۲۶ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۳:۱۲

دروغ اول را که گفتی پشت هم می‌آید

در بسیاری از خانواده‌ها شاهد آن هستیم که اعضای خانواده به یکدیگر دروغ می‌گویند. پشت تلفن دروغ می‌گویند. پسر همراه پدر به خرید رفته است می‌بیند و می‌شنود پدر به مغازه‌دار دروغ می‌گوید. مادر مقابل فرزند خود به همسرش دروغ می‌گوید. بچه‌ها را در عنفوان شکل‌گیری شخصیت ثابت، دچار اختلال شخصیتی و تضاد نکنیم. ترس، کمبودها، دیده نشدن‌ها نمی‌تواند دلیل موجهی برای دروغ باشد
کد خبر: ۱۷۶۷
تعداد نظرات: ۱ نظر
حسین در سن ۲۶ سالگی بعد از مدت‌ها تلاش به سفارش یکی از آشنایان کاری پیدا کرد و مشغول شد، اما بعد از مدتی دچار تشویش‌هایی گردید که منجر به وسواس شدید فکری او شد. به گفته خودش او از اول اشتباه کرده و سراغ کاری رفته بود که به آن علاقه نداشت. وقتی متوجه می‌شود کارش نگهبانی است و به صورت شیفت یک روز درمیان خواهد بود، مشکلاتی از قبیل: راه دور، بد مسیری خانه تا محل کار، ناراحتی و نارضایتی وی را بیشتر کرده بود. تا جایی که باعث دروغگویی وی و شکل‌گیری شخصیتی جدید شد. دست به اعتراض زد و به دروغ گفت که من سرپرست خانواده زلزله‌زده خود هستم، آن‌ها بیمار هستند، حتی کسی را تاب نگهداری آن‌ها نیست و... برای اینکه او را در جایی دیگر مشغول کنند آنقدر در دروغ‌های خود غرق شد تا همه آن اداره وی را با آن تیپ شخصیتی می‌شناختند، حتی برخی اوقات به او ترحم و کمک‌هایی هم می‌کردند. این داستان به‌رغم اینکه برخی اوقات حسین کم‌حافظه می‌شد و لو می‌رفت، هیچ مشکلی برای وی ایجاد نکرد، تا اینکه یکی از بانوان همکار خود را برای شریک زندگی انتخاب کرد... حالا، چون دیگران با شخصیت جعلی‌اش او را می‌شناختند آن خانم هم به خاطر ضعیف بودنش جواب منفی به او داد. بعد موضوع را به خانمی دیگر گفته بود و حالا دیگر راز محسوب نمی‌شد... خلاصه اینکه کار به جایی رسید که از آن اداره استعفا داد و به شهری دیگر رفت و گوشه‌ای را برای ادامه زندگی منزوی‌اش برگزید. به‌راستی شاید اگر نگاهمان را عوض کنیم دیگر دست به چنین کار‌هایی نزنیم. گاهی فکر می‌کنیم اگر راستش را بگوییم بد می‌شود. آیا واقعاً اگر مرتبه شغلی، میزان تحصیلات، نمره درسی‌ات در امتحان، شغل پدرت و... آن چیزی نیست که ایده‌آل تو باشد، مطلوب هم نیست؟ آیا ارزش آن را دارد چیزی را که با شرافت به دست آورده‌ایم مخدوش کنیم و دروغ بگوییم و چهره‌ای جعلی برای خود بسازیم؟


چرا دروغ می‌گوییم؟
همه غصه از این جای قصه آغاز شد که خواستیم خودمان نباشیم. این ابتدای مبتلا شدن به دردی، چون دروغ بود. مردم به گونه‌های مختلفی دچار یک فروپاشی درونی و درگیر یک نزاع درونی بین خود و نفس خود می‌شوند (دقیقاً بین آنچه هستند و آنچه قرار است به دروغ از خود نشان داده و شکل دیگری باشند) که این موضوع به علت‌های مختلفی شکل می‌گیرد. گاهی برای اینکه بهتر در میان جمعی دیده شوند به این کار پرداخته و انگار اظهارنظرشان آن‌ها را متمایز خواهد نمود. برخی از روی مواردی که منجر به ترس، استرس، تشویش و اضطراب می‌شود دست به چنین عملی می‌زنند. علت‌های مختلفی در این زمینه وجود دارد که مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از: کمبودها، عدم عزت نفس، ترس، نیاز به مطرح شدن و... هر کدام از این موارد به گونه‌های مختلفی انجام می‌شود.

دروغ می‌گوییم به خاطر نداشته‌هایمان
وقتی افراد در جامعه برای اینکه نداشته‌های خود را غالب بر داشته‌های خود می‌دانند و بر این باور هستند که اگر داشته‌های آن‌ها بیشتر بود بهتر دیده می‌شدند، دچار اختلال شخصیت شده و دروغگو می‌شوند و نداشته‌های خود را با اکاذیب تبدیل به داشته‌هایشان می‌کنند! اولین مجموعه‌ای که بعد از نهاد خانواده بین نسل نوظهور جامعه (نوجوانان و جوانان) دچار چنین آفت و آسیبی می‌شود، مدرسه و روابط دانش‌آموزان با یکدیگر است. عده‌ای راستش را می‌گویند. عده‌ای دیگر راستش را، اما دروغ هم چاشنی بزرگ‌نمایی آن واقعیت می‌کنند، اما عده‌ای دروغ می‌گویند و خود واقعی‌شان را پنهان می‌کنند. چرا؟ چون شغل و مرتبه پدر خود را پایین می‌دانند و اگر به قول خودشان لو بدهند تحقیر شده‌اند. برای همین دروغ می‌گویند و فکر می‌کنند با نشانی دروغی منزل و شغل دروغین، پدر خود را و درنتیجه خود را بالا برده و آبرویشان نرفته است. این در حالی است که اگر خدای ناکرده کسی متوجه این موضوع بشود و فاش کند، آبروی دانش‌آموز رفته و سرخورده می‌شود. او مادر و پدر خود را مقصر می‌داند که چرا شغل و کار درست حسابی ندارید که من آبرویم نرود؟... و کار به اینجا ختم نمی‌شود، ترک تحصیل می‌کند و عقده‌گشایی‌هایش را با ابتذال‌های مختلف اجتماعی و اخلاقی، پیش می‌برد. گویا مدارس هم در این مورد بی‌تقصیر نیستند شاید اگر سؤالاتی را در این زمینه نپرسند هیچ مشکلی هم پیش نیاید. بزنگاه رفع این مسئله اینجاست: زحمتی را که برای خوشبختی فرزندتان می‌کشید به او بگویید و کار خود را با افتخار معرفی کنید. به گونه‌ای که بداند زحمت کشیدن در هر کاری با هدف اعتلای خانواده و خوشبختی اعضای آن، امری مقدس و زیباست. البته جدای از اینکه گاهی فرزندان خودشان فکر می‌کنند باید دروغ بگویند و خود را با این کار بالا ببرند، الگو‌ها و خانواده نیز نقش بسزایی دارد. در بسیاری از خانواده‌ها شاهد آن هستیم که اعضای خانواده به یکدیگر دروغ می‌گویند. پشت تلفن دروغ می‌گویند. پسر همراه پدر به خرید رفته است می‌بیند و می‌شنود پدر به مغازه‌دار دروغ می‌گوید. مادر با خانمی در همسایگی مشغول صحبت است غذایش می‌سوزد در مقابل فرزند خود به همسرش دروغ می‌گوید. بچه‌ها را در عنفوان شکل‌گیری شخصیت ثابت، دچار اختلال شخصیتی و تضاد نکنیم. ترس، کمبودها، دیده نشدن‌ها نمی‌تواند دلیل موجهی برای دروغ باشد. اگر واقعاً در زندگی کمبودی هست، بهتر نیست برای جبران آن بکوشیم تا اینکه همواره آن کمبود را داشته باشیم و با دروغ زندگی کنیم.

دروغ می‌گوییم، چون عزت نفس نداریم
عدم عزت نفس یکی دیگر از دلایل دروغگویی است. بزرگی هر انسانی به بزرگواری و منش اوست که از کمالات و معرفت وی خواهد بود. عده‌ای دنبال بزرگ‌نمایی و پررنگ کردن خود با دروغ هستند و برای آن هر کاری می‌کنند؛ به عنوان مثال خود را منتسب به کسی یا گروهی می‌کنند و عناوین جعلی برای خود می‌سازند. آیا می‌دانید خود واقعی شما زیباترین صفت‌ها را برایتان خواهد داشت؟ شخصیت عاریه‌ای که ممکن است امروز فردا از بین برود، جز اینکه شما را مدتی آن هم به دروغ در دید دیگران پررنگ کند چیز دیگری نیست.

دروغ می‌گوییم، چون می‌ترسیم
و، اما ترس از مهم‌ترین و مشهود‌ترین عوامل برای دروغگویی به شمار می‌آید. در بسیاری از مواقع افراد در خانواده و جامعه برای اینکه رسوا نباشند یا آبرویشان نرود، می‌ترسند و دروغ می‌گویند، در حالی که خطا‌ها و اشتباهات هرچند ریز یا درشت اگر عمدی در کار نبوده، می‌تواند تجربه خوبی باشد.

ترس از کجا در بچه‌ها شکل می‌گیرد که منجر به دروغگویی می‌شود؟ بزرگ‌تر‌ها در خانواده چرا در مورد اشتباهشان می‌ترسند و دروغ می‌گویند؟ چرا برای اینکه تعلل و اشتباه در کارت را نفهمند دروغ می‌گویی؟ و از رئیس و مدیر خود می‌ترسی؟ گاهی رفتار‌های تأدیبانه و تنبیهانه بزرگ‌تر‌ها نسبت به فرزندان خود یا یکدیگر، یا نسبت به زیردستان خود در اداره، موجبات ناامنی و ترس را در فرد ایجاد می‌کند. یا اینکه در مواجهه با راستگویی آنقدر بد برخورد می‌کنیم تا فرد یا افراد درجامعه و خانواده دچار پنهان کردن صداقت و راستی شده، دروغگویی را راه نجات خود می‌دانند.

گاهی گم شدن یک اسباب‌بازی، سوختن غذا، دیر رسیدن به محل کار و... ساده‌ترین چیز‌ها آدم‌ها را به دروغ وامی‌دارد که ناشی از رفتار‌های تند و خشن هنگام برخورد با آنهاست. شاید سخت نباشد رفتار حکیمانه همراه با مهر و عطوفت. شاید سخت نباشد داشتن شجاعت برای اینکه هم اشتباه خود را بپذیریم هم راستش را بگوییم.
برای اینکه دروغ نگوییم کافی است خودمان باشیم. همانی که هستیم را نشان بدهیم. اگرچه نداشته‌های ما داشته‌های دیگران است، اما داشته‌های ما نیز نداشته فرد دیگری است، هرچند اندک. کافی است شجاع باشیم تا نترسیم از گفتن واقعیتی که شاید ضعف ما به حساب بیاید.

دروغ می‌گوییم که کارمان زودتر راه بیفتد
گاهی شاهد آن هستیم دروغ وسیله‌ای برای کار راه‌اندازی می‌شود. کم‌طاقتی افراد در جا‌های مختلف باعث این ناهنجاری می‌شود و رفته رفته همگان نیز از این روش نادرست استفاده می‌کنند. کم‌ظرفیتی در انجام کار‌های اداری، بانکی و کلیه کار‌هایی که زمان‌بر بوده و از منتظر ماندن در صف برخوردار است، موجب می‌شود فرد برای رهایی از انتظار که امری بدیهی در حقوق شهروندی است، با دروغ گفتن، سعی در انجام کار خود بدون نوبت داشته باشد. برای یک نفر جلو افتادن در صف بانک پدر و مادر و بچه‌مان را مریض کنیم و نقش کسی را که گرفتار است بازی کنیم. این نقش‌هایی که هر روز بازی می‌کنیم نه تنها ماندگار نیست، بلکه منفور هم می‌شویم.

دروغ می‌گوییم و کم‌حافظه می‌شویم
دروغگو کم‌حافظه می‌شود. چرا؟ وقتی گفتار ما می‌شود بیانگر افکار درونی ما. وقتی برای اینکه افکار منفی‌مان را بتوانیم به زبان بیاوریم و راحت دیگران بپذیرند تلاش می‌کنیم. وقتی برای اینکه راحت در قالب آنچه می‌گوییم قرار بگیریم نقش بازی می‌کنیم، دچار اختلال‌های زیادی می‌شویم. بگذارید اینگونه این مطلب را با مثال درک کنیم. آیا یک نویسنده می‌تواند تمام داستان‌های مختلفی را که نوشته است حفظ کند؟ اگرچه این امکان برای نوابغ فراهم هم باشد، اما این سخت‌ترین کار ممکن است. نویسنده خود را جای تمام کاراکتر‌هایی که می‌سازد می‌گذارد، به جای همه آن‌ها حرف می‌زند، شخصیت‌پردازی‌های مختلفی می‌کند و هزاران کار هنری و خلاقانه دیگر، آن هم فقط برای یک داستان که در یک کتاب خواهد بود. این در حالی است که تصورش را بکنید عناوین مختلفی کتاب را به نشر رسانده که هر کدام دارای تعدد بی‌شماری شخصیت و روایت و قصه است. منطقی و بدیهی است که حفظ تمام آثار خود سخت می‌شود. یا فرض کنید یک بازیگر نقش‌های متعددی را بازی کرده است. آیا تمام دیالوگ‌های خود را حفظ است؟... ما در این اینجا مثالی از فعالیت فرهنگی مثبت زدیم حالا تصور کنید دروغ که یک گریز و شخصیت ساختگی برای فرار از واقعیت است، قطعاً نمی‌تواند فرد را در یک کاراکتر حفظ کند.

آیا فکر نمی‌کنید اگر دروغتان برملا شود چه خواهد شد؟ اولین چیزی که در ذهن طرف یا اطرافیان شما مصور می‌شود این است: شما دروغگو هستی و ضعف داری، بدیهی است روی شما حساب نکنند و بذر بی‌اعتمادی را کاشتی و سال‌های سال دیگران برداشت می‌کنند، آن هم هر برداشتی که بتوانند از تو می‌کنند.

دروغ می‌گوییم، ولی نه با زبان، بلکه با رفتارمان
برخی اوقات لازم نیست چیزی را به زبان بیاوریم بلکه رفتار ناصحیح ما برای اطرافیان ما و کسانی که سرشار از هوش خوبی هستند واضح و مبرهن خواهد بود که درگیر دروغ هستیم. مثلاً در مواقع امتحان بچه‌ها کتاب را در دستشان می‌گیرند، اما فکرشان جای دیگری است و ممکن است پشت ژست امتحان و درس خواندن مشغول کار دیگری هم باشند. یا در خانه هستیم تلفن خانه را جواب نمی‌دهیم. زنگ خانه به صدا درمی‌آید جواب نمی‌دهیم. در اداره ساعت می‌زنیم حضورمان ثبت می‌شود، اما می‌رویم دنبال کار شخصی‌مان و انواع و اقسام رفتار‌هایی که دروغ محض محسوب می‌شود.
 
ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.
نظرات مخاطبان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۰۲ - ۱۳۹۷/۱۱/۲۸
یک مدیر خدوم و زحمتکش طوری به ما دروغ میگوید که خودش هم باورش میشود که راست است انوقت از یک شهروند عادی و دیگران چه انتظاری میرود مدیر خدوم صاف وسط چشم انسانها نگاه میکند و انها را سر کار میگذارد...
گزارش خطا
تازه ها