۰۳ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۰۰:۰۶
گزارشی از قهرمانان روزهای سخت

آدم‌ها را در روزهای سخت و بحرانی می‌توان شناخت

در روزهایی که رأس اخبار در همه جای ایران سیل و خرابی و موضوعات مرتبط با آن است، عده‌ای زن، بچه و خانواده خود را رها کرده و برای رفع گرفتاری مردم در بحران پیش‌آمده از هر کاری کوتاهی نمی‌کنند.
کد خبر: ۳۹۶۳
به گزارش تابناک جوان به نقل از تبیان، در روزهایی که رأس اخبار در همه جای ایران سیل و خرابی و موضوعات مرتبط با آن است، عده‌ای زن، بچه و خانواده خود را رها کرده و برای رفع گرفتاری مردم در بحران پیش‌آمده از هر کاری کوتاهی نمی‌کنند. قهرمانانی که جنس هرکدام از آن‌ها از بقیه متفاوت بود. عده‌ی بسیار زیادی از آن‌ها همشهری‌های خود مردم سیل‌زده بودند که در روزهای ابتدایی که از گروه‌های جهادی و سازمان‌های دولتی خبری نبود، آستین همت را بالا زده و خدمت‌رسانی می‌کردند.
 
آدم‌ها را در روزهای سخت و بحرانی می‌توان شناخت

«محمد فاضل جوان، 27 ساله از اهالی دریاقلیِ محله ملاشیه اهواز» است که کمک‌رسانی به مردم را وظیفه خود دانسته و نقش خود را این شرایط به‌عنوان پیک خبررسان این‌گونه تعریف می‌کند:«ضرب‌المثل معروفی هست که می‌گوید: "از تو حرکت از خدابرکت" روزها شش کیلومتر راه خاکی را با موتور در رفت‌وآمد هستم تا بتوانم وضع آب را مشاهده و برای محله عین دو از شکستن سیل بندها خبر بیاورم. این هم کار و قدمی است که می‌توانم برای این مردم بردارم.»
 
آدم‌ها را در روزهای سخت و بحرانی می‌توان شناخت


وقتی می‌توان روزی‌رسان بودن خدا را در میان کیلومترها آب مشاهده کرد

در میان آب‌های روانی که سطح شهر گلستان را در برگرفته و مردم را مجبور به نقل‌مکان به مکان‌های دیگر کرده است، قایق‌های فراوانی دیده می‌شود که برای امدادرسانی و خدمت به مردم کار می‌کنند. در میان آن‌ها قایقی است که صاحب آن علاوه بر خدمت به مردم، گویی سفیری از جانب خدا برای رساندن روزی به یک حیوان نیز شده است.
 
آدم‌ها را در روزهای سخت و بحرانی می‌توان شناخت

او هرروز برای سگی که در تکه‌ای از خشکی محاصره‌شده از آب غذا می‌برد و دلیل خود را برای این کار می‌گوید: «سگ از آب می‌ترسد و از طرفی هم در این شرایط بحرانی نمی‌شود به او نزدیک شد. تا وقتی آب فروکش کند هرروز برایش غذا می‌برم.»
 
 
آدم‌ها را در روزهای سخت و بحرانی می‌توان شناخت

هرکسی هر کاری از دستش برمی‌آمد انجام می‌داد. وقتی با یکی از این‌ها باب گفتگو را باز کردم گفت: «مردهای خیلی از این خانم‌هایی که اینجا می‌بینی برای کمک به مناطق سیل‌زده رفته‌اند و ما خانم‌ها هم مثل سال‌های جنگ که پشت سنگرها کارهای پشتیبانی می‌کردیم، این بار هم صحنه را ترک نکرده و در حال مدیریت کمک‌های مردمی برای توزیع به این مناطق هستیم.»


وقتی در عین ناامیدی بذر امید کاشته می‌شود
 

در پل‌دختر اوضاع و شرایط خیلی سخت است و احساس امنیت برای مردم به ضریب پایینی رسیده است. اما در همین شرایط بازهم شاهد هستیم که از دل همین مردم، یک نفر شروع به امیدبخشی می‌کند. «خانم ام‌البنین آب سری ۳۵ ساله و کارشناس مامایی» از اهالی این منطقه است که خود و خانواده‌اش از خرابی‌های سیل در امان نمانده‌اند. او در کنار خدمات پزشکی ویژه‌ای که به خانم‌های باردار، نوزادان و کودکان دارد، با چسباندن برگه‌های پرینت شده «غصه نخور همشهری خدا بزرگه» به درودیوار شهر امید را در دل همشهری‌هایش به جریان می‌اندازد.
 
آدم‌ها را در روزهای سخت و بحرانی می‌توان شناخت

خانم ام‌البنین در رابطه با شرایط ایجادشده این‌چنین می‌گوید:«روحیه مردم خیلی خوب نیست! اما ما به خدا ایمان‌داریم و به او توکل می‌کنیم. ان شاء الله خودش اوضاع را درست می‌کند.»

امدادرسانی در قالب کمک های مردمی

باگذشت روزهایی از جریان سیل و رسانه‌ای شدن آن، خیلی عظیمی از گروه‌های جهادی در حوزه‌های مختلفی چون روحانیت، گروه‌های پزشکی،گروه‌های دانشجویی و همچنین گروه‌های جهادی مردمی به اشکال مختلف در خدمت‌رسانی به این شهرها ورود پیداکرده و با شیوه‌ها و ابزارهای مختلفی، از توانایی‌های خود برای امدادرسانی به مردم قدم برمی‌دارند.
 
آدم‌ها را در روزهای سخت و بحرانی می‌توان شناخت

دانشجویان هم آمده بودند

یکی دیگر از این گروه‌ها، گروه‌های جهادی است که دانشجویان در دانشگاه‌های مختلف به راه انداخته‌اند. گروه جهادی- دانشجویی شهید احمدی روشن که زیر نظر بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارومیه هستند از این دسته گروه‌ها هستند. آن‌ها طی یک برنامه‌ریزی دقیق و منظم دست یاری به اهالی سیل‌زده لرستان داده و فعالیت خود را در سه زمینه اصلی عمرانی، فرهنگی و خدمات پزشکی با گردآوردن دانشجویان متخصص به مناطق سیل‌زده خدمت‌رسانی می‌کنند.

آدم‌ها را در روزهای سخت و بحرانی می‌توان شناخت
آقای رشادت مسئول این گروه جهادی در گفت‌وگوی خود با تبیان می‌گوید: «در اقدام اول با همکاری دانشجوها به مدت یک هفته به شکل شبانه‌روزی غرفه‌هایی را برای جمع‌آوری کمک‌های نقدی و غیر نقدی مردم سیل‌زده در مراکز شهر ارومیه برپا کردیم. در قسمت بعد این کمک‌ها را به لرستان فرستادیم. در گام بعد از دوستانی که تمایل به حضور در مناطق سیل‌زده بودند، طی فراخوانی ثبت‌نام به عمل آوردیم و دانشجویان را به مدت یک هفته برای پاک‌سازی خانه‌ها از گل‌ولای و تهیه و توزیع غذا به گلستان و لرستان فرستادیم.»
 
آدم‌ها را در روزهای سخت و بحرانی می‌توان شناخت
 

روحیه مردم خیلی خوب نیست! اما ما به خدا ایمان‌داریم و به او توکل می‌کنیم. ان شاء الله خودش اوضاع را درست می‌کند


همیشه پای یک زن در میان است

از طرف دیگر گروهی همچون قدیم و روال همیشگی، پشت‌صحنه در حال آماده‌سازی و مدیریت کمک‌های مردمی و فرستادن به مناطق آسیب‌دیده هستند. بانوانی که در پایگاه‌های مختلف از هر خدمتی دریغ نمی‌کنند. یکی از این پایگاه‌ها «مسجد خلیل‌الله واقع در خیابان مدنی» است. جایی که با ورود به آن همدلی و همراهی بانوان را در هر سن و سالی می‌توان دید. هرکسی قسمتی از کار را به دست گرفته؛ یکی اطو می‌کند، دیگری پشت چرخ‌خیاطی نشسته و لباس می‌دوزد.

آدم‌ها را در روزهای سخت و بحرانی می‌توان شناخت
 

دختر جوانی قوطی‌های کنسرو،آب‌معدنی‌ها و مواد بهداشتی که رسیده بود را سامان‌دهی می‌کرد. در گوشه‌ای دیگر عده‌ای لباس‌های آماده‌شده را بسته‌بندی می‌کنند. خلاصه هرکسی هر کاری از دستش برمی‌آمد انجام می‌داد. وقتی با یکی از این‌ها باب گفتگو را باز کردم گفت: «مردهای خیلی از این خانم‌هایی که اینجا می‌بینی برای کمک به مناطق سیل‌زده رفته‌اند و ما خانم‌ها هم مثل سال‌های جنگ که پشت سنگرها کارهای پشتیبانی می‌کردیم، این بار هم صحنه را ترک نکرده و در حال مدیریت کمک‌های مردمی برای توزیع به این مناطق هستیم.»
 
آدم‌ها را در روزهای سخت و بحرانی می‌توان شناخت


حضور "حنیفا" پا به‌پای گروه‌های جهادی دیگر

از دیگر افراد و گروه‌هایی که می‌توان از فعالیت و خدمات آن‌ها یادکرد، گروه جهادی "حنیفا" است. گروهی که هسته اصلی آن متشکل از چند دختر جوان حدود 25-27 ساله‌ای است که با فعالیت‌های خود ثابت کرده‌اند خواستن توانستن است و انجام کار‌های خیر، زن و مرد نمی‌شناسد. نسترن دانه‌کار، مسئول گروه جهادی حنیفا در گفت‌وگوی خود با ما در رابطه با نوع فعالیت خود به مردم سیل‌زده می‌گوید: «گروه حنیفا در اتفاق اخیر سیل هم در گلستان و هم در لرستان حاضر شد. با توجه به اینکه تابه‌حال سابقه حضور در مکانی که سیل آمده را نداشتم و نمی‌دانستم شرایط چه طور است سعی کردم افراد کمتری را با خود همراه کنم و دونفره به این مناطق رفتیم. کار ما این بود که به محل اسکان و خانه‌های سالمی که مردم در بالای پشت‌بام ، جایی که بچه‌ها و مادرها حضور دارند می‌رفتیم. وسایل و لباس‌هایی که به کمک مردم جمع‌آوری‌شده را بین مردم توزیع کرده و در راستای روحیه بخشی به آن‌ها چنددقیقه‌ای را در کنار آن‌ها بودیم، با بچه‌ها توپ‌بازی می‌کردیم و نقاشی می‌کشیدیم.

در سفر به لرستان تنها رفتم. در آنجا داستان متفاوت بود. همه‌جا گل بود. توانستم فقط یک اسکان پیدا کنم که حدود 7 بچه بیشتر در آنجا حضور نداشتند. با توجه به شرایط موجود و اینکه همه زندگی‌ها در گل‌ولای بود، ناامیدی و خستگی در خانم‌ها دیده می‌شد. دست‌به‌کار شدم و تا جایی که در توانم بود خانه به خانه قسمت آشپزخانه که به قولی قلب خانه برای خانم‌ها به‌حساب می‌آید را در دست گرفته و شروع به تمیز کردن آن کردم . روزها خانه‌ها و آشپزخانه‌ها را تمیز می‌کردم و تحویل می‌دادم و شب‌ها در محل‌های اسکان حاضرشده و بچه‌ها را سرگرم می‌کردم.»
 
 
آدم‌ها را در روزهای سخت و بحرانی می‌توان شناخت


سارا قرآنی، دختر 22 ساله جوانی که اهل گرگان است ، هموطنان مخصوصاً کودکان سیل زده را تنها نگذاشت. او بعد از حادثه سیل در شهرهای گلستان و خوزستان با مراجعت به هلال احمر شهر خود، چند روزی را به کمک رسانی در برای بسته بندی مواد غذایی گذراند. او در گفت و گوی خود با تبیان خدمت رسانی و همراهی کودکان سیل زده را این گونه بیان می کند:« بعد از اینکه چند روزی را در هلال احمر برای بسته بندی و توزیع واد غذایی کمک کردیم، شوهر عمه ام که اهل روستای محمد آباد گرگان است، با من تماس گرفت خبر داد که تعدادی از اهالی روستا

خانه‌هایشان را در اختیار مردم سیل‌زده قرار داده‌اند و الآن این گروه از افراد ساکن شده در روستا ازنظر بهداشت و غذا تأمین هستند ولی تا این لحظه اقدامی برای کودکان آن‌ها نشده. بچه‌ها بحرانی را پشت سر گذاشته‌اند و هرروز ساعات فراغت زیادی دارد. شما جوانید و پرانرژی و خلاق و درزمینه کار با کودکان تجربه‌دارید، می‌توانید برای بچه‌ها فعالیت کنید. قبول کردم و فردای آن روز چندنفری به محمدآباد رفتیم و آمار گرفتیم، حدود ۸۰ بچه‌ی ۲ تا ۲۰ سال درون خانه‌های روستا ساکن بودند. دفتر فرهنگی روستا گفت که می‌توانند کانون فرهنگی شهید مکتبی را که کلاس و میز و صندلی داشت، در اختیار ما بگذارند.

آن روز خرید کرده، با چند نفر در رابطه باکم و کیف کارمان مشورت انجام دادیم و زیر نظر و توصیه‌های یک روانشناس و مربی کودک، تعدادی بازی و فعالیت را برنامه‌ریزی کردیم.چند روزی را با بچه‌ها بازی کردیم،نقاشی کشیدیم،قصه خواندیم و خلاصه هر آنچه که از دستمان برمی‌آمد را با آن‌ها گذراندیم.
ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.
گزارش خطا