نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران نخستین نیرویی بود که بعد از حمله ارتش بعث عراق به خاک کشورمان واکنش نشان داد. این نیرو همواره در طول جنگ از پیشتازان مقابله با هجوم دشمن بوده است؛ آن هم با تربیت خلبانان نترسی که هیچ هراسی از صدام و همپیالههایش نداشتند. شهید خلبان غفور جدی یکی از آن دسته خلبانان بود که خودش رفت؛ اما نامش تا همیشه ماند.
غفور جدی اردبیلی سومین فرزند خانواده بود که در سال ۱۳۲۴ در شهر اردبیل به دنیا آمد. پدرش فردی زحمتکش و از بانیان برگزاری مراسم عزاداری ابا عبدالله الحسین بود. عفور پس از قبولی در آزمون ورودی، به دانشکده خلبانی نیروی هوایی ارتش شاهنشاهی راه پیدا میکند. پس از گذراندن دوره مقدماتی پرواز در اواخر سال ۱۳۴۸ برای طی دوره تکمیلی به ایالات متحده فرستاده میشود.
پس از پایان امتحانات وینگ خلبانی به جدی اعطا میشود؛ از طرف نماینده نیروی هوایی ایالات متحده تماسی با خانواده شهید برقرار میشود مبنی بر اینکه آمریکاییها برای جذب ستوان دوم خلبان غفور جدی رضایت نیروی هوایی ایران را جلب کرده و فقط رضایت خانواده وی باقی میماند. پدر شهید در یک جمله به نماینده آمریکاییها میگوید: من فرزندم را برای میهنم پرورش داده ام!
مرکز حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس ارتش مینویسد که جدی در آمریکا نمیماند و در سال ۱۳۵۰ به کشور باز میگردد و طبق امریه ستاد فرماندهی نیروی هوایی به پایگاه هفتم شکاری شیراز منتقل میشود. در روز ۲۳ اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۲ کار عملیاتی غفور آغاز میشود. ساعت ۲ بعد از ظهر است که ستوان یکم خلبان غفور جدی به عنوان فرمانده هواپیمای فانتوم در کابین جلو پس از بازرسی هواپیما، خزش به ابتدای باند و اجازه از برج مراقبت در گرمای شیراز پرواز میکند.
بلافاصله پس از جمع شدن ارابههای فرود، جنگنده دچار لرزش میشود. جدی در ابتدا تصور میکند که این لرزش به خاطر گردابههای بجای مانده از پرواز جنگندههای جلویی است، اما پس از خارج کردن موتورها از حالت پس سوز، مشکل نه تنها مرتفع نمیشود؛ بلکه شدت مییابد. به مدت چند ثانیه بعد، چراغهای متعدد هشدار دهنده از کار افتادن سامانههای هواپیما به طور متوالی روشن و خاموش میشوند؛ به طوری که وی در تشخیص اینکه کدام سامانه دچار نقص شده، عملاً سردرگم میشود.
بلافاصله جنگنده نوسانهای زیادی از خود به نمایش میگذارد و ناگهان با زاویه شدیدی شروع به اوجگیری میکند. ناگهان جنگنده در آسمان وا میماند و جدی با هماهنگی خلبان کابین عقب، اهرم خروج اضطراری وی را فعال میکند و کمک خلبان در ادامه به سلامت با چتر به زمین فرود میآید.
بعد از اِجِکت کمک خلبان غفور مصممتر از قبل دوباره تلاش خود را برای کنترل دسته فرامین را آغاز کرده و خوشبختانه کنترل جنگنده را به دست میآورد. در راه بازگشت به فرودگاه، جنگنده دوباره همان رفتار را نشان میدهد، اما این بار نیز جدی افسار این اسب سرکش را در دست میگیرد و با سالم فرود آمدن جنگنده، به دریافت یک درجه ترفیع مفتخر میشود. وی در مراسم تشویق و تقدیر در بیان این دلاوری خود میگوید: عامل موفقیتم را یاد خدا، حفظ خونسردی و اجرای دقیق دستورالعملهای پروازی میدانم.
جدی در ادامه برای انجام وظیفه به پایگاه سوم شکاری همدان منتقل و سپس در شهریور ۱۳۵۵ برای طی دوره امنیت پرواز از آذر مرداد ۵۵ تا مرداد ۵۶ دوباره به ایالات متحده سفر میکند. پس از مراجعت، به پایگاه ششم شکاری بوشهر باز میگردد. این پایگاه آخرین پایگاه خدمتی شهید خلبان جدی بود. با شروع جنگ تحمیلی در حالی که سمت فرماندهی بازرسی و امنیت پرواز پایگاه را به عهده داشت فعالانه وارد صحنه نبرد دفاع مقدس میشود.
در کتاب ثبت پروازی وی قبل از جنگ پرواز با بزرگانی، چون شهید بزرگوار سرهنگ جواد فکوری (بعنوان فرمانده گردان ۷۱ شکاری، کابین جلو) امیر سرتیپ دوم فرج الله براتپور (در آن زمان سروان، هم کابین عقب و هم کابین جلو)، شهید سرتیپ خلبان علیرضا یاسینی (در آن زمان ستوان دوم) و بسیاری دیگر به چشم میخورد. در اردیبهشت سال ۵۲ با توجه به شجاعتی که جدی از خود نشان داد، از طرف نیروی هوایی ۳ ماه مرخصی تفریحی ایالات متحده به وی داده میشود. غفور در این سفر سیاحتی از تفریح منصرف شده و گواهینامه خلبانی بویینگ ۷۴۷ را نیز دریافت میکند. با شروع جنگ، بعضی از خائنین به زعم خود قصد تشویق غفور به ترک ایران را داشتند که وی در پاسخ به آنها این چنین گفت: این همه هزینه در زمان صلح برای تفریح ما خرج نشده، ما برای چنین روزهایی تربیت شده ایم.
در نیمهها آبان ماه ۱۳۵۹ مادر شهید جدی ماهها بود که فرزند خود را ندیده بود؛ از طرفی حجم عملیاتهای محوله به پایگاه بوشهر به حدی بود که غفور صلاح نمیدید همرزمان خود را برای مدت طولانی تنها بگذارد؛ بنابراین قرار شد که مادرش به تهران بیاید و غفور نیز به وی بپیوندد. برگه مرخصی برای روز ۱۷ آبان صادر شده بود و غفور از شب قبل وسایل سفر خود را مهیا نموده بود. طبق برنامه قرار بود ۲ نوبت عملیات جنگی با حضور جدی انجام گردد و سپس به مرخصی برود.
دو نوبت پرواز با موفقیت انجام شد و خلبان غفور جدی از کمک خود سروان خلبان خلج به قصد ترک پایگاه خداحافظی کرد. به محض اینکه آنها از هم جدا شدند دوباره ماموریتی به غفور ابلاغ گردید که شهید جدی بلافاصله به خلج میگوید: آماده شو برویم. وی حتی در اقدامی که تا آن زمان بی سابقه بود ساعت و گردنبند الله خود را به سرباز خود تقدیم میکند. شاید غفور میدانست که دیگر بازگشتی در کار نیست.
حصر آبادان در حال تکمیل بود و سیل تسلیحات سنگین ارتش عراق از محور بصره در حال ورود به مرز ایران. وظیفه سومین پرواز عملیاتی سرهنگ ۲ خلبان غفور جدی و سروان خلبان خلج بمباران کاروان توپهای توپخانه سنگین دشمن در اطراف بصره بود. فانتوم با قدرت به دشمن هجوم میبرد. ماموریت به خوبی انجام میشود. غفور راه وطن را در پیش میگیرد. در همین لحظه ناگهان موشک زمین به هوا به جنگنده برخورد میکند؛ اما غفور جدی خلبانی نبود که بگذارد حتی لاشه جنگنده اش در خاک عراق بماند. آتش لحظه به لحظه زبانههای بلندتری به خود میگرفت. هر دو خلبان با توجه به از بین رفتن مقدار زیادی از سطوح کنترل دم و همچنین نداشتن فشار هیدرولیک، با تمام قدرت سعی داشتند جنگنده را در حالت پروازی نگهدارند.
با تلاش و همت ستودنی هر دو خلبان، جنگنده F-۴ به نخستین نقطه نشانه زمینی سرزمینهای تحت کنترل نیروهای خودی که همان رودخانه بهمن شیر بود میرسد. گرمای سوزان شعلهها اینک کابین عقب را کاملاً آماج ضربات خود قرار داده بود و ماندن در هواپیما دیگر به صلاح نبود. در لحظهای که هر دو خلبان تصمیم به خروج اضطراری از جنگنده میگیرند، ارتفاع پرواز بسیار پایین بود و تلاش جدی هم برای اوج گیری به جایی نمیرسید. به ناچار دو خلبان دستگیره خروج اضطراری روی صندلی را کشیده و به بیرون پرتاب میشوند. با توجه به اینکه خلبان خلج زودتر اقدام به خروج اضطراری میکند، در ارتفاع بالاتری از جنگنده خارج میشود و به سلامت به زمین میرسد، اما راکتهای صندلی شهید سرهنگ ۲ خلبان غفور جدی در ارتفاع پایین تری فعال میشود و متاسفانه نه چتر فرصت گرفتن سرعت عمودی سقوط جدی را پیدا میکند و نه صندلی مجال جدا شدن از خلبان را مییابد. در نتیجه غفور با سرعت بالایی به زمین برخورد میکند.
پیکر پاک شهید جدی به تهران و از آنجا به وسیله یک فروند هواپیمای C-۱۳۰ به پایگاه دوم شکاری منتقل میشود. مردم شهید پرور و انقلابی اردبیل با شنیدن خبر شهادت غفور جدی با پای پیاده عازم تبریز میشوند و تقریباً نیمی از جاده ۱۵۰ کیلومتری آن را میپیمایند تا اینکه جنازه شهید به وسیله آمبولانس به غسالخانه اردبیل انتقال مییابد. امام جمعه اردبیل با اینکه از نظر شرعی نیازی به غسل شهید نیست، خود شخصاً این کار را انجام میدهد و بر پیکر پاک شهید نماز میگذارد.
برادر شهید که قبل از غسل، پیکر غفور را دیده بود میگفت: با توجه به شدت ضربه وارده که شکستگی دنده ها، پارگی اعضای داخلی بدن و خونریزی داخلی را در پی داشت، تنها لخته خونی از دهانش جاری شده و مقداری خون مردگی در پهلویش به چشم میخورد. پیکر کاملاً سالم بود و تبسمی بر روی لبانش داشت. گویی اگر به اسم صدایش میکردی از خواب بیدار میشد!
تشییع جنازه بسیار با شکوهی برای شهید غفور برگزار و به مدت یک هفته در شهر عزای عمومی اعلام شد و از آن تاریخ مبدا حرکت دستههای عزاداری شهر از مقابل منزل پدر شهیدتبدیل شد. پدر شهید هنگام شهادت غفور گفت: امانتی بود دست ما که خداوند آن را پس گرفت.
گفتنی است شهید سرهنگ ۲ خلبان غفور جدی علاقه خاصی به پرواز بر خلیج فارس داشت و در زمان شهادت، در طی ۴۵ روز ۸۰ پرواز جنگی را در کارنامه پروازی خود ثبت کرده بود.
پس از شهادت از طرف ستاد فرماندهی نیروی هوایی و شخص شهید بزرگوار سرهنگ خلبان جواد فکوری برای بزرگداشت مقام شامخ شهید از خانواده وی به آن مرکز دعوتی به عمل میآید. در آن ملاقات شهید فکوری به عنوان فرمانده سابق گردان ۷۱ شکاری (گردان پروازی شهید غفور جدی) گریست و گفت: من خاطرات خوبی با شهید جدی داشتم.
میگویند زمانی که شهید خلبان غفور جدی در آمریکا دوره خلبانی را میگذراند، در پاسخ به یکی از استادانش که از او خواست شهروندی آمریکا را بپذیرد و در نیروی هوایی امریکا خدمت کند، پاسخ داده بود: "دوست دارم کفن ام پرچم ایران باشد... "
روحش شاد و یادش گرامی باد.