
چون به خود آمدند، میگفتند
در حضور خدای لم یزلی
که: علی دست قادر ازلیست
رشته ما سوا به دست علیست
نصرالله مردانی
قسم به جان توای عشقای تمامی هست
که هست هستی ما از خم غدیر تو مست
در آن خجسته غدیر تو دید دشمن و دوست
که آفتاب برد آفتاب بر سر دست
نشان از گوهر آدم نداشت هر که نبود
به خمسرای ولایت خراب و باده پرست
به باغ خانه تو کوثری بهشتی بود
که بر ولای تو دل بسته بود صبح الست
در آن میانه که مستی کمال هستی بود
به دور سرمدیات هر که مست شد پیوست
بساط دوزخیان زمین ز خشم تو سوخت
چو در سپاه ستم برق ذوالفقار تو جست
هنوز اشک تو بر گونه زمان جاریست
ز بس که آه یتیمان، دل کریم تو خست
ز حجم غربت تو میگریست در خود چاه
از آن به چشمه چشمش همیشه آبی هست
هنوز کوفه کند مویه از غریبی تو
زمانه از غم تنهاییات به گریه نشست
دمی که خون تو محراب مهر رنگین کرد
دل تمامی آیینهها ز غصه شکست
مرتضی امیری اسفندقه
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟
صدای کیست که این گونه روشن و گیراست؟
که بود و کیست که از این مسیر میآید؟
چه گفته است مگر جبرییل با احمد؟
صدای کاتب و کلک دبیر میآید
خبر به روشنی روز در فضا پیچید
خبر دهید:کسی دستگیر میآید
کسی بزرگتر از آسمان و هر چه در اوست
به دستگیری طفل صغیر میآید
علی به جای محمد به انتخاب خدا
خبر دهید: بشیری به نذیر میآید
کسی که به سختی سوهان، به سختی صخره
کسی که به نرمی موج حریر میآید
کسی که مثل کسی نیست، مثل او تنهاست
کسی شبیه خودش، بینظیر میآید
خبر دهید که: دریا به چشمه خواهد ریخت
خر دهید به یاران: غدیر میآید
به سالکان طریق شرافت و شمشیر
خبر دهید که از راه، پیر میآید
خبر دهید به یاران:دوباره از بیشه
صدای زنده یک شرزه شیر میآید
خم غدیر به دوش از کرانهها، مردی
به آبیاری خاک کویر میآید
کسی دوباره به پای یتیم میسوزد
کسی دوباره سراغ فقیر میاید
کسی حماسهتر از این حماسههای سبک
کسی که مرگ به چشمش حقیر میآید
غدیر آمد و من خواب دیدهام دیشب
کسی سراغ من گوشه گیر میآید
کسی به کلبه شاعر، به کلبه درویش
به دیده بوسی عید غدیر میآید
شبیه چشمه کسی جاری و تبپنده، کسی
شبیه آینه روشن ضمیر میآید
علی (ع) همیشه بزرگ است در تمام فصول
امیر عشق همیشه امیر میآید
به سربلندی او هر که معترف نشود
به هر کجا که رود سر به زیر میآید
شبیه آیه قرآن نمیتوان آورد
کجا شبیه به این مرد، گیر میآید؟
مگر ندیدهای آن اتفاق روشن را؟
به این محله خبرها چه دیر میآید!
بیا که منکر مولا اگر چه آزاد است
به عرصه گاه قیامت اسیر میآید
بیا که منکر مولا اگر چه پخته، ولی
هنوز از دهنش بوی شیر میآید
علی همیشه بزرگ است در تمام فصول
امیر عشق همیشه امیر میآید...
ابوالقاسم حسینجانی
آسمان، سرپناه مولا بود
و زمین، کارگاه مولا بود
عاشقی، پابهپای او میرفت
چشم نرگس، نگاه مولا بود
هرچه میکرد، دلبری میکرد
مهربانی، سپاه مولا بود
عدل و آزادگی، که گم میشد
چشم مردم، به راه مولا بود
روز، هر چیز داشت؛ از او داشت
و شبان، شاهراه مولا بود
روز و شب را، به کار، وا میداشت:
این، سپید و سیاه مولا بود!
آب، از الغدیر، برمیداشت
مَشربی، که گواه مولا بود
کوفه، هرچند هم، که بد میکرد
باز هم، در پناه مولا بود!
پدر خاک بود و، خاکی بود
بیگناهی، گناهِ مولا بود!
محمود اکرامی
به آتش میکشم آخر زبان سربهزیرم را
به توفان میسپارم اسمانهای اسیرم را
منم من، گردبادی خستهام، زندانی خویشم
بگیرید آی مردم دستهای ناگزیرم را
تمام عمر باقی ماندهاش را گریه خواهد کرد
اگر توفان بخواند خندههای دور و دیرم را
درختان گردبادی رو به خورشیدند، از آن دم
که خواندم در مسیر باد، اندوه غدیرم را
شبی اندوه تابان علی (ع) از چاه بیرون شد
شبی سیراب دیدم جان سر تا پا کویرم را
منابع: خبرگزاری حوزه / باشگاه خبرنگاران جوان/ رجانیوز