۰۵ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۱:۱۵

زن آدمکش: انتقام برادر جوانم را گرفتم

زن آدمکش: انتقام برادر جوانم را گرفتم
خیلی عجله کردم! باید قبل از آن که دست به سلاح می‌بردم لحظاتی را به عاقبت این کار می‌اندیشیدم، اما آن روز حال خودم را نمی‌فهمیدم چرا که وقتی فیلم‌ها و تصاویر جشن تولد برادرزاده‌ام را تماشا می‌کردم ناگهان لیوان مشروب را سر کشیدم و ...
کد خبر: ۵۸۵۹۱
تعداد نظرات: ۱ نظر

 اینها بخشی از اظهارات زن جوانی است که جمعه گذشته و با شلیک از سلاح شکاری مرد ۶۵ ساله‌ای را در ورودی آرامگاه خواجه ربیع مشهد به قتل رساند و لحظاتی بعد هم توسط شهروندان دستگیر شد. «صدیقه – ش» روز گذشته در حضور قاضی دکتر صادق صفری (بازپرس ویژه قتل عمد) به بازسازی صحنه جنایت پرداخت و ماجرای این قتل وحشتناک را در حالی تشریح کرد که سرهنگ ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمد پلیس آگاهی خراسان رضوی) و سروان آرمین منفرد (افسر پرونده) نیز در محل وقوع جنایت حضور داشتند.

 

 

او گفت: پسر مقتول حدود یک ماه قبل برادر کوچک مرا با شلیک گلوله کشته بود و من هم به قصد انتقام پدر او را درحالی به قتل رساندم که در مراسم عزاداری شرکت کرده بود و قصد خروج از آرامگاه خواجه ربیع را داشت.

این زن ۴۳ ساله در حاشیه تشریح صحنه جنایت  سرگذشت خود را نیز بازگو کرد و به سوالاتی درباره این ماجرای تاسف بار پاسخ داد.

اسمت چیست؟ صدیقه – ش

چند سال دارید؟ ۴۳ ساله هستم.

 

 

سواد هم دارید؟ بله! تا مقطع سیکل (سوم راهنمایی) درس خواندم.

اهل مشهد هستید؟ نه! در روستای خور از توابع شهرستان کلات به دنیا آمدم و در آن جا هم بزرگ شدم.

چند خواهر و برادر دارید؟ ۳ برادر و یک خواهر دارم ولی من فرزند بزرگ خانواده هستم و برادرم «هادی» که یک ماه قبل در یک درگیری مسلحانه به قتل رسید از همه کوچک تر بود.

پدرت مخارج شما را تامین می کرد؟ پدرم مردی معتاد بود و اوضاع اقتصادی خوبی نداشتیم به همین دلیل هم «هادی» برادر کوچک‌ترم نتوانست درس بخواند او حتی سواد نوشتن هم نداشت.

 

 

پس چگونه هزینه‌های زندگی را تامین می‌کردید؟ برادرانم کارگری می‌کردند همین برادر کوچکم هیچی از زندگی نفهمید و مدام در باغ‌های مردم علف درو می‌کرد. بعد هم با همین کارگری یک دستگاه موتور برای جمع کردن علف‌ها خرید و با آن که کمرش آسیب دیده بود ولی باز هم کار می کرد.

شما بعد از ترک تحصیل چه می‌کردید؟ من وقتی درس و مدرسه را رها کردم به امور خانه داری مشغول شدم تا این که ازدواج کردم.

هنگام ازدواج چند ساله بودید؟ ۱۴ سال داشتم که با پسر عمه‌ام ازدواج کردم.

به او علاقه مند بودید؟ نه! اصلا پدرم انتخاب کرد. در واقع با نظر پدر و مادرم به خواستگاری پسر عمه‌ام پاسخ مثبت دادم ولی آنها اشتباه کردند.

چرا؟ چون من و همسرم هیچ تفاهم اخلاقی با هم نداشتیم و مدام با یکدیگر مشاجره می کردیم.

عاقبت مشاجره هایتان چه شد؟ ما به هیچ وجه یکدیگر را نمی‌فهمیدیم یعنی دو انسان متضاد بودیم به طوری که بارها پس از قهر و آشتی بالاخره از او طلاق گرفتم اما باز رجوع کردم.

دلیل خاصی داشت که بعد از طلاق دوباره با هم ازدواج کردید؟ به خاطر تنها پسرم بود او آن زمان ۹ سال بیشتر نداشت و من نمی‌توانستم اشک‌های پسرم را تحمل کنم.

الان با همسر و فرزندتان زندگی می‌کنید؟ نه! حدود ۳ سال قبل دوباره طلاق گرفتم و با پسرم زندگی می‌کردم  چون همواره تحقیر می‌شدم.

پسرت مجرد است؟ نه! به تازگی نامزد کرده است. چرا که به خاطر طلاق من از خدمت سربازی معاف شد و من هم او را که اکنون ۲۱ ساله است داماد کردم.

چرا دوباره طلاق گرفتید؟ گفتم که ما اصلا با هم تفاهم نداشتیم ولی این اواخر به او سوء ظن داشتم که با زن دیگری رابطه دارد!

یعنی الان همسر سابقت ازدواج کرده است؟ نه! هنوز مجردی زندگی می‌کند و در بنگاه خرید و فروش خودرو مشغول کار است ولی به پسرم کمک می کند!

برادر کوچکت (هادی) هم متاهل بود؟ بله! او یک دختر ۹ ساله دارد و اکنون همسرش نیز باردار است. برادرم خیلی دوست داشت تا پسری داشته باشد اما حالا که مشخص شد جنین همسرش پسر است او را به نامردی کشتند!

دلیل اختلاف برادرت با طرف‌های مقابل چه بود؟ ما با متهمان به قتل برادرم فامیل هستیم. یک روز همین متهم به قتل (حسین – ف) با افراد دیگری به باغ یکی از بستگانم رفته بودند که برادرم «هادی» وقتی آن افراد خلافکار را همراه «حسین – ف» دیده بود، آن ها را از باغ بیرون انداخت که همین موضوع موجب بروز کینه و اختلاف شد.

قبلا هم با یکدیگر درگیری داشتند؟ بله! یک بار در منطقه الهیه چاقوکشی کرده بودند که هر دو طرف زخمی و در بیمارستان بستری شدند.

در بازجویی‌ها گفتید برادرت اسلحه خریده بود، چرا؟ به دلیل اینکه طرف‌های مقابل به ویژه «حسین- ف» او را تهدید به قتل می‌کرد، «هادی» هم اسلحه‌ای خرید و به خانه من آورد تا آن را مخفی کنم ولی من به او التماس کردم که با اسلحه درگیر نشود چون بدبخت می‌شود!

او هم چیزی نگفت و اسلحه دست من باقی ماند.

چرا فکر می کنید «حسین – ف» قاتل برادرت است؟ در حالی که فرد دیگری به قتل او اقرار دارد؟ به دلیل این که ما متهم به قتل را نمی‌شناسیم و او را هرگز ندیده‌ایم. یک ماه قبل «حسین – ف» داخل خودرو بود که به سوی برادرم تیراندازی کردند و من او را قاتل می‌دانم به همین دلیل هم به فکر انتقام از پدر او بودم چرا که مدام پولش را به رخ ما می‌کشید.

برادرت (مقتول) با شما زندگی می‌کرد؟ نه! او خودش متاهل بود و به تازگی منزل ۵۰ متری نقلی را با فروش طلاهای همسرش خرید که من هم در نزدیکی منزل او زندگی می‌کردم.

گفتید با طرف‌های مقابل فامیل بودید؟ چرا اختلاف را با گفت وگو حل نکردید؟ متاسفانه هیچ کدام از بزرگ‌ترها در این ماجرا دخالت نکردند حتی پدرم هم نیامد. فقط لج و لجبازی بود که زندگی همه ما را نابود کرد.

پدرت به دلیل اعتیاد دخالتی در زندگی شما نداشت؟ این یکی از عوامل بود. پدرم حتی در جشن عروسی برادرم نیز حضور نداشت چون آن زمان به دلیل نگهداری کریستال در زندان بود و تحمل کیفر می‌کرد.

شما چرا دست به سلاح بردید و پدر «حسین – ف» را به قتل رساندید؟ آن روز در خانه نشسته بودم و فیلم جشن تولد برادرزاده‌ام را نگاه می‌کردم. برادرم لبخند می‌زد و می‌رقصید ولی حرف‌هایش طوری بود که انگار داشت با ما خداحافظی می‌کرد از سوی دیگر هم تصویری از جسد برادرم را در گوشی تلفنم داشتم که گلوله به حدود کمرش خورده بود، این صحنه‌ها را که دیدم دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم. لیوان مشروب را سرکشیدم و اسلحه برادرم را از خانه برداشتم و به سمت آرامگاه رفتم تا «یوسف- ف» پدر متهم به قتل برادرم را بکشم!

از کجا می‌دانستید که او به آرامگاه خواجه ربیع می‌رود؟ گفتم که ما فامیل هستیم و مجلس عزاداری یکی دیگر از بستگان‌مان بود. به همین دلیل  یقین داشتم که «یوسف» هم به آرامگاه می‌رود.

اسلحه را پنهان کرده بودید؟ بله! در نزدیکی  در باغ (آرامستان) ایستاده بودم و اسلحه را زیر چادر مخفی کرده بودم. زمانی که «یوسف» به اتفاق همسرش از مقابل من عبور کردند از پشت سر به سوی او دویدم و در همان حال اسلحه را مسلح و شلیک کردم که به طور مستقیم روی زمین افتاد. هنگامی که همسرش به سوی من برگشت من بلافاصله از آن جا گریختم که به چنگ آنها نیفتم ولی مردم جلوی مرا گرفتند و تحویل پلیس دادند.

الان چه احساسی دارید؟ خیلی پشیمانم. ای کاش بزرگ‌ترها وضعیت را درک می‌کردند ولی متاسفانه «یوسف» (مقتول) کوتاه نمی‌آمد، می‌دانست که ما اوضاع مالی خوبی نداریم به همین دلیل مدام تهدیدمان می‌کرد.

مخارج زندگی شما را چه کسی تامین می‌کرد؟ من خودم حدود یک سال بعد از طلاق کار می کردم ولی بیشتر هزینه ها و مخارجم را همین برادرم «هادی» می‌داد.

فکر می‌کنید تصمیم عجولانه‌ای گرفتید؟ بله! خیلی عجله کردم! هیچ وقت دوست نداشتم جان یک نفر دیگر را بگیرم! آن هم کسی که با ما نسبت فامیلی داشت ولی آنها برادرم را جوان مرگ کردند!

برای افراد دیگری که در موقعیت شما قرار می گیرند چه توصیه ای دارید؟ در این شرایط اگر جوانان به دلیل هیجانات و شور جوانی، نفهمی می‌کنند و جوگیر می‌شوند باید بزرگ‌ترها دخالت کنند  یا آنها کوتاه بیایند. باید افراد فهمیده و با شعور میانجی‌گری کنند تا این گونه اختلافات جزئی به قتل و جنایت منجر نشود.

اگر زمان به عقب برگردد چه می‌کنید؟ سنجیده تر عمل می‌کنم! من قصد قتل نداشتم اما حس انتقام جویی رهایم نمی کرد!

حرف آخر؟ فقط می‌گویم بزرگ‌ترها مواظب جوانان باشند تا لج و لجبازی بچگانه به خشم و عصبانیت آنی نکشد و این حوادث تلخ تکرار نشود.

منبع: همشهری

ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.
نظرات مخاطبان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
|
United States of America
|
۱۲:۰۱ - ۱۴۰۱/۰۵/۰۵
بعضی ها بزرگتر نیستن بزرگ خرن
گزارش خطا
تازه ها