۲۵ دی ۱۳۹۹ - ۰۵:۱۹

زندگی روی‌ ریل قطار

زندگی روی‌ ریل قطار
«کل زندگی ما روی دو تا تیکه آهن موازیه؛ اونم نه ثابت. هی داریم تکون میخوریم. ریل و قطار چیه؟ همینه دیگه. ریل، دو تا آهنه کنار هم که هر چی هم برن، به هم نمیرسن. قطار هم که فقط تکونه.»
کد خبر: ۳۳۳۲۴
 
قطار دارد می‌پیچد. چای داخل لیوان، شیب‌دار می‌شود و کمی هم می‌ریزد داخل سینی. عذرخواهی می‌کند و یک بسته کوچک که دو حبه قند داخلش هست، می‌گذارد کنار چای: «شما فکر کن یه بار با قطار میری مسافرت چقدر خسته میشی؟ یا اگه یه شب نخوابی چقدر روت تاثیر میذاره و کِسل میشی؟ حالا ببین ما چی می‌کشیم. عمر ما توی رفت و برگشت میگذره. هر جا می‌رسیم باید برگردیم. گذشته از اینا، تکونای قطار، سر و صدا، شب‌نخوابیدنا و سر و کله زدن با بعضی مسافرا خیلی وقتا غیرقابل تحمله. اونوقت واسه چقدر؟ ماهی ۴ و نیم.»

هفت سالی می‌شود که مهماندار قطار است. لیسانس دارد و بعد از خدمت سربازی از طریق یکی از آشنایان وارد این کار شده است. در مصاحبه کاری قبول شده و بعد از گذراندن دوره دو ماهه مهمانداری، شروع به کار کرده است. خوش‌پوشی، خوش‌برخوردی، زیبایی و خوش‌صحبتی از جمله اولویت‌هایی بوده که او برای به دست آوردن شغل مهمانداری داشته است، اما مدت‌هاست که با ترس و لرز سوار قطار می‌شود؛ درست از زمانی که کرونا بلای جان انسان‌ها شده است. در این مدت بسیاری از همکارانش به کرونا مبتلا شده‌اند البته بعد از درمان به کارشان برگشته‌اند. خدا را شکر می‌کند که تا حالا هیچکدامشان فوت نکرده‌اند و خودش هم تا حالا مبتلا نشده است. درخواستش توجه مسئولان به مهمانداران است: «همیشه اسم پرستارا سر زبوناست و میگن اونا خط مقدم کرونا هستن. درست هم میگن، ولی به خدا ما هم از روز اول تو خط مقدم کرونا بودیم. اما هیشکی به فکرمون نبوده و نیست. مسافرای زیادی کرونا دارن و آلوده‌ان، اما نمیگن و جون ما رو هم به خطر میندازن. حتی چند بار مجبور شدیم مسافرو به خاطر سرفه‌های سخت و زیاد، نزدیک‌ترین ایستگاه پیاده کنیم. مسافر هم داشتیم که تو قطار فوت شده، اما نمیدونیم به خاطر کرونا بوده یا چیز دیگه‌ای. من که میگم ۵۰ درصد مسافرا کرونا دارن. متاسفانه سیستم بلیت‌فروشی ما هم سفت و سخت نیست. هیچ تستی از مسافر نمی‌گیرن که مطمئن بشن کرونا نداره. اون اوایل که تازه کرونا اومده بود ما با ترس و لرز سوار قطار می‌شدیم. الان هم اونقدر ماسک روی صورتمون میذاریم که پشت گوشمون می‌سوزه، اما خیلی از مسافرا عین خیالشونم نیست و اصلا مراعات نمی‌کنن. خیلیاشون حتی ماسک هم نمی‌زنن.»

یکی از مسافر‌ها بدون ماسک، سرش را می‌آورد داخل و سفارش چای می‌دهد. مهماندار می‌نویسد و می‌گوید چشم، می‌آورم. همینطور که می‌رود سراغ رو به راه کردن سفارش مسافر، حرفش را هم ادامه می‌دهد: «قبلا دکتر بود تو قطار، ولی چون دیدن زیاد کسی مراجعه نمیکنه، حذفش کردن. الان دیگه فقط یه جعبه کمکای اولیه داریم تا اگه خدایی نکرده دست مسافری برید یا فشارش افتاد، خودمون بتونیم یه کاری بکنیم. اگه حال مسافری هم خیلی بد باشه بهش میگیم ما می‌تونیم با نزدیک‌ترین ایستگاه هماهنگ کنیم که از اورژانس بخوان آمبولانس بفرسته ایستگاه. حالا بعضی مسافرا پیاده میشن و بعضیا هم ترجیح میدن تا مقصد تحمل کنن و بعد خودشون برن پیش دکتر.»

عذرخواهی می‌کند که برود چای را تحویل مسافر بدهد. دو روزشان را در قطار می‌گذرانند و دو روز دیگر را به کار‌های خودشان می‌رسند. اما دو روز کاری را شرکت برایشان تعیین می‌کند که ممکن است روز‌های پنجشنبه و جمعه هم باشد. مسیر سفر را هم شرکت برایشان تعیین می‌کند. از طولانی‌ترین مسیر که بندرعباس است و حدود ۲۰ ساعت در راهند تا کوتاه‌ترین مسیر که ۸ ساعته است. گاهی به مقصد که می‌رسند امکان استراحت دارند که در مسیر‌های طولانی در یک اقامتگاه می‌مانند و گاهی اقامتگاهی برای استراحت وجود ندارد و مجبورند زمان استراحتشان را در قطار بگذرانند و برای مسیر برگشت آماده شوند. معمولا تعداد پرسنل یک قطار به ۱۸ نفر می‌رسد.

برمی‌گردد و باز هم عذرخواهی می‌کند: «راستش مهمانداری همه جای دنیا تعریف خاصی داره، اما تو مملکت ما هیچ تعریف خاصی براش نیست. شاید باورتون نشه، ولی مهمانداری جزء مشاغل سخت هم محسوب نمیشه. هیچکسم پیگیر این موضوع نیست. در حالیکه واقعا کارمون سخته و حقمونه که ۲۰ ساله بازنشسته بشیم. ما واقعا بدبختیم و هیچکس به فکرمون نیست. کارمونو می‌کنیم و صدامون هم در نمیاد، دیده هم نمیشیم. باز مهماندارای هواپیما واسه خودشون یه کلاس کاری دارن، مردم باهاشون محترمانه برخورد میکنن، بعضیاشون که اصن به اندازه خلبانا قیافه میگیرن (می‌خندد). ولی ما همون ژست خشک و خالی هم نمیتونیم بگیریم. تهش میخوایم ژست کیو بگیریم؟ لوکوموتیوران؟ اون بنده‌های خدا که خودشونم کارشون از ما خیلی سخت‌تره، تازه ادعایی هم ندارن.»

با همه مشکلات، باز هم نگران است که شغلش را از دست بدهد: «از وقتی هم که کرونا اومده خیلی از شرکتای حمل و نقل با همکاری هم نیروهاشونو تعدیل کردن. البته شرکت ما هنوز این کارو نکرده. حالا یا جراتشو نداره یا، چون وابسته به جای خاصیه، بهش اجازه نمیدن.»

ظاهرا از مزایای قانونی‌شان هم کم می‌گذارند: «مثلا شرکت باید سالی دو دست لباس فرم به ما بده، اما چون پول ندارن سالی یه بار اونم نزدیک عید میده. اونم، چون مسافر زیاده و میخوان مثلا مهماندارا مرتب باشن. کفش هم دو سال یه بار میدن. فکرشو بکنین حتی شرکت یه تست کرونا هم ازمون نگرفته. هر کدوم از همکارا که حالشون بد بوده، خودشون رفتن دکتر و فهمیدن که کرونا گرفتن و بعد از اینکه خوب شدن برگشتن سر کارشون. البته شرکت واسه هر سفر حدود ۸ تا ماسک بهمون میده.»

راستی یک سوال: بعد هر سفر ملافه‌ها و پرده‌های قطار رو شسته می شوند و کل قطار را ضدعفونی میکنند؟

«نیرو‌های خدماتی شست‌وشوی پرده‌ها و ملافه‌ها رو انجام میدن، اما اینطوری هم نیست که حتما بعد هر سفر همه چی رو بشورن، چون اصطکاکشون (منظورش استهلاک است) بالا میره، اما خودم دیدم که بعد هر سفر داخل قطارو با مواد مخصوص ضدعفونی می‌کنن. خداییش شرکت ما این موضوعو رعایت می‌کنه و بازرس هم سرکشی می‌کنه. تو این وضعیت ۵۰ درصد مسافرگیری می‌کنیم و سه تا بلیت از هر کوپه شش نفره فروخته میشه. البته خیلی از آژانسا رعایت نمی‌کنن و بیشتر از ظرفیت ۵۰ درصد بلیت می‌فروشن. بوفه قطار هم مثل قبل فعاله، اما ماده ضدعفونی هم گذاشتن و غذا رو تو ظرفای یه بار مصرف و با پک‌های مخصوص میدیم. با اینکه حجم کاری ما تو کرونا نسبت به قبل کمتر شده، اما بدیش اینه که ریسک کارمون بالا رفته. چک‌کردن بلیتا، گرفتن و دادن ملافه و پتو یا چیزای دیگه باعث شده بیشتر خطر کرونا رو حس کنیم. همه مسافرا هم که مراعات نمی‌کنن. از وقتی هم کرونا اومده، خیلی از رئیس قطارا دیگه بلیتا رو چک نمیکنن، چون باید در هر کوپه رو بزنن، ۴۰۰ تا بلیتو بگیرن پانچ کنن، توی راهرو‌های تنگ قطار برن و بیان، این کار خودش خطرناکه به هر حال.»

دوست ندارد اسمش در گزارش بیاید. درد دل می‌کند: «یه مهماندار قطار باید خوش‌برخورد باشه. وقتی مسافر سوار میشه بهش خوشامد بگه، اما جلوی بعضی مسافرا هر چقدم خوب باشی بازم انگار طلبکارن و دعوا دارن. بعضی از مسافرا مسائل شخصی زندگیشونو وارد قطار می‌کنن و انگار میخوان دِق و دلیشونو سر مهماندار خالی کنن. مثلا تمیز نبودن دستشویی یا تاخیر حرکت قطارو از چشم ما می‌بینن در حالی که این چیزا اصلا به مهماندار ربطی نداره. کاش هر مسافری فکر کنه برادر و خواهر خودش مهمانداره. کاش دل همدیگه رو نشکونیم، یه جورایی همدیگه رو درک کنیم.»

چشمش پر می‌شود انگار. حرف را می‌برم سمت اعتراض‌های معمول مسافر‌ها بلکه حال و هوایش عوض شود. می‌گوید: «هر مسافری سلیقه متفاوتی داره. بعضیا به کیفیت غذا اعتراض می‌کنن در حالی که غذا‌ها از کترینگ میاد و خوب و بد بودنش واقعا به منِ مهماندار ربطی نداره. از طرفی هم خب مسافر فقط دستش به من میرسه. مدیرعامل شرکت رو نمیبینه که.»

او معتقد است: «توان سیستم حمل و نقل ریلی ما همینه. مسافرای ما انتظارشون زیاده. راستش اگه کیفیت بالا می‌خوان، می‌تونن بلیت وی‌آی‌پی بخرن. هر چی پول بیشتری بدی، خب امکانات بیشتری هم می‌گیری. بلیت قطارای ما خیلی وقتا از بلیت اتوبوس هم ارزون‌تره. بلیتا با تخفیف تا قیمت ۷۰ هزار تومن هم فروخته میشه. ولی به هر حال مسافرا همه چیزو از چشم ما می‌بینن. مثلا وقتی هوای داخل قطار سرد یا گرمه میان سر ما داد میزنن. در حالیکه همه قطارا یه مامور برق و تاسیسات دارن که باید هر یه ساعت فضای داخل واگنا رو کنترل کنه، اما چون مامور برق حوصله نداره تو قطار راه بره، هر چند ساعت یه بار یه سری میزنه. اگه مرتب سرکشی کنه فضای داخل قطار زیاد از حد گرم یا سرد نمیشه. حتی زمانی که یکی دیگه کارشو درست انجام نمیده، مسافرا سر ما داد و بیداد میکنن. البته خود من تا حالا با مسافرا درگیر نشدم، اما بعضی وقتا سر یه چیزایی که فکرشو نمی‌کنی جر و بحث می‌کنن میرن رو مخ آدم. مثلا مسافر میگه من میخوام فلان ایستگاه پیاده شم، منو بیدار کن. ما باید سعی کنیم خواب نمونیم تا طرفو بیدار کنیم. یه بار مسافر جا موند، شروع کرد به داد و بیداد و ناله و نفرین. من وظیفه‌م نبود، ولی خب واسه اینکه نفرین نکنه مجبور شدم پول بلیتشو از جیب بدم بهش تا راضی بشه. تازگیا که بعضیا انگار می‌خوان از آدم اخاذی کنن. مثلا قبلش به مهماندار نمیگن که چه ایستگاهی میخوان پیاده بشن. بعد که از ایستگاه رد میشیم میان میگن باید پول بلیت ما رو بدین. ما تو این رفت و آمدا دیگه یه پا مردم‌شناس شدیم. از بس که آدم دیدیم، وقتی مسافر وارد قطار میشه میفهمیم چه مدلیه.»

شرکت، روانشناس هم دارد که شما هر چند وقت یک بار به مشاور یا روانشناس مراجعه کنید؟ «چند سال پیش دو سه جلسه کلاس گذاشتن که تاثیر زیادی نداشت. فقط وقتمونو گرفتن، چون روانشناسی که آورده بودن اینکاره نبود، چیز زیادی هم یادمون نداد. رفع تکلیف بود انگار. البته همونم دیگه برگزار نشد.»

این مهماندار حالا به کارش عادت کرده است و اگر شرایط کاری بهتری برایش فراهم شود، عطای مهمانداری را به لقایش می‌بخشد. به عقیده او یک مهماندار باید بیش از اندازه صبور و علاقمند به کارش باشد، زیرا این کار فشار روانی بسیاری دارد و بار‌ها غرور یک مهماندار در قطار شکسته می‌شود.
ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.
گزارش خطا
تازه ها