۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۴:۴۴

ماجرای سریال بی همگان + نقد فیلم و خلاصه قسمت ها

خلاصه داستان سریال بی همگان و نقد این سریال را بخوانید.
کد خبر: ۶۷۴۱۱
تعداد نظرات: ۱ نظر

ماجرای سریال بی همگان + نقد فیلم و خلاصه قسمت ها

ماجرای سریال بی همگان را به همراه نقد این سریال را بخوانید. بی‌همگان مجموعهٔ تلویزیونی ایرانی در ژانر درام به کارگردانی بهرنگ توفیقی است که فیلم‌نامهٔ آن به دست سعید جلالی و علیرضا کاظمی‌پور به نگارش درآمده است. مهدی سلطانی سروستانی نقش اصلی این مجموعه را ایفا می‌کند. این مجموعه در ۶ مهر ۱۴۰۱ از شبکهٔ سه به نمایش درآمد و در ۲۳ آبان به پایان رسید. بی‌همگان پربازدیدترین مجموعهٔ تلویزیونی مهر و آبان ۱۴۰۱ در سرویس اینترنتی تلوبیون شد.

خلاصه ماجرای بی همگان

امیرعلی (با بازی محمد صادقی) پس از آزادی از زندان در تلاش است تا سال‌های از دست رفته را جبران کند و زندگی تازه‌ای را برای خود بسازد، اما سرنوشت شرایط دیگری را برای او رقم می‌زند و او برای رسیدن به خوشبختی ناگزیر است تا با مشکلات بزرگتری دست و پنجه نرم کند.

ماجرای سریال بی همگان

موضوع سریال بی همگان + نقد

سریال «بی‌همگان» تا قسمت بیستم همچون ساخته قبلی گروه سازنده‌اش یعنی «افرا» است؛ از شباهت در محتوا و شخصیت‌پردازی گرفته تا استفاده از بازیگران مشترک با نقش‌های یکسان. خط اصلی داستان هردو اثر ماجرای عشق پسر فقیر به دختر پولدار و سنگ‌اندازی‌ها و تحقیر‌های پدر دختر است، در هردو اثر پسر فقیر از راه به در می‌شود با این تفاوت که در «افرا» پسر فقیر به قتل می‌رسد، اما در «بی‌همگان» پسر با دیگری ازدواج‌کرده و از زندگی دختر ثروتمند بیرون می‌رود.

جذابیت سریال از نیمه دوم

«بی‌همگان» شاید تا نیمه داستان حرف جدیدی برای گفتن نداشته باشد و همان تم و ایده تکراری تاریخ سینما و تلویزیون از فیلم فارسی تا به امروز را دنبال می‌کند. ایده پسر خوش قلب تهی دست و دختر پولدار بریده از خانواده، اما سریال در نیمه دومش از این کلیشه دور شده، و بعدازآن است که به سمت جذابیت گام برمی‌دارد.
گویی تمام شخصیت‌ها از نیمه دوم اثر وجه دیگری از وجودشان را به مخاطب نشان می‌دهند؛ امیرعلی سرگردان و خسته از تلخی‌ها و بدشانسی‌های روزگار با ازدواجی در ظاهر اجباری به آرامشی عمیق می‌رسد، یوسفیان برای مقابله با رانت‌خواری عزمش را جزم می‌کند و الناز از دختری محجوب و باشخصیت به دختری حسود و کینه‌ای تبدیل می‌شود.
فیلم‌ساز با هوشمندی و سر صبر و حوصله در نیمه اول داستان به‌قدری شخصیت‌ها را خوب و دقیق به مخاطب معرفی می‌کند و زمینه‌های لازم برای این تغییرات را در داستان می‌چیند که مخاطب به‌راحتی این تغییر و تحولات شخصیت‌های داستان را می‌پذیرد و با آن‌ها همراه می‌شود و این مهم‌ترین رمز موفقیت یک اثر نمایشی است.

بی همگان
درواقع در سریال «بی همگان» مخاطب با انسان‌های فرازمینی که هیچ شناختی از آن‌ها ندارد، روبه‌رو نیست و فیلم‌ساز زیرکانه برش‌هایی از زندگی قابل‌باور برای مخاطب را در سریال گنجانده است و شخصیت‌ها بر اساس آنچه مدام درکنارمان اتفاق می‌افتد طراحی‌شده‌اند و هر تماشاگری با هر ایده و جایگاهی می‌تواند خودش و اطرافیانش را در سیر قصه پیدا کند تا حس هم ذات پنداری به‌عنوان برگ برنده هر درام در این سریال به‌درستی محقق شود.

بی‌همگان به سر شود بی تو به سر نمی‌شود

داستان سریال «بی‌همگان» مصداق بارز این مصرع از غزل مشهور مولاناست: بی‌همگان به سر شود بی تو به سر نمی‌شود. هم می‌توان گفت منظور همان وجود مقدس الهی است که اصل هستی و مرکز دایره آفرینش است و بدون او بنده هیچ است، امیرعلی قطعاً اگر اعتقادات قوی و توکل نداشت در کوران حوادث تلخ زندگی تسلیم می‌شد.

بازیگران سریال بی همگان
در مفهومی تقلیل یافته می‌توان گفت خانواده مهم‌ترین دارایی هر فرد است و بدون خانواده فرد هیچ پشتوانه‌ای بعد از خدا ندارد و به‌صورت خاص‌تر پدر محور اصلی و کانونی استواری خانواده است. در «بی‌همگان» مخاطب با خانواده‌هایی اصیل و درست حسابی روبه‌روست و درواقع خانواده به معنای حقیقی کلمه به تصویر کشیده شده است.
دو خانواده مسلمی و یوسفیان که داستان حول زندگی آن‌ها روایت می‌شود گرچه ازنظر فرهنگ، سطح اقتصادی و حتی باور‌های دینی با یکدیگر متفاوت‌اند، اما در هردو اعضا، روابط درست و محترمانه با یکدیگر دارند؛ از یکسو پدر و مادر مورداحترام فرزندان هستند حتی در خانواده یوسفیان مهشید برخلاف تصور رایج در عرف و سینما، نمونه یک نامادری دلسوز و بامحبت است و از سوی دیگر فرزندانی که مورداحترام و مشورت والدین قرار می‌گیرند.

بازیگران بی همگان
الناز و امیرعلی اگرچه برای رسیدن به یکدیگر با مخالفت خانواده‌ها روبه‌رو هستند، اما همواره در چارچوب ادب و احترام خواسته‌های خود را بیان می‌کنند، یادمان بیاید امیرعلی در مقابل تمام تحقیر‌ها و توهین‌های پدر الناز فقط سکوت می‌کند و درخواستش را مطرح می‌نماید و یا الناز همواره با حجب و حیای خاصی با پدرش صحبت می‌کند و باوجود اخلاف نظری که با او دارد، پدرش را عاشقانه دوست دارد و سعی می‌کند نگرانی‌های پدرانه او را درک نماید.
اهمیت نقش پدر در شکل‌گیری شخصیت و اعطای عزت‌نفس به فرزند به‌ویژه در مورد شخصیت میثم بسیار مشهود است. میثم که بعد از قتل پدرش تمام عقده‌هایش سرباز کرده و به پسری پرخاشگر و عصبی تبدیل‌شده به‌تدریج تحت تأثیر رفتار‌های مؤدبانه و محترمانه امیرعلی قرار می‌گیرد، امیرعلی که گرچه ادعای پدری برای او ندارد، اما سعی می‌کند با دردودل کردن با او و شریک کردن او در مسائل و مشکلات خانواده عزت‌نفس را به او برگرداند. فیلم‌ساز با به تصویر کشیدن رابطه میثم و امیرعلی در کنار رابطه مهشید و الناز سعی دارد تا کلیشه‌های غلط موجود درباره روابط نامادری و ناپدری با فرزندان را درهم بشکند.

امیرعلی قهرمان «بی‌همگان»

امیرعلی بی‌تردید قهرمان محبوب «بی‌همگان» است، پسری آرام و محجوب و کم‌حرف که نه خوشحالی زیاد و نه فوران خشم در چهره‌اش چندان نمایان نمی‌شود. پسری که در دامان خانواده‌ای معتقد و همراه و همدل بزرگ‌شده و هیچ‌گاه سطح اقتصادی پایین خانواده مانعی برای تلاش و پیشرفت او نبوده است، اینکه چگونه از ابتدا رابطه عاشقانه میان او و الناز شکل‌گرفته از نقاط مبهم داستان است وجا داشت فیلم‌ساز بجای برخی از سکانس‌های اضافه با فلش بک‌های بیشتری گذشته این دو نفر را به تصویر می‌کشید.
درست است امیرعلی در ابتدا برای رهایی از زندان با مریم ازدواج می‌کند، اما به‌تدریج تحت تأثیر شخصیت صبور و متین مریم قرار می‌گیرد. مریم نمونه‌ای از زن‌های جوان خودساخته‌ای است که گرچه بر اساس تقدیر دربند شوهری لاابالی و خلاف‌کار است، اما تمام سعی خود را می‌کند تا پول حرام وارد زندگی خود و فرزندانش نشود. زن تنهایی که باید در چند جبهه بجنگد؛ بیماری دختر و عمویش (پدر همسرش)، مرگ شوهر و سرکشی پسر. تلاش‌های مریم برای نجات زندگی‌اش برای مخاطب دل‌نشین است و حتی مخاطب زندگی آرام با امیرعلی و خانواده خوب او را حق مریم بعد از گذراندن تنش‌های گذشته می‌داند.


بیشتر بخوانید: بازیگر نقش گلنار در سریال گیلدخت چه کسی است ؟


شروع تلخ با ادامه امیدوارانه

در پایان باید گفت «بی‌همگان» یک درام خانوادگی تمام‌عیار است که گرچه با داستانی تکراری و تلخ و کشدار آغاز شد، اما توانست در ادامه با محوریت قرار دادن زندگی جوانان و پرداخت به مسائلی، چون نقد رانت و رانت‌خواری و مفاسد اقتصادی، نقد پول‌های شبهه دار و حرام، توجه ویژه به تولیدات دانش‌بنیان به‌عنوان راه برون‌رفت از فشار تحریم‌ها و بیان موانعی که بر سر راه جوانان خلاق و کارآفرین است، مخاطب تلویزیون را با خود همراه سازد.
تعدد شخصیت‌های داستان سبب شد تا «بی‌همگان» روایتی باشد از زندگی آدم‌هایی از طیف‌های مختلف؛ از خانواده ثروتمند یوسفیان گرفته تا خانواده مسلمی و خانواده اصلان؛ از امیرعلی نخبه گرفته تا ارشیا مکار و حیله‌گر، از یوسفیان نادم و پشیمان تا برادران بانفوذ گوهران و از الناز شکست‌خورده گرفته تا مریم صبور و قانع و قطعاً یکی از امتیازات «بی‌همگان» همین تعدد و تنوع شخصیت‌هاست که سبب شده مخاطب بتواند باهم ذات پنداری با حداقل یکی از این کاراکترها، سریال را هر شب دنبال کند.

سریال بی همگان

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال بی همگان

پلیس‌ها به محل کار شاپور رفته اند و از یکی از کسبه می‌خوان که او را پایین به دم در بکشد، او با دیدن پلیس‌ها شروع به فرار میکند که پلیس‌ها او را داخل شرکت دستگیر می‌کنند و با خود می‌برند…
مهشید در خانه حرص می‌خورد و خانم برادر شوهرش او را آروم می‌کند، ولی او اصرار داره که حتما به پلیس خبر بدن که الناز میگه بایدصبر کنیم…

قسمت ۳۷ سریال بی همگان

امیرعلی به بیمارستان منتقل شده است و شاپور هم پیش ارشیا رفته و به او میگه که کار امیرعلی و تموم کرده و مثل مرغ رو زمین بال بالمی زده و بعید می‌دونم که حالا حالا‌ها از جاش بلند شه و شایدم رفته باشه اون دنیا…
ارشیا هم یه چک براش می‌کشه که او میگه مبلغ کمه و ارشیا هم قول میده که بیشتر از اینا بهش برسه…

قسمت ۳۶ سریال بی همگان

مهرداد به سر قرار با امیرعلی رفته و به او میگه که می‌خوام گوشی ارشیا رو برام باز کنی، امیرعلی اولش مقاومت می‌کنه، ولی با اصرار‌های مهندس می‌پذیره و با فهمیدن این که او دیگر جایی برای موندن نداره، او را به داخل کارگاه خودش و رفیقاش راه میده…

قسمت ۳۵ سریال بی همگان

امیرعلی با دکتر تقوی درباره خرابکاری ارشیا حرف می‌زند و حدس می‌زنه که او هم گمون می‌کنه الناز هم باهاش هم دست بوده باشد…
امیرعلی و مریم در حال اسباب کشی هستند، فاطمه دردش گرفته و رضا می‌خواد او را به دکتر ببرد و نگرانش است، آن‌ها مشغول کارهستند که ارشیا به او زنگ می‌زنه و میگه می‌خوام ببینمت…

قسمت ۳۴ سریال بی همگان

امیرعلی برای بچه‌ها لباس خریده و هر دوشون کلی ذوق زده اند، مریم کلی ازش می‌پرسه گرون نخریدی که او میگه پاداش گرفتم، دلممی خواست براشون یه چیزی بخرم…
مریم برای خوابوندن بچه‌ها به اتاق میره که امیرعلی صداش می‌زنه و میگه بره تو حیاط، باهاش کار داره…

قسمت ۳۳ سریال بی همگان

الناز به همراه عمو و زن عموش از پدرش جدا میشه و مهرداد، ارشیا را پیش خودش نگه می‌دارد تا باهاش حرف بزنه…

قسمت ۳۲ سریال بی همگان

همه در خانه آقا قاسم دور هم نشسته اند و مثل خانواده‌های گرم با هم حرف می‌زنند، امیرعلی هم سایتی که برای کار مریم زده را بهشنشون میده و قول میده که خودش همه چیز و بهش یاد بده، فاطمه هم که از دور حواسش به حرف‌های اوناس، میگه عکاسی کار‌ها با منو امیرعلی و رضا هم کلی سر به سرش می‌گذارند، که او ناراحت می‌شود…

قسمت ۳۱ سریال بی همگان

امیرعلی به همراه رضا خودش رت به کارخونه در حال سوختن رسانده، حال چند تا از کارگر‌ها خراب شده و دکتر تقوی به آقا ابراهیممیگه به کارگرا بگه که برن خونه تا اوضاع که درست شد، برگردند…

قسمت ۳۰ سریال بی همگان

ارشیا به کارخونه رفته است که الناز سر راهش سبز میشه و ازش می‌پرسه خبری از پدرش داره که میگه خبری ندارم و نمی‌دونم میخوان چیکار کنن، الناز به خاطر کمک دیشبش کلی ازش تشکر می‌کنه و هی من و من می‌کنه تا حرفی بزنه که پشیمون میشه و میره…

قسمت ۲۹ سریال بی همگان

آقای حیدری با آقا قاسم تماس گرفته و به او میگه که تمام خرج و مخارج کفن و دفن را خودش حساب کرده که او ازش تشکر می‌کنه وبعد هم به مریم اطلاع میده…

قسمت ۲۸ سریال بی همگان

مریم و ریحانه خانم در حال جمع کردن ترشی‌ها هستند، میثم از مدرسه برگشته و میگه بچه‌های مدرسه کلی گند دماغ بودند و با کسیجور نمی‌شدند که مریم براش چشم و ابرو میره و میگه برو وسایلتو بذار و بیا کمک…
میثم به اتاق رفته و کل روزش را برای بابا بزرگش تعریف می‌کنه و میگه چرا هنوز خوابیده و با صدای مادرش جلدی میره…

قسمت ۲۷ سریال بی همگان

خانواده امیرعلی به خانه مریم و پسرش رفته اند تا به آن‌ها برای اسباب کشی کمک کنند که آقا قاسم سراغ خانه را از آن‌ها می‌گیرد وامیرعلی میگه یه انباریه که تغییر کاربری داده، شده خونه…

قسمت ۲۶ سریال بی همگان

ریحانه خانم و فاطمه کنار مریم نشسته اند و آلبوم قدیمیشون و به او نشان می‌دهند، امیرعلی هم با یک جعبه شیرینی به خانه رفته ورضا خبر کار پیدا کردن او را به خانواده می‌دهد و امیرعلی هم بهشون توضیح میده که لازم نیست نگران باشید و الان کل مسئولیتکارخونه با دکتر تقوی استادمه…

قسمت ۲۵ سریال بی همگان

خانواده امیرعلی به خانه مریم و پسرش رفته اند تا به آن‌ها برای اسباب کشی کمک کنند که آقا قاسم سراغ خانه را از آن‌ها می‌گیرد وامیرعلی میگه یه انباریه که تغییر کاربری داده، شده خونه…

قسمت ۲۴ سریال بی همگان

نماینده دادستان به کارخونه رفته تا با همه کارگر‌ها تصویه حساب شود، الناز به آن جا رفته که ارشیا جلوشو و می‌گیره و همه چیز راتعریف می‌کنه، الناز به داخل سالن میره و رو به کارگر‌ها میگه نیازی به انتخاب نماینده نیست و خودم همه کار‌ها را انجام میدم که نمیتونه و حتی قبل از خروج از کارخونه ماشینش نیز ضبط می‌شود….

قسمت ۲۳ سریال بی همگان

آقا کرامت به استقبال امیرعلی رفته و او را به داخل خانه دعوت می‌کند، امیرعلی هم سر به زیر به سمت در ورودی میره و مقابل مریموایمیسه که میثم به سمتش میره و یک لگد به چمدونش می‌زند و بیرون میره…

قسمت ۲۲ سریال بی همگان

امیرعلی و مریم سر سفره با هم عقد نشسته اند و مریم با اجازه عمو کرامت بله را به امیرعلی می‌دهد…
آقا ابراهیم به همراه مهندس یوسفیان به خانه اش رفته تا چند روزی را آن جا پنهان بماند، خانواده آقا ابراهیم به خوبی از مهندساستقبال می‌کنند، ابراهیم خان و پسر کوچکش کنار مهندس نشسته اند و با او حرف می‌زنند…

قسمت ۲۱ سریال بی همگان

آقا کرامت به داخل بر می‌گرده که مریم میگه چرا اجازه دادید بره؟ ولی او میگه چیزی نیست و بر می‌گرده… مریم هم به لیلا میگه دست نورا را بگیرد و به اتاقش برود…

قسمت بیستم سریال بی همگان

آقا قاسم به دیدن امیرعلی در زندان رفته تا شرط آقا کرامت در خصوص آزادی اش را بهش بگوید…

قسمت نوزدهم سریال بی همگان

امیرعلی در بندش نشسته و کتاب‌هایی که الناز براش فرستاده را می‌خواند که نوبت ملاقات می‌شود و او بیرون می‌رود که الناز را پشت شیشه مقابلش می‌بیند…

قسمت هجدهم سریال بی همگان

کارگر‌ها در کارخونه اعتصاب کرده اند و اوضاع حسابی خراب است، مهرداد هم به آن جا رفته است و به داخل اتاقش می‌رود که پویان و ارشیا را مشغول خنده و هر و کر می‌بیند و با پویان بحث می‌کند و میگه این جا چه خبره که پویان میگه از اول قرارمون همین بود، ولی پویان سعی می‌کنه با لبخند جواب بده که مهرداد از نوعش برخوردش او را تحقیر می‌کنه و میگه سریعا به برادرت زنگ بزن بگو بیاد این جا که پویان میگه هر حرفی دارید به من بگید، ولی او میگه شما اندازه این حرفا نیستید و با گفتن این که همه کارگر‌هایی که اخراج شدند، بر می‌گردند، هر دو آن‌ها را از اتاقش بیرون می‌کنه و میگه هر کاری که دلم بخواد انجام میدم…

قسمت هفدهم سریال بی همگان

آقای حیدری مهمانان آقا کرامت را بدرقه می‌کند، مریم هم مسیر رفتن آن‌ها را از پشت پنجره نگاه می‌کند، آقای حیدری به داخل بر می‌گرده و به آقا کرامت میگه رضایت بده و خودش را رها کند که آقا کرامت میگه من زیاد وقت ندارم او هم تایید می‌کنه و میگه برای همین میگم که کار اساسی باید انجام بدین که تا آخر عمر تامین باشن…

قسمت شانزدهم سریال بی همگان

آقا قاسم در زندان به ملاقات امیرعلی رفته و با او حرف می‌زند، آروم آروم بهش میگه قاضی حکم داده و قتل غیر عمده، فقط باید پول دیه رو بدیم تا خیلی زود از این جا بیای بیرون…

قسمت پانزدهم سریال بی همگان

امیرعلی از زندان با مادرش تماس گرفته و با او حرف می‌زنه و تلاش می‌کنه تا آرومش کنه، بعد از صحبت با مادرش هم به الناز زنگ میزنه تا حال او را بپرسد، الناز بهش میگه پدرم با ازدواجمون موافقت کرده، اما از طرف دیگه فهمیده که خلیل برای دوستات قطعات و میبرده و با پلیس سراغ دوستاتم رفته…

قسمت چهاردهم سریال بی همگان

خانواده امیرعلی با وکیل صحبت می‌کنند که او میگه باید بذاریم تا حکم بیاد، ولی آقا قاسم اصرار داره بره خونه آقای کرامت تا ازش رضایت بگیره که وکیلش میگه فعلا موقع اش نیست و ممکنه بدتر بشه…

قسمت سیزدهم سریال بی همگان

مریم و پدر اسلان در حال راه رفتن هستند که آقا کرامت بی جون روی صندلی می‌نشیند و مریم میگه بهتره شما یکم استراحت کنید، منم برم دفتر اسلان که او میگه منم باهات میام…

قسمت دوازدهم سریال بی همگان

همه در خانه پدری امیرعلی منتظر آن‌ها هستند، بعد از سر رسیدنشون، مادر و پدر امیرعلی شروع به سرزنش هر دو آن‌ها می‌کنند که الناز با گفتن ببخشید می‌خواد از خونه بره بیرون که پدرش میگه کجا و به سمتش میره…

قسمت یازدهم سریال بی همگان

ابراهیم و خلیل به کارگاه رفیقای امیرعلی رفته اند تا درباره کار با او حرف بزنند… ابراهیم با دوستای امیرعلی کلی حال می‌کنه و آن هارا تشویق می‌کند…

قسمت دهم سریال بی همگان

خانواده امیرعلی از آن جا بیرون آمده اند، مهشید و الناز به دنبال مهرداد می‌دوند و از او درباره حرف هایش به امیرعلی سوال میپرسند که مهرداد لام تا کام حرف نمی‌زنه و میگه می‌تونی از خودش بپرسی…

قسمت نهم سریال بی همگان

خانواده امیرعلی از آن جا بیرون آمده اند، مهشید و الناز به دنبال مهرداد می‌دوند و از او درباره حرف هایش به امیرعلی سوال میپرسند که مهرداد لام تا کام حرف نمی‌زنه و میگه می‌تونی از خودش بپرسی…

قسمت نهم سریال بی همگان

مادر امیرعلی در آشپزخانه مشغول خورد کردن سبزی است و امیرعلی هم حاضر شده تا به سرکار برود و قبلش از مامانش خواهش میکنه که امروز به خانه الناز اینا زنگ بزنه و یک وقت برای خاستگاری بگذارند….

قسمت هشتم سریال بی همگان

آدم‌های ارشیا منتظر اومدن امیرعلی هستند تا او را گوش مالی بدهند، از قضا امیرعلی هم موقع رفتن با الناز حرف می‌زنه و بی حواس سوار همون ماشینی که آدم‌های ارشیا توش هستند، می‌شود و بعد از تموم شدن متوجه میشه اشتباه کرده و آقایی که عقب نشسته، چاقو زیر گلوش می‌ذاره و میگه اگر تکون بخوری شاهرگتو می‌زنم…

قسمت هفتم سریال بی همگان

ارشیا با همان کارگری که جاسوسش توی خط تولید است حرف می‌زند و دوربین نصب می‌کند تا کامل همه را زیر نظر بگیرد.
مهرداد از راه می‌رسه و به او می‌گه علت این که این همه کارگر‌ها را زیر نظر دارد چیست و ماجرای قرارش با گوهران تو باشگاه تنیس را به رویش می‌آورد و میگه …

قسمت ششم سریال بی همگان

امیرعلی در کارخونه مشغول عکس برداری از قطعات دستگاه‌ها می‌باشد و یک به یک همه آن‌ها را چک می‌کند، یکی از کارگران کارخونه او را از دور و یواشکی نگاه می‌کند که از طرفی دیگر یک کارگر دیگه به سراغش می‌رود و ازش می‌خواد که چند لحظه به جایی برود…

قسمت پنجم سریال بی همگان

پدر اسلان در حال رفتن به خانه است که نوه اش را مشغول دعوا با دوستش می‌بیند و او را با خودش به خانه می‌برد…

قسمت چهارم سریال بی همگان

الناز در خانه پای لپ تاپ نشسته و کشور‌های مناسب برای مهاجرت را نگاه می‌کند که مانی پیشش میره و به خاطر جواب ندادنگوشیش سر به سرش می‌ذاره که مهشید مادرش به خانه میره و به مانی میگه بره پایین کمک مادرش…

قسمت سوم سریال بی همگان

طلبکار امیرعلی به در خانه آن‌ها رفته است و در نبود امیرعلی با پدرش قاسم صحبت می‌کند و قضیه سفته‌های پیمان و امضایامیرعلی را تعریف می‌کند که هر دو پدر و مادر امیرعلی شوکه می‌شوند و او میگه که وقتی دیدم امیرعلی توجهی نکرد، به خاطر عملمادرم و خرج دوا و درمون، مجبور شدم پیش شما هم بیام…

قسمت دوم سریال بی همگان

امیرعلی به دیدن دایی اش رفته است و با هم گپ می‌زنند، داییش فوت پیمان را تسلیت میگه و امیرعلی هم بابت این که براش سندگذاشته تشکر می‌کند و درباره کار با هم حرف می‌زنند…

قسمت اول سریال بی همگان

امیرعلی و پیمان ماشینی مرز را رد کرده اند و به سمت ایروان می‌روند، الناز با فلان تماس گرفته و با او حرف می‌زند که فلان میگه ما باهم هیچ ربطی نداریم و باید فراموشم کنی که الناز با گریه تلفن را قطع می‌کند…

 

منبع: فارس / شمانیوز / ویکی پدیا.

ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.
نظرات مخاطبان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
ahm
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۲:۰۰ - ۱۴۰۲/۰۲/۱۸
یعنی فیلمای ایرانی چراینجورین اخه مزخرف بود کلا بازیگرنقش اول مثال مهدی سلطانی درنقش مهرداد کلا این چ نقش مزخرفی رو قبول کرده بود اخه همش فقط بهش زورمیگفتن اخرم کشته شد هیچ غلطیم نکرد مثلا عرشیا کلا دروبود کلا فیلم همشو بگند کشید اما اخرش چیکارش کردن اونم تو39قسمت کلا یک ثانیه نشون داد ک پلیس گرفتش توکل فیلم ب هرچی خواست انجام میداد فیلم یجوری باید باش ک بیشترطرف خوب برنده داشته باش نکه طرف بد همش ریس بودزورمیگفتن هیچکسم نمیتونست کارکنه امیرعلیم ک اخرش بهترشد باز با عظق ک مخاست ازدواج نکرد اصلا مخاطب بیشتر عصابش بهم مریزه واصلا نگاه نمیکنه و بایدجورباش ک ادم ازغیلم لذت ببره و بگه خوردی دیدی چیکارت کرد فیلمای هندی وخیلیای دیگ مثلا توی 2ساعت نیم ساعت یا20دقیقه شوادم بدا میبرن بقیه شوادم خوبا سریالای خارجی یجوری هست ک ک اگ یک قسمت یا دوقسمت ادم بدازورمیگن وباز دوقسمت ادم خوبا یجوریه ک ادم 500 قسمتو 800 قسمت مردم نگاه میکنن اما فیلمای ایرانی رو تا20قسمت بیشترسریالاشون روی عصاب مردم هستن. پمیگم هیچ سریال وفیلم خوب نبوده اما مثل بی همگان وفیلم گیلدوخت مزخرفن وچندتای دیگ اما فیلم سردچوخه مثلا ک الان یادم هست خوبه وفیلمای چند دودهه قبلی ایرانیام عالی بوداما حالا ی فیلمای مزخرف مثل فیلم لیسانسا نمیگم خیلی بده اما خیلی لوس بازیه دیگ
گزارش خطا