۱۳ مهر ۱۴۰۱ - ۱۶:۵۰

خاطره بهزاد فراهانی از سریال امام علی (ع)

بهزاد فراهانی هنرمند پیشکسوت رادیو، تئاتر، سینما و سریال‌های تلویزیونی در بخش پنجم گفت وگو با «پروژه تاریخ شفاهی سینمای ایرنا» خروجی نشست‌های شبانه خود با مهدی فتحی برای بازی در سریال امام علی(ع) را بیان می‌کند.
کد خبر: ۶۳۱۵۴

بهزاد فراهانی

بهزاد فراهانی هنرمند پیشکسوت رادیو، تئاتر، سینما و سریال‌های تلویزیونی در بخش پنجم گفت وگو خروجی نشست‌های شبانه خود با مهدی فتحی برای بازی در سریال امام علی(ع) را بیان می‌کند.بهزاد فراهانی در بخش های اول، دوم، سوم و چهارم این مصاحبه؛ ضمن روایت زندگی شخصی خود به نحوه ورودش به هنرهای تئاتر و صداپیشگی در رادیو پرداخت. قسمت پنجم این گفت و گو به هنر بازیگری ایشان در سریال های تلویزیونی اختصاص دارد.

رسیدیم به بخش سریال های تلویزیونی. در مورد این فعالیت هایتان هم می گویید؟
من در سریالی با نام یکی از این روزها بازی کردم که درباره رییس جمهوری بود که در یکی از کشورهای آمریکای لاتین به قدرت رسیده بود. او همان ابتدا هر چه شرکت آمریکایی در این کشور وجود داشت را  بیرون و سفیر آمریکا را هم اخراج کرد. او با نگاهی عامیانه و پوپولیستی به دگرگون سازی کشورش پرداخت. مثل وضعیت کشوری مثل ونزوئلا. 
البته این را بگویم که هوگو چاوز رییس جمهور سابق ونزوئلا برخلاف تصور رایج، انسان بسیار بزرگی بود. مردم خیال می کنند او سواد خاصی نداشت ولی چاوز یکی از بزرگترین نظریه پردازهای مارکسیست مدرن بود. چند سال قبل یکی از کتاب های ایشان در  ایران منتشر شد به نام لیبرالیسم. تحلیلی که چاوز در این کتاب ارائه داده است از همه تحلیل هایی که تا کنون فلاسفه مارکسیسم از لیبرالیسم کرده اند غنی تر و بهتر است. بیخود نبود که وقتی به ایران آمد به ارزش های ایران، احترام می گذاشت.

کدام نقشتان را بیشتر دوست دارید؟
اول نقشم در سریال کت جادویی را و دوم بازی در آلبوم خانوادگی که محمدرحمانیان در سال ۱۳۶۹ آن را کارگردانی کرد. این مجموعه هفت قسمت داشت که هر کدام مستقل از دیگری بود. من در دو بخش آن نقش اول را داشتم. وصیت کرده ام که هر وقت از دنیا رفتم اگر خواستند اثری از من را به نمایش بگذارند بازی من در آلبوم خانوادگی باشد. این سکانس را دوست دارم چون دخترم گلشیفته فراهانی هم در آن است. این یک سکانس زیباترین بازی است که از خود سراغ و آن را بسیار دوست دارم.

در سریال امام علی(ع) چه طور به نقش معاویه رسیدید؟
من نرسیدم میرباقری رسید.

 شما سراغ داود میرباقری رفتید یا او نزد شما آمد؟
پیش از این که این پروژه شروع شود آقای میرباقری به من گفت یک خبر خوب برایت دارم ولی نمی گفت آن خبر چیست؟ تا این که فهمیدم نقش معاویه را روی خود من نوشته است. قبلا دو بار در سریالهای ایشان بازی کرده بودم یکی گرگها و دیگری رعنا. هر دو نقش را هم دوست داشتم.
در سریال امام علی، من و مهدی فتحی خدابیامرز نشست های شبانه ای را با هم داشتیم. آنجا قرار گذاشتیم که کاری کنیم که متر کارمان در سطح مترهای بازی در ایران نباشد و مانند آثاری باشد که در بیرون از ایران خلق شده است مانند بازی آنتونی کوئین در نقش حمزه سیدالشهدا در سریالهای محمدرسوال الله و عمرمختار.
الحق و الانصاف وجود میرباقری خیلی در درخشش ما تاثیرگذار بود. او مطالعات زیادی درباره این سریال کرده و تمام اسناد آن دوران را ورق زده بود. خانواده او هم اهل کتاب بودند. او همه این منابع را در اختیار من و مهدی قرار داد.
 با توجه به این که معاویه از منفورترین شخصیت ها در جامعه ما است واکنش مردم کوچه و خیابان در برابر شما چگونه بود؟
برخی به من احترام می گذاشتند و بعضی بی احترامی می کردند. در بعضی از برخوردها با مردم، آنها کودک خود را به من می دادند تا او را ببوسم. اما واکنش های دیگری هم بود. مثلا یکی از روزنامه نگاران شاخص، حتی فحش های رکیکی در مقالاتش به من داد. البته این ناسزاها تنها به خاطر بازی من در سریال یاد شده نبود و موضع گیری های سیاسی و رفتن دخترم گلشیفته از ایران را نیز شامل می شد.

واکنش شما چه بود؟
برای این بددهنی ها تره هم خرد نکردم. من هم فحش بلدم ولی آن را فقط به دشمن میهنم می دهم.

چه خاطراتی از پشت صحنه و حواشی این سریال دارید؟
سریال امام علی(ع) دنیایی از خاطره بود. بخشی از سریال در گرمای مرداد ماه در حوالی شهر فین در جنوب استان هرمزگان فیلمبرداری شد. چادر معاویه بسیار گرم بود و آن قدر عرق از بدنمان جاری می شد که فقط آب می خوردیم و نمی توانستیم غذا بخوریم. در فین نخل ها آن قدر بلند است که تیرهای چراغ برق دیده نمی شود. از این رو بهترین جا برای فیلمبرداری همین جا بود. نگهبانان معاویه از هموطنان اهل سنت بودند که از بلوچستان ایران آمده بودند. آقای سیدحسن خامنه ای برادر رهبری این افراد را آورده بود. آنها سیه چرده بودند و خوب هم کار می کردند.
یک روز سر صحنه بودیم و به اصطلاح گرمای خرما پزون در فین حاکم بود. گرمای خرما پزون را هم تا خودتان از نزدیک لمس نکنید متوجه نمی شوید. مهدی فتحی (نقش عمروعاص) در نمایی ایستاده و عرق، شر شر از سر و صورتش روان و فیلمبردار هم مشغول فیلمبرداری بود. ناگهان دیدیم فتحی افتاد روی خاک. ابتدا فکر کردیم سکته کرده است. بلندش کردیم و جرعه ای آب را در دهانش ریختیم و صورتش را با آب شستیم. فتحی در همان حالت گفت این حالت از تشنگی به او دست داده است.
پرسیدم چرا نگفتی تشنه ات است تا به تو آب دهیم؟
گفت آخر بهزاد، من که نباید بدون اجازه معاویه آب بخورم! و این را جدی می گفت.
چنین چیزهای عجیبی را در جریان ساخت این فیلم می دیدیم. اما عجیب ترین خاطره ام مربوط به جوان سیاهی لشکری بود که در مرخصی سربازی به ما کمک می کرد. عوامل سریال شب ها روی تخت های ۳ طبقه ای می خوابیدند که بغل چمن قرار داشت. یک شب که خواب بودیم کسی نعره ای از ته وجود زد. به طرف صدا که آمدیم مشاهده کردیم صدا متعلق به همین جوان و مار او را زده است . او را پایین آوردیم و با کمک آقا حسن خامنه ای به بیمارستانی در بندر عباس بردیم. عوامل پزشکی روی خونش کار کردند و به او خیلی رسیدند تا سلامتی اش را بار دیگر به دست آورد. 
من و فتحی هم او را بوسیدیم و خداحافظی کردیم. اما فردا شب هم وقتی روی تخت خوابیده بودیم دومرتبه فریاد او را شنیدیم. مار دوباره این جوان را زده بود. جوان را به مرکز درمانی در بندرعباس بردند و من فردا به او سر زدم. با او سر صحبت را باز کردم. گفت هیچ کس، جز یک مادر پیر را ندارد.

برای همین از سیدحسن آقای خامنه ای خواهش کردیم با توجه به شرایط خاص این جوان، معافیتش را از سربازی بگیرد تا بتواند پیش مادر کهنسالش باشد. چون گویی مارها از او خوششان آمده است! (با خنده). خدا پدر حسن آقای خامنه ای را بیامرزد دنبال کارش را گرفت و کارت معافیت برای این جوان صادر شد.
گارسون مشهور یک رستوران 
جایی خواندم که زنده یاد مهدی فتحی وقتی می خواست نقش ژان والژان بینوایان ویکتورهوگو را بازی کند شب ها پالتویی مندرس و پاره پاره می پوشید و به محلات مرفه تهران می رفت. او به مغازه ها رجوع می کرد و با مردم آنجا مواجه می شد و صحبت می کرد. این  عمل را برای این انجام می داد تا نوع برخورد افراد با فقرا و ژنده پوشان را از نزدیک لمس کند و بتواند خود را به جای ژان والژان بگذارد. درست است؟
این را نمی دانم ولی مطمئنم که او حدود ۳ ماه را به صورت ناشناس در یک رستوران محله یوسف آباد تهران گارسونی کرد.
چرا؟
برای این که آن غرور مسخره ای که می تواند دامن هر هنرمندی را بگیرد را بشکند. از طرفی خدمت به مردم را نیز فراگیرد. این قبیل کارها جزو فرامین کنستانتین استانیسلاوسکی است. 


بیشتر بخوانید

 

منبع : ایرنا

ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.
گزارش خطا